خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۲۲ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۲۲ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی محرمانه

طارق با نهیر تو حیاط نشستن و دارن صحبت میکنن که زینب از راه میرسه و از پدرش اجازه میگیره تا بزاره بره تولد بگوم دوستش. طارق هم اجازه میده و میگه یونس میبرتت و میارتت، زینب قبول میکنه و با خوشحالی میره تا حاضر بشه. نهیر به طارق میگه آخرین باری که دخترت از این خونه رفت خبرش همه جا پخش شد گفتم که در جریان باشی هرچند دختر خودته! لونت حاضر شده و با کلافگی میخواد بره که یاز میگه کجا؟ لونت میپرسه چرا باید بهت جواب بدم؟ به تو چه ربطی داره؟ یاز میگه چون شریکیم. لونت میگه حالم گرفته‌ست میرم یخورده هوا بخورم. یاز عصبی میشه و میگه تو چته؟ باید بهم بگی چته؟ انگار دوتا شخصیت تو یه بدن هستی! یکی که تا صبح بالاسرم میمونه و مراقبمه اون یکی اصلا محل نمیده و وقتی باهاش حرف میزنم میزاره میره، یه بار میای میگی نگران نباش همه چیزو حل میکنم یکباریجوری رفتار میکین که انگار مقصر همه مشکلات منم! سپس دستشو میگیره و میگه باید بگی مشکلت چیه! اینجوری نمیزارم بری! لونت دستشو میکشه و میگه من مشکلی ندارم. وقتی از خونه بیرون میره زینب پیشش میره و میگه من بهتون اخطار داده بودم که از پدرم دور بمونید ولی مثل اینکه دوست ندارید به این اخطار عمل کنین! آنها باهم صحبت میکنن که یاز از خونه بیرون میاد و با دیدن اونا حسادت میکنه از طرفی طارق هم پنهانی آنهارو زیرنظر گرفته که یاز لونت را صدا میزنه و میگه عزیزم یه لحظه میای! لونت پیش یاز میره و میپرسه چیه؟ چیشده؟ باز چیشده؟ یاز همان موقع لونت را می بوسد، لونت حسابی جا خورده که ایندفعه او یاز را می بوسد و زینب از دیدن اونا با کلافگی از اونجا میره. آنها به خانه برمیگردن و از کاری که کردن جفتشون خجالت میکشن.

لونت میپرسه این کاری که کردی چی بود؟ چرا منو بوسیدی؟ یاز که مونده چی بگه یکدفعه میگه طارق داشت نگاه میکرد بالاخره تقشه هامون میریخت بهم چون وجه ی خوبی نداره که ببینه دخترش با یه مرد متاهل داره خوش و بش میکنه! سپس ازش میپرسه تو چرا بوسیدی منو؟ لونت جا خورده که میگه منم طارقو دیدم واسه همین بوسیدمت! آنها باهم کمی کل کل میکنن و یاز میگه بهش به عنوان بوسه زندگی نگاه کن مثل همون زمانی که تو خونه طارق منو بوسیدی! لونت ازش میخواد تا کمتر به زینب حسودی کنه یاز میخنده و با عصبانیت میگه من چرا باید به زینب حسودی کنم؟ لونت میگه خیلی احساساتی! احساساتتو کنترل کن که کارتو خوب انجام بده! یاز با عصبانیت میگه اطاعت، لونت میگه دستور نمیدم میگم کارتو درست انجام بده یاز و میره. فردای آن روز یاز برای ورزش کردن به پارک رفته که وقتی برمیگرده جلو در ورودی شهرک زینب را میبینه که با حالی داغون از تاکسی پیاده میشه و انقدر تو حال خودش نیست که نمیتونه روی پاهاش وایسه. یاز پیشش میره و میگه بیا بریم خونه ما یه قهوه بخوریم زینب اول قبول نمیکنه اما بعد میبینه که نمیتونه رو پاهاش وایسه میگه اصلا حوصله سوال پیچ شدنو ندارم یاز میگه بیا بریم یه قهوه صبحگاهی بخوریم باهم بعد میری خونتون زینب هم قبول میکنه. آینور و نامیک سر میز صبحانه در حال صبحانه خوردن هستن که آینور به خاطر اینکه دو روزه ناز رفته خونه طلعت و چیچک غر میزنه که کار درستی نیست، نامیک از دهنش میپره که بابا اونا خونه خودشونو دارن دیگه چیکار داری بهشون؟ آینور میگه خونه هم دارن؟ نامیک بحث را عوض میکنه و میگه نه منظورم یه چیز دیگه بود سپس با کلافگی از سر میز بلند میشه و میره. یاز سعی میکنه با زینب دوست بشه و باهمدیگه خوش و بش میکنن. زینب میگه چیشده؟ تو اصلا حرف نمیزدی الان داری دوست میشی باهام؟ یاز میخنده و میگه خیلی وقت بود منتظر بودم با یکی آشنا بشم و دوست بسم تا باهم حرف بزنیم بعد که دیدم تو هم از لندن اومدی به تازگی گفتم پی حرف واسه گفتن زیاد داریم!

لونت به اونجا میره و با دیدن زینب جا میخوره و میگه خیر باشه! چیشده؟ زینب میگه هیچی یاز دعوتم کرد یه قهوه بخورم میرم. یاز به لونت میگه تو هم قهوه میخوری عزیزم لونت تایید میکنه که یاز میگه بیا فهوه من واسه تو من میرم میارم واسه خودم. وقتی به آشپزخانه میره به مادرش زنگ میزنه و آینور بهش میگه به نظرت بهتر نیست درباره تالار و مراسم صحبت کنیم؟ یاز میگه درسته ولی بیکار نیستن که هروقت خواستی بیان من به داداش طلعت میگم هروقت وقت کردن بیاین همه چیزو تموم کنیم بره پی کارش آینور تایید میکنه و میگه میخوام بیام جایی که دخترم زندگی میکنه را ببینم یاز همان موقع از پنجره میبینه که زینب با لونت حسابی داره گرم میگیره و احساس خودمانی بودن میکنه که بهش میگه باشه مامان جون بعدا بهت زنگ می زنم آره حقته بدونی و تلفنو قطع میکنه و سریعا به طلعت زنگ میزنه و ماجرارو میگه سپس بهحیاط میره. طارق تو خونه از نهیر میپرسه چطوری؟ نهیر میگه سعی میکنم خوب باشم و کنار بیام طارق میپرسه با چی کنار بیای؟ نهیر میگه تو مخفیانه جاهایی میری بدون اینکه چیزی بگی زینب برگشته و سر از خونه در آورده طارق میگه زینب کجاست؟ که همه میگن نمیدونیم طارق زینب را با صدای بلند صدا میزنه که زینب از خونه لونت و یاز میگه جونم باباجون. آنها تعجب میکنن و از دیوار حیاط آنها را میبینه و بعد از سلام و احوال پرسی میگه اونجا چیکار میکنی؟ زینب میگه قهوه ام تموم بشه میامو زینب به یاز میگه دیشب بخیر گذشت و به خانه خودشان برمیگرده. تو خونه لونت از یاز میپرسه ماجرا چیه؟ چرا یهو زده به سرت با زینب رفیق بشی؟ یاز میگه من به سرم نزده بود تو گفتی الانم خیالت راحت باشه من با زینبت دارم دوست میشم همه چی خوب پیش میره و به اتاقش میره. طلعت پیش چیچک میره و میگه به یه خونه مبله احتیاج داریم چیچک مخالفت میکنه و میگه منو قاطی این ماجرا نکنین! اما طلعت وقتی بهش میگه یاز گفته فقط از پس تو برمیاد تو میتونی کمکش کنی نرم میشه و قبول میکنه که کمک کنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا