خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۲۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۲۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه وقتی به خودش میاد فریاد میزنه و میگه نه نمیتونه واقعیت داشته باشه دارم کابوس میبینم چطور تونستی همچین کاری با من بکنی؟ هان یکدفعه از خواب بیدار میشه و با دیدن صفیه ازش میخواد تا آروم باشه و خونسرد اما صفیه اصلا متوجه نیست که هان چی میگه و هر لحظه عصبانی تر میشه. ناجی با شنیدن صدای صفیه خودشو سریعاً به واحد هان میرسونه، او تمام تلاشش را می کند تا بتواند صفیه را آرام کند اما موفق نمیشه سپس صفیه از هان میخواد تا سگ را از خانه بیرون ببره اما هان با قاطعیت بهش میگه که نمیبرمش جایی اون هیچ کسیو نداره به جز من! منم بهش احتیاج دارم هیچ کسی واسم نمونده هیچ کسی بهم حس ارزشمند بودن و دوست داشته شدن را بهم نمیده حتی جیلان هم بهم گفت که ارزش دوست داشتن را ندارم اما این سگ یه جوری بهم نگاه میکنه که انگار تو زندگیش مهمم! اما صفیه نظرش عوض نمیشه و ملتمسانه بهش میگه هان ازت خواهش می کنم هرچی میخوای بخواه اما این یکیو نخواه من نمیتونم این سگو قبول کنم. هان هم بهش میگه باشه من برمی دارمش و میرم البته با هم دیگه از اینجا میریم. هان وقتی میخواد از خانه بیرون بره حکمت او را میبیند.

حکمت که به دوران کودکیش برگشته با دیدن اون سگ فکر میکنه که پدرش واسش سگ خریده حسابی خوشحال میشه و ازش میخواد تا سگ را در آغوش بگیرد هان هم از فرصت استفاده میکنه و سگ را بهش میده حکمت وقتی میبینه که صفیه ازش میخواد تا سگ را پس بده به اتاقش می برد و در را به روییشان قفل میکند و میگه که بهتون اجازه نمیدم که این سگو از اینجا ببرید! من دوسش دارم. صفیه نقش مادرش را بازی میکند اما باز هم موفق نمیشه تا اینکه خود حکمت هوشیاریش را به دست میاره و با دیدن سگ تعجب میکنه و بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ اگه صفیه بفهمه خیلی بد میشه! سپس به هان برمیگردونه. جلوی در ساختمان اگه و ممدوح هان را با سگ میبینند. اگه بهش میگه فکر میکردم از سگها خوشت نمیاد یعنی خواهرم اینجوری گفته بود هان بهش میگه از دور دوستشون داشتم اما این یکیو خواستم نزدیک خودم داشته باشم. آنها خوشحال میشن و اگه میگه که اگه خواهرم بود بهت افتخار می کرد و خیلی خوشحال میشد اون عاشق سگ ها خواهرم بود بهت افتخار میکرد سپس هان از اگه میخواد تا او را برای گرداندن کورشون همراهی کنه او هم قبول میکند. در خانه ناجی با صفیه صحبت میکنه تا او را مجاب کند که سگ هان را بپذیرد و اجازه بده که به خانه بیارتش اما صفیه نظرش تغییر نمیکنه و میگه من تمام تلاشمو دارم می کنم تا عوض بشم اما این دیگه خیلی زیادیه یکمم منو درک کنین! نمیتونم!

حکمت به ناجی میگه ولش کن کسی که حیوان ها را دوست نداشته باشه نمیتونه انسانها را هم دوست داشته باشه صفیه با کنایه به پدرش میگه اما من اگه بچه داشتم دوستش داشتم و از دور نگاهش نمی کردم، خودم بزرگش میکردم. حکمت با شنیدن این حرف ناراحت میشه و به اتاقش میره ناجی با نگاهش صفیه را سرزنش میکنه و پیش حکمت میره تا او را آرام کند. صفیه از گفته اش پشیمان میشود. اگه در پارک با هان صحبت میکنه و بهش میگه من و نریمان تصمیم داریم که بعد از دانشگاه با همدیگه بریم دور دنیارو بگردیم هان ناراحت میشه و جا می خورد و بهش میگه چرا من چیزی خبر نداشتم؟ اگه بهش میگه چون در حد یه رویا باقی میمونه من که نمیتونم پدربزرگمو تنها بذارم و برم پس نترس خیالت راحت حالا حالاها پیشتون هستیم. هان بهش میگه وقتی همچین رویایی تو سرتون دارین خوب عملیش کنین رویاهاتونو با کسی که دوست دارین انجام بدین تا حسرت نشه نگران پدربزرگت نباش من پیششم! اگه درباره خواهرش ازش میپرسه و میگه اگه زنده بود چی بهش میگفتی؟ هان بهش میگه یه عذرخواهی میکردم بدون اما اگر و بهش میگفتم که چقدر دوسش دارم و دوست داشتنش بهم حس خوبی میده و باعث میشه که آدم بهتری باشم. سپس اگه درباره جیلان باهاش صحبت میکنه و بهش میگه جیلان هم منو ترک کرد.

اگه دلداریش میده و میگه جیلان زنده است برو بهش بگو که به خاطرش تمام تلاشتو می کنی تا آدم بهتری بشی نذار به راحتی از دستش بدی سپس با کورشون میره تا بازی کنه که به این بهونه هان کمی با خودش فکر و خلوت کنه. جیلان در خانه نشسته و مدام اخبار هایی که درباره تصادف در فضای مجازی پخش شده را می خواند و گریه می کند سپس صفحه مجازی همان زوجی که فرزندشان را از دست داده بودن را چک میکنه و گریه میکند. هان به دم در خانه جیلان میره اما دوستش اجازه نمیده که وارد خانه بشه و بهش میگه الان اصلاً موقع مناسبی نیست جیلان حالش خوب نیستش! هان از همانجا با صدای بلند باهاش صحبت میکنه و میگه ازت معذرت خواهی می کنم همه چیز تقصیر منه خودتو سرزنش نکن مقصر من بودم به تمام قولایی که بهت دادم عمل نکردم بعد از کمی صحبت کردن جیلان از پشت در خودشو نشون میده و میگه میدونی هان! دیگه واسم مهم نیست، دیگه هیچ اهمیتی واسم نداره میدونی چرا؟ چون تو این رابطه یه مرگ اتفاق افتاده زندگی یک آدم بی گناه گرفته شد! دیگه ما لیاقت خوشبخت شدن و دیدن روی خوش زندگی را نداریم و با چشمانی گریان از اونجا میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا