خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.

قسمت ۲۲ سریال ترکی آقای اشتباه

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آقای اشتباه

سردار و یشیم وارد خانه می شوند و سردار مستقیم به سمت ازگی می رود و دستان او را که ضرب دیده در دستش می گیرد و می گوید: «اگه من اونجا بودم هیچ وقت نمیذاشتم همچین اتفاقی بیفته. » ازگی لبخند معذبی می زند و همه توجهش را به اوزگور که از این شرایط کاملا ناراضی است می دهد. یشیم برای این که خودش را به اوزگور نزدیک کند، متوجی متورم شدن دست او شده و دستش را می گیرد و کمپرس یخ روی آن می گذارد که ازگی چشم از دستان ان دو برنمیدارد. کمی بعد اوزان و دنیز هم به انجا می ایند و دنیز با نگرانی از ازگی می خواهد تا از آنجا بروند و ازگی هم قبول می کند. سردار هم از یشیم می خواهد تا انها هم رفع زحمت بکنند اما یشیم در حالی که به چشمان ازگی خیره مانده می گوید: «من میمونم مراقب اوزگور باشم! » ازگی با بغض به اوزگور خیره می شود و دنیز او را به خانه می برد. وقتی لونت با زینب جلوی در خانه روبرو می شود دستپاچه شده و سعی میکند وجود جانسو را توجیه بکند. زینب برای جانسو قیافه می گیرد و از پدرش می پرسد که او این وقت شب آنجا چه کار می کند. جانسو که منتظر است تا لونت بالاخره رابطه شان را به دخترش بگوید با لبخند به او خیره می شود اما لونت می گوید: «اون همکارمه که وسایلمو که مونده بود محل کارم، با خودش آورد دخترم! » جانسو ناراحت می شود و انجا را ترک می کند.
لونت دنبالش می رود اما جانسو به او می گوید: «دیگه خسته شدم. این رابطه تموم شده. » یشیم مدام سعی می کند خودش را به اوزگور نزدیک بکند که اوزگور با کلافگی می گوید: «تو معلوم هست داری چیکار میکنی؟ چیو میخوای بفهمونی بهم؟! » یشیم که جا خورده می گوید: «نکنه تو فکر کردی من عاشقت شدم؟! من فقط دارم وظایف دوستیمو ادا میکنم! » اوزگور می گوید: «بیشتر از حدش هم ادا کردی! » و یشیم می گوید پس بهتر است برود و با خشم آنجا را ترک می کند که جانسو او را در راه پله ها می بیند. دنیز از ازگی می پرسد: «بهم نگو که به اوزگور چشم داری! این حساسیت عجیب تو نسبت به یشیم یعنی چی؟ » ازگی می گوید: «من باید با سردار حرف بزنم و بهش بگم که برای هم مناسب نیستیم. » و سکوت می کند. دنیز که از این همه ساده بودن او کمی عصبی شده می گوید: «مگه نمیبینی الان با یشیم تو اون خونه ست. چطور میتونی بهش اعتماد کنی. » ازگی سکوت می کند و همان موقع جانسو وارد خانه می شود و رابطه ی تمام شده اش با لونت را برای آنها تعریف می کند و حتی می گوید که یشیم را در راهرو دیده که از خانه اوزگور رفته است… اوزان در مورد حس اوزگور به ازگی می پرسد و او می گوید که تا از ازگی مطمئن نشده نمی تواند قدم بردارد. از طرفی هم تمام فکر و ذکر ازگی پیش اوزگور مانده و دنیز سعی می کند تا او را قانع بکند که سردار برای او آدم بهتری است و بهتر است از اوزگور فاصله بگیرد. صبح جانسو و دنیز با هم قرار می گذارند تا برای نزدیک کردن ازگی و سردار به هم، برای تولد ازگی که دو روز دیگر است سردار را هم دعوت بکنند.
بعد از رفتن آنها، ازگی به تراس می رود و با اوزگور که او هم به تراس آمده روبرو می شود. هردو از نگاه کردن به هم سیر نمی شوند که همان موقع هم زنگ خانه ی هردو به صدا در می آید. هم مادر ازگی و هم مادر و زن عموی اوزگور به خانه ی بچه ها امده اند تا بالاسر بچه ها بمانند! ازگی و اوزگور در فرصت کمی که به دست می آورند به تراس می آیند و فورا با هم قرار می گذارند تا مادرهایشان اصلا همدیگر را در خانه نبینند و متوجه همسایه بودن ان دو نشوند. یشیم و سردار به خاطر این که لونت در مورد عشق اوزگور نسبت به یشیم دروغ گفته به اتاق او می روند و او را بازخواست می کنند. لونت دستپاچه می شود و می گوید که او هم جریان را نمیدانسته و اوزگور به او هم دروغ گفته است و از او هم سواستفاده کرده تا رابطه اش با ازگی را پنهان بکند! نوین به محض این که چشم ازگی را دور می بیند به اونال زنگ می زند و می گوید که قصد دارد همین امروز با اوزگور حرف بزند تا دست از سر دخترش بردارد و با وجود این که اونال با این کار مخالفت می کند و آن دخالت زیادی می داند، نوین می گوید که نمی تواند دخترش را با اوزگور یک جا ببیند! سویم . فیتنات هم که می بینند نمی توانند اوزگور را از ازگی جدا بکنند، تصمیم می گیرند تا خودشان فکری به حال اوزگور کرده و دختری برایش جور بکنند. لونت در بیمارستان برای جانسو گل می فرستد اما جانسو بدون درنگ آن را درون سطل زباله می اندازد که باعث ناراحتی لونت می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا