خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۲۲ سریال ترکی اوچ کوروش
وقتی کارتال و افه پشت در میرسن، اوکتای فرهان را فراری میده از اونجا. فرهان وقتی به خانه میرسد حرف های عمو اوکتای را در ذهنش مرور میکنه و تصمیم میگیره که دست از سر این کارهاش برداره و کنار بکشه اما خیال مادرش ظاهر میشه و او را دعوا میکنه که چرا میخواد پا پس بکشه و وا را تهدید میکنه که اگه میخوای من برم و دیگه نباشم به کارت ادامه نده و انتقاممو نگیر فرهان میگه نه نرو مامان و به خاطر مادرش به کارهاش ادامه میده و اسامی کسانی که باید سراغشون بره را روی برد میزنه. فردای آن روز افه به خانه کارتال میره و میبینه تو حیاط درحال اماده سازی هستن. افه میگه اینجا چخبره؟ شسو میگه قرار یه عکس خانوادگی بگیریم واسه اونه. افه میپرسه عمو اوکتای چیزی نگفته از دیشب؟ روشن میگه نه از اون موقع تو اتاقش خودشو حبس کرده و بیرون نیومده. افه سراغ کارتال را میگیره که شسو بهش میگه داره آماده میشه افه دلیلشو میپرسه که شسو میگه گفتم دیگه داره آماده میشه خیلی واسش مهمه عکس خانوادگی. شاهین جلوی در رستوران نزیح ایستاده تا باهاش حرف بزنه اما وقتی میرسه به شاهین میگه تو دنبالم نیا! من یه اشتباهو دوبار انجام نمیدم و دیگه با من کار نمی کنی! و به داخل میره. شاهین به دنبالش به داخل میره تا باهاش حرف بزنه که افراد نزیح جلوشو میگیرن اما وقتی نزیح اصرار اونو میبینه بهش اجازه میده تا حرفشو بزنه. نزیح میگه تو خودتو چی فرض کردی؟ تو آدم بدبختی هستی که به لطف برادرت کارتال فقط اورو ادم حساب میکنن! شاهین میگه آره دقیقا شما هم برای اینکه داداشمو حرص بدی با من همکاری کردی! اما فرق من با کارتال چیه؟ نزیح میگه هرچی هست میتونه از اموالش به خوبی مراقبت کنه! شاهین میگه چون ادم داره و کمیسر پشتشه.
وقتی افتاد بیمارستان همه ترکش کردن و کارتال واسه اینکه دورش خالی بود حسابی عصبی شده بود! نزیح میگه یعنی میگی برای عصبانی کردنش باید افرادشو بگیرم؟ نریمان به اتاق برادرش میره و میگه چیشد داداش؟ تونستی باهاش حرف بزنی؟ اوکتای تایید میکنه و میگه قول داد بهم اما نمیدونم عمل میکنه یا نه عقل درست حسابی نداره! سپس وقتی میخواد نریمان بره ازش تشکر میکنه به خاطر کمکش. لیلا بیرون نشسته که افه پیشش میره و بهش میگه چیشده؟ چرا اینجوری رفتار می کنی؟ لیلا میگه چیزی نشده! افه میپرسه اگه درباره اون تماسه که من بعدش ۵ بار بهت زنگ زدم اما جواب ندادی! لیلا میگه بهتره به جای من به مادرت زنگ بزنی تا بفهمی مشکل کجاست و به داخل میره. کارتال با دیدن لیلا میگه تو که هنوز حاضر نیستی گلم! لیلا میگه من عکس نمیگیرم، بهار بهش میگه عکس خانوادگیه بدون تو که نمیشه! لیلا با عصبانیت میگه ما که خانواده تو نیستیم! برو با خانواده ات عکس بگیر! و به اتاقش میره که نریمان بهار را آروم میکنه که چیزی نیست. کارتال به اتاق لیلا میره و میگه چرا با خانم من اینجوری حرف زدی؟ لیلا میگه خانمت؟ این ازدواج که واقعی نیست! کارتال میگه آره ولی ما خودمون فقط میدونیم که یه معامله ست بقیه که نمیدونن! لیلا با کارتال صحبت میکنه و میگه من برای تو نگرانم داداش! می خوام یه سوال بپرسم، بهت بر نخورد وقتی بهار برای حرص دادن پدرش با کسی مثل ما که از رده پایینیم ازدواج کرده؟ کارتال میگه این یه معامله ست و واقعی نیست خیالت راحت. لیلا میگه اگه عاشق یه ادم اشتباه بشی اونی که خیلی زجر میکشه تویی! سپس کارتال او را راضی میکنه تا آماده بشه و برن عکس بگیرن.
نزیح با پدر افه عدنان قرار میزاره. نزیح بعد از کمی حرف زدن بهشون میگه ما دشمنان مشترک داریم فرزاندمان! شنیدم اعتبارتونو تو محل کار اورده پایین! عدنان تایید میکنه و میگه دختر شما هم با ازدواجش اعتبارتونو کم کرده! کارتال با خانواده اش بیرون میاد که همه واسشون دست میزنند. پرده را میندازن و نقاشی خانواده کارتال را که روی دیوار کشیده شده همه میبینن. سپس عکسی خانوادگی میگیرن. بعد از عکس گرفتن یکدفعه موزیکی از محله پخش میشه که کارتال و افه جا میخورن و نیرن به سمت یه ادرس. همانطوری که تو محله می دوند، با یه بنر از عکس مادر فرهان روبرو میشن که روش نوشته همتون سکوت کردین سپس روی دیوار خانه ای میبینند که پیامشو اونجا با عکس نوشته. سپس وارد خانه میشن صاحب خانه که یک زنه، از شوهرش شروع به بدگویی کردن میکنه که کارتال میگه هرچی باشه پدر بچه ات هست! او ادرس خانه ای را بهشون میده که افه اونو واسه کمیسر بولنت میفرسته. افه و کارتال به خانه جانسن میرن. اون زن گریه میکنه و ماجرارو میپرسه که انها واسش تعریف میکنن.
اون زن با چشمانی گریان میگه از کجا فهمیدین سوژه بعدی منم؟ کارتال میگه به کمک پدرم و تعریف میکنه که موقع رفتن اوکتای گفته این کاغذو پیدا کردم حتما رفته سراغ جانسون. افه میگه اما دلیل این کارشو نمیدونیم که اون زن وقتی چشمش به زخم دست کارتال میوفته میگه فرهان؟ او میگه نه کارتالم آبجی میشناسیم همو؟ جانسن میگه منو یادت نیومد؟ اون زنو اونشب باهم بردیم به بیمارستان. کارتال یادش میاد که جانسون میگه داره از همه ما انتقام میگیره! همه ما پول گرفتیم تا از اون شب به کسی چیزی نگیم ! اوکتای وقتی میخواد نوشیدنی بخوره فرهان را اونجا میبینه! ازش میپرسه تو چجوری اومدی اینجا؟ فرهان میگه کار تو بود عمو آره؟ چرا اینکارو کردی؟ اوکتای میگه میخوای منو تهدید کنی الان؟ با چاقو؟ بزن ! مرد نیستی نزنی! لیلا به سر کار میره و فرهان اونو از دور میبینه….