خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۲۱ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۲۱ سریال ترکی قهرمان

سونا با گریه همه ویدیو را تماشا می کند و همان موقع فیرات هم داخل اتاق می شود و با نگاه سرزنش آمیزی به ظفر خیره می شود. سونا با عصبانیت تصمیم می گیرد که حساب تانسل را برسد و از اینکه این همه سال به او تکیه کرده خود را سرزنش می کند. فیرات از او می خواهد که آرام باشد چون تانسل قدرتمند است و ممکن نیست بتواند از پسش بربیاید. سونا با فیرات درد دل می کند و می گوید: «تو دلم یه زخم عمیقی ایجاد شده که فکر نکنم هیچ وقت خوب شه… من نمیدونم چجوری باید ازت معذرت بخوام. این همه سال حقیقت رو نمیدیدم… » فیرات می گوید که دیگر به این چیزها فکر نکند و زمان خودش همه چیز را برای او حل خواهد کرد. سونا باز هم ابراز پشیمانی می کند و می گوید: «این همه سال نفرتمو تو وجودم پرورش دادم و پشیمونی تو چشمات رو ندیدم. منو ببخش. » فیرات می گوید: «چیزی برای بخشیدن وجود نداره. همه چیزو پشت سر بذار. الان وقتشه برای هرکس یه صفحه ی جدید باز کنی…. »

کرم به همراه نسلی وارد انباری ای که مسابقه در آن برگذار می شود می روند. آنها شاهین را می بینند و نسلی به سمتش می رود و دست او را می گیرد و می گوید: «باید از اینجا بریم. نمون اینجا. » شاهین می گوید که مجبور است چون به کادو قول داده. نسلی می گوید: «نمیتونم اینجا ولت کنم! باید باهام بیای. » کادو جلو می آید و کرم را به خاطر اینکه نسلی را به همچین جایی اورده سرزنش می کند. کادو می گوید که شاهین به پول نیاز دارد و مجبور هستند تا این مسابقات را پیروز شوند! کرم با عصبانیت به او صحبت می کند و یکی از نگهبانان آنجا جلو می آید و نسلی می گوید که شاهین نباید مسابقه بدهد و کس دیگری را جایگزینش کند. نگهبان دست نسلی را می گیرد و می گوید که برای این کارها خیلی دیر شده! کرم به او مشت محکمی می زند و دعوایی آنجا شدت می گیرد که شاهین و کرم به کمک هم از نسلی محافظت می کنند. فیرات ظفر را سرزنش می کند که چرا باعث شده سونا دوباره ناراحت بشود و یاد گذشته بیفتد. او اضافه می کند که اگر سونا دنبال تانسل بیفتد تا حسابش را پس بگیرد معلوم نیست تانسل چه بلایی سرش بیاورد. ظفر که نیتش خیر بوده به فیرات می گوید که کمی هم به خودش و عذابی که تمام این سال ها کشیده فکر کند. نسلی همراه کرم به باشگاه می رود و زخم های او را پانسمان می کند. فیرات داخل باشگاه می شود و این صحنه را می بیند و رو به کرم می گوید: «این دختر مگه پرستار توئه؟! »

نسلی توضیح می دهد که کادو شاهین را به مسابقات برده بوده و برای همین برای اینکه مانع شاهین بشوند مجبور به دعوا شده اند. فیرات می گوید: «باشه نیتت خوب بوده! اما چرا این دخترو با خودت اینجور جاها میبری؟ » کرم می گوید: «تا وقتی من باهاشم هیجکس نمیتونه بهش نزدیک بشه! » فیرات می گوید: «ببین بچه! این دختری که میبری میگردونیش برام ارزشمنده. اون خواهر منه. » نسلی می گوید که کرم تقصیری ندارد و تصمیم خودش بوده. ظفر به همه دوستان پدرش یکی یکی زنگ می زند تا خبری از او بگیرد اما دو روز است که از یامان خبری نیست. ظفر تصمیم می گیرد پیش دوست صمیمی پدرش چاووش برود. او درمورد آلاداغلی می پرسد و چاووش اخم می کند و تعریف می کند که درویش برای یامان مثل برادر بوده اما آنها را فروخته و بعد از آن نه کسی او را دیده نه کسی خبری از او داشته. پلیس به باشگاه می آید و در آنجا را به خاطر اینکه شب ها مسابقات قفس برگزار میشده پلمپ میکند. ظفر قسم می خورد که همچین چیزی ممکن نیست و اصلا پدرش این اجازه را نمی دهد. پلیس ویدیویی را که نشان می دهد آنجا مسابقات برگزار می شود نشان او می دهد. ظفر تعجب می کند که چطور همچین چیزی ممکن است. فیرات به محل کار شاهین می رود و پولی را که تانسل به او داده بود را به او می دهد و می گوید که بعدا قرضش را پس می دهد. و از او می خواهد که دیگر داخل مسابقات قفس نشود. نسلی به گوشی پدرش زنگ می زند و مردی جواب او را می دهد و می گوید که گوشی روی زمین افتاده بوده و صدایش را شنیده و جواب داده.

نسلی به کرم زنگ می زند تا با هم به محلی که گوشی در آنجا بوده بروند. نسلی متوجه می شود که قطره خونی روی گوشی پدرش است. گونش در مدرسه متوجه می شود که عروسکش پروفسور در کیفش نیست. او همه جا را با ناراحتی می گردد. از طرفی فیرات به شماره ای که مال آلاداغلی است زنگ میزند و می پرسد که یامان کجاست؟ آدم درویش جواب می دهد: «آقا درویش خواستن بهتون بگم خیلی خوشحال شدن پسرتون مدرسه رو شروع کرده… عروسکشم خیلی دوس داره… پروفسور یه پیاما از آقا درویش براتون میاره! » فیرات با نگرانی و عصبانیت منظور او را می پرسد که طرف چیزی نمی گوید و گوشی را قطع می کند. فیرات فورا خودش را به مدرسه می رساند و گونش هم پروفسور را پشت دیواری پیدا می کند. فیرات وقتی گونش را می بیند و مطمئن می شود که بلایی سر پسرش نیامده خیالش راحت می شود اما بعد متوجه می شود که پشت عروسک گونش پاره است. او عروسک را باز می کند و داخل ان یادداشتی می بیند که نوشته: این بازی کوچیک رو برای این انجام دادم که بفهمی از همه بهت نزدیکترم فیرات.

من فقط به دوستای مهم و دشمنای مهمم نزدیکم. دست خودته که بخوای کدومشون باشی… فیرات یادداشت را مچاله کرده و دور می اندازد که همان موقع گوشی اش زنگ می خورد و بدون مکث می پرسد: «یامان گون آلتای کجاست؟! » ظفر پیش کادو می رود و با عصبانیت به او می گوید: «تو بودی که دیشب تو باشگاه بابام مسابقه برگزار کردی؟! درویش آلاداغلی کیه؟! » کادو قسم می خورد که نمیداند و کاری نکرده و برگه بیمارستانش را که تا صبح در آنجا بوده را نشان او می دهد. سونا به باشگاه تانسل می رود و به او می گوید: «خیلی فکر کردم.. میخوام به خودمو و تو و رابطه مون یه شانس دوباره بدم… » و او را در آغوش می گیرد اما با نفرت به فکر فرو می رود. فیرات به سمت آدرسی که به او داده شده می رود. کلبه ای در جنگل که یامان در آنجا زندگی می کند. یامان می گوید که مجبور بوده غیبش بزند تا کمی فکر کند. یامان اضافه می کند: «به اندازه ای که فکرشو نمیتونی بکنی درویش خطرناکه. برای مقابله باهاش فقط یه راه وجود داره و اون اینه که نزدیکش باشی! برای همین باید پیشنهادشو قبول کنی قفقاز! »

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا