خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۲۱ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۲۱ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی محرمانه

لونت نزدیک صبح میاد به یاز سر بزنم و چک کنه که تبش اومده پایین یا نه. لونت دستشو رو پیشانی یاز میزاره که میبینه تبش اومده پایین به خاطر همین لبخند میزنه و وقتی میخواد از اونجا بره یاز دستشو میگیره که لونت میگه من اینجام و نشسته همونجوری خوابش میبره. یاز وقتی از خواب بیدار میشه لونت را میبینه که کنارش نشسته خوابیده و دستش تو دستشه و جا میخوره و دستشو ول میکنه. لونت از خواب بیدار میشه که ازش میپرسه صبحانه میخوری؟ یاز تایید میکنه و ازش میپرسه تو تا صبح اینجا بودی و دستمو گرفته بودی؟ لونت میگه نه من نزدیک صبح اومدم چکت کنم که خوابم برد و از اونجا میره، باز لبخند میزنه و دراز میکشه. طلعت پیش رئیسش اسعدالله میره و درباره اتفاقی که دیروز صبح افتاده بود واسش توضیح میده. تو اداره با چیچک کل کل میکنه که چیچک بهش میگه من بهت گفته بودم که واستون دردسر میشم! طلعت با کلافگی میگه اگه یک درصد میتونستم یه نفر دیگه را وارد این ماجرا کنم قطعا این کارو میکردم! چیچک میگه بعدا قدرمو میفهمی طلعت با کنایه میگه بهم تاریخ و ساعت بگو که در جریان باشم! و با کلافگی از اونجا میره که تو راهرو اداره آینور خانمو میبینه و با عجله برمیگرده و چیچک را میبره تو یه اتاق. چیچک میگه داری چیکار میکنی؟ باز چیشده؟ طلعت میگه آینور اومده اینجا! چیچک با حرص میگه اینجا چیکار میکنه؟ طلعت میگه آخر این زن تنهایی همه چیزو خراب میکنه. چیچک با حرص میگه من زبونشو بلدم ولی میگین حرفی نزن! طلعت با حرص میگه آره حرف نزن تو هیچی نگو همینجا بمون وقتی رفت بیا بیرون.

آینور به اتاق اسعدلله میره که او جا میخوره و بعد از خوش آمد گویی میگه منم ناراحتم بابت کاری که ناز کرده آینور میگه من امروز واسه ناز اینجا نیومدم، رئیس میپرسه پس واسه چی اومدین؟ آینور میگه از اونجایی که خیلی زود همه چیز اتفاق افتاد من نتونستم درباره این پسر تحقیق کنم تا بفهمم کیه؟ چیکاره ست؟ پسر خوبی هست یا نه واسه همین تصمیم گرفتم تا سوء سابقه ای چیزی بگیریم ازش بعد فکر کردم کی میتونه بهم کمک کنه! که شما اومدین تو ذهنم. اسعدالله لبخند میزنه و میگه خوب کاری کردین راسیتش ما خودمون تحقیق کردیم درباره اش چون میخواستیم ببینیم ناز با کی ازدواج کرده! خیالتون راحت باشه لونت پسر خوبیه و تو خانواده ی خوبی بزرگ شده. آینور میگه چقدر خوب حالا که تحقیق کردین شاید بهتر باشه که آدرس محل زندگی آقا طلعت و محل کار لونت را بهم بدین! اسعدلله میگه ببخشید ولی اطلاعات شخصیو نمیتونم بدم بهتون. طلعت به لونت زنگ میزنه و میگه مادر زنت اینجاست او کلافه میشه و میگه این زن اونجا چیکار داره؟ چرا انقدر پیگیره؟ ول نمیکنه؟ همان موقع در خانه اش زده میشه .چکه به طلعت میگه بعدا زنگ میزنم. با باز کردن در با نامیک روبرو میشه و به داخل خانه میاد و میگه اومدم بگم اون مردو دستگیر کردین یا نه؟ لونت میگه چطور؟ نامیک میگه آخه نگران خیلی ناراحتم که دارم به آبجیم دروغ میگم میخوام زودتر این ماجرا تموم بشه! سپس میپرسه ناز کجاست؟ لونت میگه بالا خوابه، ازش میپرسه تو کجا میخوابی؟ ناز میاد و میگه لونت پایین میخوابه دایی جون، چیزی شده اومدی دایی؟ نامیک میگه آره مامانت خیلی مشکوک شده به اون دوتایی که آورده بودین خونه امروز هرچی سریعتر بیاین درباره عروسی حرف بزنین تا اتفاقی نیوفتاده!

لونت و یاز میرن تا حاضر بشن. همگی سر میز ناهار نشستن که آینور میگه حالا بهترین موقع هستش تا درباره مراسم عروسی حرف بزنیم. چیچک میگه حالا چه عجله ایه آینور میگه بالاخره باید عروسی گرفته بسه و حرف زده بشه دیگه! طلعت میگه به نظر من یه مراسم کوچولو و جمع و جور بگیریم تجملاتی بین خودمون آینور میگه نه نمیشه مجلس جمع و جور نمیشه ما کمه کم ۱۰۰ نفر مهمونی داریم! همگی تعجب میکنن که ناز میگه چخبره مامان جون من نظرم یه عقد و جشن جمع و جور بین خودمون بود خیلی بزرگش نکنیم! نامیک میگه نمیشه که همه کادوهایی که دادیم باید بیارن! ناز با اشاره بهش میفهمونه که چیزی نگه. لونت میگه اینور خانم ما سریع باید برگردیم لندن من به کارام برسم ناز هم به کلاساش! ناز تایید میکنه که نامیک میگه چرا میگی آینور خانم دیگه مادرته مامان صداش کن. لونت با شنیدن این حرف و کلمه مامان بهم میریزه و تو فکر میره. آینور ازش میخواد تا راحتش بزاره هرچی خواست بگه سپس ادامه میده که منم واسه همین میگم باید سریعتر جشنو بگیریم. لونت و یاز وقتی به خانه شان برمیگردن یاز میگه چیزی ناراحتت کرده؟ تو ماشینم اصلا حرف نزدی! داییم گفت بگو مامان ناراحت شدی؟ لونت میگه نه فکر نمیکردم انقدر سخت باشه! ناز میگه باید فکرشو میکردی و من بهت گفته بودم! رفتی به زنه گفتی پنهانی ازدواج کردیم باید چیکار میکرده؟ معلومه اینکارارو میکنه! لونت میگه حوصله ندارم نمیخواد درباره اس حرفربزنم یاز میگه اما من میخوام لونت میگه پس با خودت صحبت کن و میره تو اتاق. یاز به سمت اتاق میره که میشنوه لونت داره تلفن حرف میزنه و با یه نفر قرار میزاره و عذرخواهی میکنه که دفعه پیش زود پا شد و رفت یاز اینارو میشنوه و میخواد بره که میخوره به یه وسیله و لونت ببرون میاد و بهش میگه به حرف های من گوش میدی؟ یاز میگه چه ربطی داره؟ اومدم لباسامو عوض کنم! لونت قبول میکنه و از اتاق بیرون میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا