خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۲۲ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۲۲ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال 

افرادی با ادعای این که عمر مقدار زیادی پول در قمار از دست داده به سمت مغازه ی او می روند و همه جا را بهم می ریزند. رویا از انها می خواهد دست بردارند که همان موقع عمر و اوزان از راه می رسند و مرد، عمر را تهدید می کند که اگر پولشان را ندهد، حسابش را خواهد رسید و حتی اسلحه اش را نشانش می دهد. عمر که از چیزی خبر ندارد و می داند این یک تهمت است، فقط از او می خواهد آرام باشد و راهی اش می کند. اوزان و عمر فورا به این نتیجه می رسند که این کار هم کار اسکندر و چلبی است.
جمره دنبال کار است و به یکی از دوستان قدیمی اش زنگ میزند و با او قرار ملاقات می گذارد. عایشن او را به محل کارش صدا می زند و آنها کمی با هم صحبت می کنند. در آخر جمره از او می خواهد که برایش کاری جور کند اما عایشن می گوید که به نیرو احتیاج ندارد اما می تواند او را به شرکت دوستش معرفی بکند. جمره خیلی خوشحال می شود و بعد از رفتن او، عایشن با خوشحالی به دوستش زنگ می زند و به تمسخر می گوید: «میدونی کی اینجا بود؟ جمره! از من کار میخواست! میفرستمش واسه تو! کاملا مناسبه کار تبلیغی که تو میخواستی! »

جمره به کنعان که ناامید گوشه ای از خانه نشسته می گوید: «عمو من الان دقیقا میفهمم تو چه حسی داری. انقدر بیچاره و بدبخت شدی که انگار کل دنیا روت آوار شده. اما نمیتونی به این راحتی از زندگی دست بکشی. باید سرپا شی و به زندگی کردن ادامه بدی.»
علی به خانه ی تورمیس برمی گردد و به اتاق شیمال می رود و از او به خاطر سنجاق کراواتش تشکر می کند. چیچک سعی می کند صورتش را بپوشاند و می گوید: «چرا انقدر این سنجاق برات مهمه؟ » علی می گوید: «چون اینو کسی بهم داد که خیلی دوستش داشتم و دارم. » چیچک می پرسد: «حتی اگه همین ظاهرو داشت؟ » علی می گوید: «فقط میخواستم زنده باشه و کنارم باشه. چیزی مهم نبود. » چیچک خیلی خوشحال می شود و تصمیم می گیرد حقیقت را به او می گوید که تورمیس از راه می رسد و علی را مودبانه از اتاق بیرون می کند و بعد از رفتن او چیچک با خوشحالی می گوید: «علی گفت منو با همین ظاهر قبول میکنه. » تورمیس می گوید: «انقدر احمق نباش! اون نهایتا چند هفته تحملت کنه! »

چیچک اما تصمیمش را گرفته و به سمت در می رود که تورمیس در را به رویش می بندد و حتی به پای چیچک می افتد و با گریه و زاری می گوید: «خواهش میکنم چیچک. اگه حقیقت آشکار شه، من زندان میفتم و اطلس دست بولنت میفته. نرو. » چیچک متاثر می شود و همان موقع اطلس وارد اتاق می شود و مادربزرگش را در اغوش می گیرد.
علی که هنوز هم در فکر انتقام است، به خدمتکار خانه می گوید که شیمال قصد آشتی با اسکندر را دارد و بهتر است برای شب او را دعوت کند. خدمتکار هم قبول می کند.
رویا به لباس دست دوم فروشی می رود و لباس هایش را می فروشد. انجا دختری در حالی که تعجب کرده رویا با آن همه ثروت به انجا محتاج شده، تحقیرش می کند. رویا سکوت می کند و بعد از گرفتن پول از انجا می رود و مقداری وسایل و لباس برای جمره و خانه اش می گیرد.
جمره به مغازه عمر می رود تا برای خانه اش وسایل بخرد. از طرفی کنعان هم که حرف های جمره متاثرش کرده تصمیم می گیرد به آنکارا برود و با کمک دوستانش سرپا بشود.
عدنان به چلبی خبر می دهد که لیست دکترهایی که قرار است سلامت روانی جمره را چک کنند به دستش رسیده. چلبی از او می خواهد یکی از دکترها را که به سمت خودشان بکشاند تا هرطور شده جمره نتواند برگه سلامت عقلی بگیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا