خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۲۱ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال با بهار به رستوران رفتن که بهار میگه خوب؟ چیکار میکنی؟ کارتال میگه هیچی با زنم اومدم بیرون و میخنده سپس میگه هیچی درباره پدرت میخواستی حرف بزنی. بهار میگه وقتی داشت با آتیلا حرف میزدازش شنیدم که هیچ کس نمیتونه اذیتش کنه و نقطه ضعفاش دوتاست یکی من یکی بارباریس. کارتال میگه چی؟ اسم تمساحه؟ بهار میخنده و میگه بارباریس عاشق حیواناته کلی هم حیوان وحشی داره که بایام باید ازشون محافظت کنه اونم تو یه باغ، همانجایی که مسعود هست نگه داری میکنه. کارتال میپرسه مگه اونجا مال مسعود نیست؟ بهار میگه نه مال بابامه ولی هرکی که بهش نزدیکتر باشه اونجا میمونه. کارتال با شسو و روشن به طرف اونجا میرن. مسعود وسایلشو جمع کرده تا از اونجا بره که شاهین بهش میگه چرا خوب به من چه که نزیح منو بیشتر از تو دوست داره و بهم گفته بیام اینجا؟ مسعود بهش میگه زهی خیال باطل! اون تورو گفته بیای اینجا چون میدونه کارتال تورو نمیکشه، تو رو طعمه کرده که کارتالو اذیت کنه هنوز نفهمیدی؟ و از اونجا میره. وقتی میخواد از حیاط بیرون بره با کارتال روبرو میشه که بهش میگه هیچوقت به اندازه الان از دیدنت خوشحال نشدم. سپس شروع میکنه به گفتن اینکه کجاها محافظ داره و تعدادشون چندتاست. کارتال تعجب میکنه و میگه تو الان چرا داری اینارو به من میگی؟ مسعود دستشو میاره بالا و میگه اینو یادم نمیره ولی الان مشکل تو با شاهینه و دشمنمون مشترکه یعنی نزیح! قبل از رفتنش به کارتال میگه فقط ازت یه خواهش دارم اونم اینکه مراقب اون اسب باش! کارتال میگه خیالت راحت با حیوان ها کاری ندارم مشکلم با اوناییه که آدم میکشن.
کارتال غذایی که شاهین سفارش داده بود را از پیک تحویل میگیره و بالا میره که شاهین با دیدنش جا میخوره. کارتال میگه وقتی برادر بزرگترت میاد از جات بلندشو زشته من سرپا باشم تو نشسته! شاهین اعتنایی نمیکنه که کارتال میگه پاشو. بعد از بلند شدن شاهین کارتال پشت میزش میره و غذای شاهین را با شسو و روشن میخوره. سپس با حیوانی که تو اون اتاق هست فیلم میگیره و برای نزیح میفرسته. افه با باتو به سمت اداره میرن و تمام مدت باتو باهاش حرف میزنه که خودشو کنترل کنه و هرچی گفتن بگه چشم اما افه به محض رسیدن به اداره بدون اعتنا کردن بهش به اتاق کمیسر بلند میره. او با دیدن افه میپرسه تو اینجا چیکار می کنی؟ افه میگه اومدم باهات یه معامله کنم اما کمیسر بدون شنیدن ازش میخواد که از اونجا بره. افه بهش میگه باشه ولی به ضررت میشه! کمیسر ازش میخواد تا حرفشو بزنه. کمیسر باهاش توافق میکنه سپس پیش رئیسش میره و بهش میگه افه داشته به ما کمک میکرده و واسه اون رفته بود به عروسی چون میخواست اطلاعات جمع کنه رئیسش عصبانی میشه و میگه تو داری چی میگی؟ چرا یهو داری ازش طرفداری میکنی؟ کمیسر بلند بهش میگه من اومدم که بگو حاضرم تو استیضاح افه شهادت بدم که کاری خلاف کارمون نکرده. کمیسر افه به کارش برمیگرده و تبرعه میشه. کارتال برای افه هم همان فیلمی که واسه نزیح فرستاده را واسش میفرسته. افه میخنده و بهش زنگ میزنه و میگه رفتی پیش رفیقات فیلم فرستادی واسم؟ کارتال میگه آره اومدم باغ وحش سپس میگه چیه خیلی خوشحالی؟ نکنه برنده شدی؟ افه میگه آره سپس به کارتال میگه سلام منو به نزیح برسون و بهش بگو کارم درست شد نیازی به اون ندارم.
همان موقع نزیح از راه میرسه که میگه اینجا چیکار میکنی؟ واسه جی اومدی اینجا؟ کارتال میگه به همون دلیلی که آدم های تو توی قمارخانه منن! نزیح میگه با من بازی نکن وگرنه داماد بودنتو تیتر شدن تو فضای مجازیو میزارم کنار یه گلوله هدر میدم! کارتال میگه وگرنه یه گلوله صرف خودت میشه نه؟ نزیح به آدم هایش تو قمارخانه کارتال زنگ میزنه تا از اونجا برن سپس نزیح به حالت تهدید آمیز به کارتال میگه تو مسیر برگشتنت به خانه مواظب باش! همان موقع بهار از راه میرسه و به پدرش میگه باباجون یه لایو بگیریم؟ یا نمیخواد؟ کارتال میخنده و با بهار به طرف خانه راهی میشن. نریمان میخواد به برادرش اوکتای کمک کنه تا از خانه فراریش بده به خاطر همین پیش کونیالی میره و بهش میگه تو اشپزخانه بهت نیاز داریم. کونیالی میگه من اینجا مواظب عمو اوکتای هستم! نریمان میگه احتیاجی به مواظبت نداره جایی نمیره. کونیالی وقتی تو آشپزخانه در حال کمک کردنه یکدفعه آلارم گوشیش به صدا در میاد و میخواد بره بیرون که نریمان میگه کجا میری؟ کونیالی میگه روی در آلارم گذاشته بودم الانم عمو اوکتای داره میره بیرون باید برم دنبالش نریمان کلافه میشه. کارتال با شسو و روشن به محل قرار با افه میره. وقتی میرسن میبینن که کمیسر بلند و هازال با باتو هم اونجان. کارتال میپرسه چیشده؟
اینا حالا روبروی ما نشستن؟ به سرکارت برگشتی؟ کارتال میگه آره از این به بعد باید باهمدیگه به دنبال قاتل بگردیم. کارتال میگه باید دنبال فردی به نام فرهان شنسوی بگردیم و زخمشو نشون میده و میگه از این زخم ها هم داره! هازال با دیدن عکس یاد اون مردی که تو رستوران دیده بود می افتد. همان موقع روشن میاد و میگه کونیالی زنگ زد و گفت بریم به این آدرس عمو اوکتای رفته اونجا. هازال اسم رستورانو میگه و میپرسه اینجا؟ من اون مردو دیدم اونجا با همین زخم! همگی با عجله به اونجا میرن. عمو اوکتای به اونجا میرسه و با غرهان حرف میزنه که از خر شیطون پایین بیاد اما او میگه یا کارتال هم میاد تو تیم من یا روبروم می ایسته! عمو اوکتای میگه این وسط خون ریخته میشه یا خون تو یا خون پسرم!…..