خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن که ترس وجودش را فرا گرفته سوار تاکسی و به سمت ثبت احوال راهی می شود. به محض اینکه گلبن از خانه خارج می شود، صفیه وجودش را استرس می گیرد و شروع می کند به تمیز کردن خانه و تو دلش با خودش می گوید: «خدایا من الان چرا اینکارو کردم. ای کاش نمیفرستادمش. خدایا خودت ازش مراقبت کن. یه وقت چیزیش نشه. » گلبن به جلوی در ورودی اداره ثبت احوال می رسد و وقتی جمعیت اونجارو میبیند استرسش بیشتر می شود. گلبن از پله ها بالا می رود که کسی باهاش برخورد می کند و گلبن به زمین می افتد. گلبن میترسد و شروع به گریه کردن می کند. مردم سمتش می روند تا کمکش کنند ولی گلبن از ته دل داد میزند و بعد هم با ترس و وحشت خودش را به گوشه ای می برد و می نشیند.
هان و اینجی به همراه اسرا و اسد مشغول غذا خوردن در رستورانی هستند. همان موقع اداره ثبت احوال باهاش تماس میگیرد. هان می گوید گواهی نامم را گم کردم واسه همین پلیس زنگ زده بهم باید برم اونجا. بعد از رفتنش اسد از دهنش میپرد و می گوید: «تو این هفته پلیس به هان دوبار زنگ زده! » اینجی با شنیدن این حرف و با به یاد آوردن چهره ی مضطرب هان تو فکر فرو می رود.

هان سریعا خودش را به گلبن می رساند. گلبن همش گریه می کند و به هان می گوید که خیلی ترسیده. هان به گلبن کمک می کند تا بلند شود ولی گلبن بهش می گوید: «هان نمیتونم بلند بشم . تو که میدونی دیگه. » هان تازه متوجه می شود که گلبن از ترس خودش را خیس کرده، به خاطر همین کتش را دورش می بندد تا خجالت نکشد و به خانه می رساند. گلبن که خیلی از این اتفاق ناراحته با غصه و بغض به حمام می رود. وقتی از حمام بیرون میاد، هان پیشش می رود تا باهم صحبت کنند و در اتاق را از قصد باز می گذارد تا صفیه هم بشنود. هان ازش می پرسد که چرا رفته بودی اداره ثبت احوال؟ گلبن بلافاصله ازش میپرسد: «تو با اون دختره ازدواج کردین؟ » هان صدایش را کمی بلند می کند تا صفیه هم بشنود و می گوید: «نه ما ازدواج نکردیم. مگه من میتونم شماها را تنها بذارم و برم؟ » و بعد ازش می پرسد: «واسه چی وقتی فهمیدی اسد داره ازدواج میکنه انقدر ناراحت شدی؟ » گلبن خجالت میکشد و حرفی نمیزند و هان می گوید: «این اصلا ایرادی نداره که تو یکیو دوست داشته باشی. نباید ازش خجالت بکشی. »

و بهش لبخند میزند. گلبن که ترسیده بغض می کند دستان هان را می گیرد و لبخند میزند. شب صفیه پیش گلبن می رود و با دلسوزی بهش می گوید: «میدونم درکت میکنم که امروز روز سختی داشتی. تو که به خاطر ترسیدن از من سکوت نکردی؟ » گلبن می گوید: «من که هیچ موقع چیزیو ازت پنهون نکردم. » صفیه می گوید:«من میدونم که از این فکرهای آبرو بر نمیکنی. تازه اسد اصلا بهت حتی نگاه هم نمیکنه. وضعیتت کاملا مشخصه. » گلبن سعی میکند لبخند بزند و جلوی جاری شدن اشک هایش را بگیرد.
اگه به دنبال نریمان می رود که باهاش حرف بزند ولی نریمان با عصبانیت بهش می گوید: «تو قرار بود امروز مارو ببری همبرگری! » اگه می گوید: «نتونستم نریمان. یه اتفاق بدی افتاده. حالا الان تو چرا انقدر ناراحت و عصبی؟ واسه اینکه نتونستی با امره بری همبرگری؟ » نریمان که عصبانیتش بیشتر شده به راهش ادامه می دهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا