خلاصه داستان قسمت ۲۲۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۷ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۲۷ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۲۷ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۲۷ سریال ترکی تردید 

فیرات جلسه ای ترتیب می دهد و میران و آزاد و جهان را آنجا جمع می کند. میران به جهان می گوید: «به خاطر چی پول زیادی رو پنهانی از شرکت برداشتی؟» آزاد نگاهی به پدرش می کند و به خاطر می آورد که وقتی پای جان یارن در میان بود جهان تصمیم گرفت شبانه به استانبول نقل مکان کند و مجبور شد از شرکت برداشت کند بنابراین به جای جهان به میران جواب می دهد که پدرش مجبور یه این کار شده. او می گوید: «ولی من به عنوان رئیس هیات مدیره اشتباه کردم. از حالا استعفا میدم.» و از فیرات می خواهد که ترتیب استعفای او را بدهد. او به پدرش که مخالف استعفای اوست می گوید: «باید کار درست رو انجام بدیم.» سپس همانجا با گونول رو به رو می شود و به او می گوید: «ما توی این شهر موندگار شدیم و نرفتیم. ولی باید با تو حرف بزنم.» آنها با هم به کافه قدیمی می روند و آنجا آزاد دست گونول را در دست می گیرد و می گوید: «هر چقدر هم غیرممکن به نظر برسه من می خوام با تو خوشبخت بشم و هیچ وقت ازت جدا نشم.» گونول لبخند می زند.

هازار به شرکت می رود و از میران می پرسد چرا به عزیزه یک شانس داده؟ او می گوید: «نکنه می خوای اونو به عنوان مادربزرگت در آغوش بگیری؟» میران جواب می دهد: «من به خواست ریحان به اون یه فرصت دادم. همونطور که تو به فکر منی منم به فکر پسرمون هستم. نمی خوام اونم مثل من گرفتار کینه و بدخواهی بشه و آسیب ببینه.» هازار بلافاصله به دیدن عزیزه می رود و می گوید: «هر جا پاتو می ذاری اونجا رو تبدیل به جهنم می کنی. اگه می خوای به تو مادر بگم بدون اینکه به کسی خبر بدی از اینجا برو.» عزیزه قبول می کند. فسون همه چیز را در اختیار یارن قرار می دهد تا نه ماه بارداری اش تمام شود. او تصمیم دارد بعد از آن حساب یارن را کف دستش بگذارد. عزیزه نامه پدر آزرا را اول به آزرا می دهد تا بخواند. پدر آزرا نوشته: «مادرت به جای تو قدرت، پول و خانواده ش رو انتخاب کرد و تو رو ترک کرد. اون فسون اصلان بیه. التماسش کردم ولی زن بی رحمیه. اینو هیچ وقت فراموش نکن.» آزرا گریه می کند و سراغ دلشاه می رود و داد می زند: «من به تو اعتماد کردم و از تو پرسیدم فسون کیه ولی تو جوابمو ندادی.

فسون مادر من بوده.» دلشاه با شنیدن این حرف ها نگران و غمگین می شود. سپس عزیزه نامه را برای فسون می فرستد. فسون با دیدن نامه به شدت خشمگین می شود و به تلافی کار عزیزه به میران زنگ می زند و به او می گوید که عزیزه به جای صلح کردن با نامه شوهر سابقش او را تهدید کرده و در آتش دشمنی دمیده است. میران با خشم سراغ عزیزه می رود و می گوید: «تو دروغگوترین و بدترین آدم روی زمینی. نمی خوام دور و بر ریحان باشی.» او اجازه صحبت به عزیزه نمی دهد و می رود. سپس برای خوشحال کردن ریحان در حیاط خانه شان تاب درست می کند و می گوید: «پسر ما خوشبخت ترین بچه روی زمین میشه.» اما او شب خواب وحشتناکی می بیند و می بیند که پسرش مرده و از خواب می پرد و گریه می کند. ریحان او را در آغوش می گیرد. میران با ناراحتی می گوید: «از دست دادن فرزند خیلی سخته. نمی خوام دوباره اینو تجربه کنیم.» ریحان با بغض می گوید: «این اتفاق هیچ وقت نمی افته. تو پسرت رو همینجا در آغوش می گیری.» او فردا صبح به بیمارستان می رود و به پرشک معالجش می گوید: «خواسته بودین به حاملگیم پایان بدم. ولی من می خوام بچه م رو نگه دارم. بعد از من با پدرش خوشبخت زندگی می کنه.» دکتر با تعجب به او خیره می شود.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا