خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۲۱ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۲۱ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی تردید 

ریحان خانواده اش را برای شام دور هم جمع کرده و عزیزه را هم دعوت کرده تا به همه بگوید که عزیزه مادر هازار است. ولی فسون وارد معرکه می شود و برنامه او را به هم می ریزد و به هازار و میران می گوید که عزیزه چه نسبتی با آنها دارد. هازار باور نمی کند و داد می زند: «من مادر داشتم و اون سالها پیش مرده.» فسون ادامه می دهد: «عزیزه سالها می خواست هازار رو بکشه و میران رو قاتل اون کنه.» هازار با پشتی خمیده و قلبی مجروح از خانه خارج می شود. و عزیزه رو به میران می گوید: «فقط می خوام من رو ببخشید!» میران با گریه می گوید: «تو هرگز بخشیده نخواهی شد. تو برای ما مردی.» و با عجله دنبال هازار می رود. ریحان گریه کنان می گوید: «میران باید اینو از زبون ما می شنید نه از فسون.» و عزیزه به او می گوید: «من تو رو درگیر کردم و خواستم سکوت کنی. خودم هم درستش می کنم.» اما ریحان نگران است که چه جوابی در مورد پنهان کاری اش به میران بدهد. آزرا رو به فسون با خشم می گوید: «تو بی رحم و جانی هستی. همین الان دیدم چه بلایی سر این خانواده آوردی. می خواستی من و و میران رو هم با کامیون زیر کنی. از اینجا گم شو!» فسون می گوید: «گاهی آدم از دور بی رحم به نظر می رسه ولی وقتی وارد درون اون بشی می فهمی که مظلوم بوده.» و می رود.

هازار حالا دلیل رفتار عزیزه را که او را از دست محمود نجات داد و نگذاشت در آتش بسوزد می فهمد. او به میران می گوید: «توی این سن فهمیدم مادرم یه زن شرور بوده. باید پدرم به من می گفت. حالا از من انتظار دارن که بغلش کنم ولی اون زن شیطان صفت این آرزو رو به گور می بره.» میران می گوید: «من تو رو خوب درک می کنم. همین چند ماه پیش تو رو به عنوان پدرم قبول نداشتم و ازت بیزار بودم اما الان می خوام بدونی که بهت افتخار می کنم. من و تو هرگز عزیزه رو نخواهیم بخشید.» هازار آرام می شود و پسرش را به آغوش می کشد. میران وقتی به خانه برمی گردد می شنود که ریحان به دلشاه می گوید می دانسته عزیزه مادربزرگ میران است و سکوت کرده. میران که این انتظار را از ریحان نداشت می گوید: «تو چطور تونستی این کار رو با من بکنی؟ تو قول داده بودی هیچ وقت پنهان کاری نکنی. ولی با عزیزه همکاری کردی و بازم براش رازداری کردی. امشب باید تو کنار من بودی. ولی نبودی. اون زن هیچ نسبتی با من نداره. من فقط از رفتار تو ناامید شدم.» ریحان تلاش می کند به او بفهماند که فقط خواسته از او و پدرش مراقبت کند اما میران با خشم سوار ماشینش می شود و می رود و او را با چشم اشکبار و درد شکمش تنها می گذارد.

آزرا از دلشاه می پرسد فسون کیست که می تواند اینطور عزیزه را عذاب دهد و دلشاه که می داند فسون مادر آزراست می گوید: «اونا از قدیم مشکلات شخصی داشتن ولی تو هم بهتره به استانبول برگردی و از این مشکلات دور باشی.»اما آزرا که احساس می کند دلشاه چیزی را از او پنهان می کند تصمیم می گیرد جایی نرود. عزیزه سراغ فسون می رود و می گوید: «بالاخره کاریمی کنم که بچه هام منو ببخشن. ولی تو قاتلی و اگه دخترت اینو بفهمه هرگز به تو مادر نخواهد گفت.» و می رود. گونول و فیرات حرف های آن دو را شنیده اند و گونول متوجه می شود که هازار عمویش بوده و ریحان دخترعمویش محسوب می شود و باز هم عذاب وجدان می گیرد و فیرات که دیگر از این پنهان کاری ها جانش به لبش رسیده با ریحان تماس می گیرد و حال میران را می پرسد. او هم با گریه می گوید: «میران با من دعوا کرد و رفت. چون در مورد عزیزه سکوت کرده بودم و بهش نگفته بودم که عزیزه مادربزرگشه.» فیرات به او قول می دهد که میران را پیدا کند. میران سراغ عزیزه می رود و می گوید: «هر اتفاقی هم افتاده باشه تو برای من و پدرم مردی. تو از مهربونی ریحان سواستفاده کردی و اونو وسیله قرار دادی. چون می دونستی ریحان دل کسی رو نمی شکنه. تو با خودخواهی باعث به هم ریختن زندگی ما میشی. از ریحان فاصله بگیر.»

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا