خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

صمد پدر زینب با داد زدن و غر زدن به خانه برمیگرده و میگه چشام داره میسوزه! فیلیس میپرسه چیشده؟ او میگه نمیدونم چه کوفتی بود! آخه گاز فلفل چیه دیگه! فیلیس با کلافگی میگه تو رفته بودی دم در خانه کوکسال ها؟ اونجا چیکار میکردی؟ تو هم رفته بودی؟ صمد تایید میکنه و میگه بالاخره باید پولمو پس بدن! فیلیس میگه لیمو میگن خوبه بزار بیارم اما صمد به اشتباه لیمو را تو چشمش میریزه که بدتر میشه. اونور به ملاقات ظفر میره که ظفر با دیدنش شروع میکنه با قلدری صحبت کردن که اونور میگه به جای این حرفا بیا کمک کن طغرل را پیدا کنیم گیر بندازیم! آنها باهمدیگه سر زینب دوباره دعواشون میشه که اونور از اونجا میره و ظفر میگه دیگه اینجا نیا! اونور از زندان بیرون میاد و به فردی میگه کسیو نداریم که غیر مستقیم با کلیجی ها ارتباط بگیره؟ باید زود گیرش بندازیم وگرنه فرار میکنه این احمقم که یه فاز دیگه گرفته! فردی تو فکر میره و میگه باید هرجور شده پیداش کنیم وگرنه پدرتون هممونو میکشه. هاریکا حسابی حالش بده و تو اتاق ظفر بالشتشو در آغوش گرفته و گریه میکنه نسلیهان پیشش میره و سعی میکنه آرومش کنه و میگه هیچی نخوردی بیا یه لقمه غذا بخور نخوری بابا هم نمیخوره باید قرصاشو بخوره! هاریکا با ناله شروع میکنه به گریه کردن. ظفر تو سلولش نشسته و به دعوای خودش با اونور فکر میکنه که سر زینب بوده یکدفعه یکی میاد و میگه تو هنوز میخوای تلفنی حرف بزنی؟ ظفر تایید میکنه. اون مرد که از طرف ارگول هستش بهش خبر میدن که نقشه گرفته او با خوشحالی میگه خوبه و راهی میشه. زینب به خونه میره که فیلیس ماجرای صبح را واسش تعریف میکنه و میخندن همان موقع مریح به زینب زنگ میزنه و خبر میده که ظفر را با چاقو زدن زینب شوکه میشه و خودشو سریعا به اونجا میرسونه.

همگی در بیمارستان منتظر خبری از ظفر هستن و هاریکا مدام در حال ناله کردن و گریه کردنه و میپرسه کی این کارو کرده؟ سپس به اونور نگاه میکنه و میگه به پرونده تو ربطی داره آره؟ تو همون حین با دیدن زینب به شدت عصبی میشه و به طرفش حمله میکنه زینب مدام عذرخواهی میکنه و از اونجا میره اونور و امید به دنبالشون بیرون میرن و امید ازشون عذرخواهی میکنه به خاطر مادرش. بعد از چند دقیقه به اونور فردی خبر میده که عملش به خوبی تموم شده اونور و امید به داخل میرن. هاریکا نمیزاره کسی نزدیکش بشه به جزء نسلیهان سپس از دکتر میپرسه که حالش چطوره؟ خوب بوده عمل یا نه؟ دکتر میگه زخم خیلی عمیق بود ولی شانس آوردیم به اعضای داخلی بدنش لطمه نخورده و حالش خوبه فعلا همگی خوشحال میشن و هاریکا میخواد پسرشو ببینه اما دکتر میگه نه نمیشه به سختی تونستم تا همینجاشو اوکی کنم نسلیهان مادرشو آروم میکنه. زینب تو خونه دعوای هاریکا باهاش و اتفاقات همان روزو از صبح مرور میکنه و در آخر به فیگن زنگ میزنه و میگه حاضرم بهتون کمک کنم ولی یه شرط دارم! مریح لباس های ملیس را نفروخته بود واسه همین بهش میگه دیدی لازمت شد! سپس زینب میگه میترسم کارم اشتباه باشه مریح میگه درست ترین کاریه که میتونستی بکنی! سپس لباس انتخاب میکنن. زینب به بیمارستان رفته و اول حال ظفر و بقیه را میپرسه سپس به اونور ماجرارو میگه اونور اول عصبی میشه و میگه رفتی پیش کلیجی ها؟ زینب میگه الان فقط نجات دادن ظفر مهمه چون معلوم نیست برگرده اون تو باز چه بلایی سرش میاد! فقط واسشون شرط گذاشتم اونور میگه اگه این شرط به این بزرگیو قبول کردن حتما ریگی به کفششونه! شاید بهت چیزی نرسه زینب میگه خوب نرسه الان ظفر مهمه نمیخوام تو بابتش ناراحت باشی!

انها باهمدیگه میرن پیش حمید، نسلیهان و فوآد و ماجرارو یجور دیگه تعریف میکنن و ازش میخوان تا بزاره برن شانسشونو امتحان کنن حمید قبول میکنه. زینب و اونور به طرف بلاروس راهی میشن اتاق آنها تو هتل کنار همدیگه ست. زینب وقتی وارد اتاق میشه مریح زنگ میزنه و بهش میگه تو چرا پس تنهایی؟ زینب ازش میخواد آروم حرف بزنه که اونور نشنوه سپس وقتی میبینه مریح اذیت کردنش گرفته تلفن را قطع میکنه. در اتاق هردویشان زده میشه و جفتشون فکر میکنن اون یکیه واسه همین قبل از باز کردن در خودشونو مرتب میکنن اما با باز کردن در با خدمه روبرو میشن که برای خوشآمدگویی واسشون نوشیدنی و میوه برده. اونور موقع برش سیب دستشو میبره که از صداش زینب سریع میره پیشش و میپرسه چیشده؟ و کمکش میکنه تا دستشو پانسمان کنه و به اتاق خودش برمیگرده. فواد منتظر نسلیهان هست و وقتی میرسه بهش میگه حدستون درست بوده ارگول این بلارو سرش آورده و این آدما کینه ای هستن تا کارشونو تموم نکنن ول کن نیستن! نسلیهان میگه خوب جابه جاش میکنیم یه جا دیگه اما فوآد میگه من به این راحتی زنگ زدم فهمیدم اونا که دیگه واسشون آب خوردنه هرجا بره به ادم های خودشون میگن تا کاری که میخوانو انجام بدن! نسلیهان استرسی میشه. زینب درو باز میکنه که بره پیش اونور اما اونو جلوی در اتاقش میبینه سپس بعد از کمی حرف زدن باهمدیگه زینب میگه من فقط اینو میدونم که چشمم جزء تو کسیو نمیبینه، اونور هم میگه منم فقط تورو میخوام سپس همدیگرو میبوسند و شب را باهم میگذرونن. فردای آن روز حاضر میشن و جلوی در اتاق ها همدیگرو میبینن و به لابی میرن. اونجا ادم هاشون میگن کسی که میخواستینو پیدا کردیم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا