خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۲۱ سریال ترکی حسرت زندگی
غمزه وقتی به خانه میره مادرشو نوران ازش میپرسه که چیشد؟ تعریف کن غمزه میگه از همدیگه خوشمون اومد ولی فعلا باهم دوستیم تا ببینیم چی میشه مادرش باهاش دعوا میکنه و میگه همچین جیزی نمیشه تو یه بیوه ای با یه بچه همه میدونن رفتی با اون مرد سرقرار واسه ازدواج! تو فکر کردی کجا داری زندگی میکنی؟ اونا باهم دعوا میکنن که در آخر سیلی تو صورت غمزه میزنه او با گریه بهش میگه این کارو هم کردی جلوی بچه ام و حاضر میشن از خونه بیرون میزنن. تو راهرو نوران و صادق سعی میکنن جلوشو بگیرن اما نمیتونن اردم میاد و میگه حالا مامان بزرگ بد شده اونا میرن داخل و صادق به عمر میگه که برو جلوی غمزه رو بگیر این موقع شب با بچه جایی نره عمر میره دنبال غمزه اما وقتی میبینه اعتنایی به حرفش نمیکنه سوار تاکسی میشه و با غمزه میره. غمزه از راننده میخواد ببرتش هتل اما عمر میگه همین کافه نگه دارین و پیاده میشن. او باهاش حرف میزنه تو کافه و بهش میگه که نمیدونم چیشده و چه اتفاقی افتاده بینتون ولی این موقع شب با یه بچه زدی از خونه بیرون کار درستی نکردی!
طاهر و خانواده اش به خونه حاجی رشاد رفتن اونجا شوکران موبایلی تو دست دخترش میبینه که باهاش دعوا میکنه و میگه اینو از کجا آوردی؟ و سعی میکنه ازش بگیره اما موفق نمیشه. صادق و نوران نمیتونن فاطما را آروم کنن فاطما بهشون میگه اون غمزه حق نداره برگرده به این خونه بیاد راهش نمیدم! صادق به عمر زنگ میزنه و این خبرو میده. غمزه با عمر در حال حرف زدنه و میگه من تا به الان به تونا سیلی نزدم چجوری جلوی بچه ام اینکارو کرد؟ تازه اصلا پشیمونم نبود مدام میگفت گمشو از خونه ام بیرون! چجوری من برگردم؟ عمر اونو به خانه نساء میبره و بهش میگه که میتونه اینجا بمونه یکم ولی نباید بفهمن خانواده اش که اینجاست او قبول میکنه. عمر به خانه میره و وقتی ماجرارو برای پدرش تعریف میکنه او بهش میگه کار درستی کردی پسرم گه طاهر بهم میریزه و میگه تو هرکاری دلت خواست بکنی بکن آزادی انگاری فقط من اینجا باید مراقب رفتارم باشم و با دلخوری میره….