خلاصه داستان قسمت ۲۳۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۳۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۳۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۳۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه پدرش حکمت را به زندگی برمیگردونه و به بیمارستان می رسانند. حکمت مدام اسم صفیه را زیر لبش زمزمه میکنه. همگی در سالن انتظار استرس دارن و منتظرن تا خبری از حکمت بهشون بدن. صفیه جلوی در بیمارستان ایستاده و نمیتونه بره تو. ناجی ازش میخواد تا باهم به داخل برن اما صفیه باور نمیکنه و با ناباوری به ناجی میگه اونیکه تو بیمارستانه بابای من نیست! ناجی ازش میخواد تا به داخل برن و کنار پدرش باشه اما صفیه میگه نه من بیام حالش بد میشه نباید نزدیکش بشم! حالش بد شد چون ما خیلی خوشحال بودیم تقصیر ماست! ناجی با کلافگی میگه صفیه به خودت بیا! اینجوری که فکر میکنی نیست! بابا زنده ست نمرده! اما صفیه از بیمارستان دور میشه و تو حیاط روی نیمکت مینشیند. اسد سعی میکنه گلبن را آروم کند که گلبن بهش میگه این دفعه بار سومه! هممون میدونیم که خیلی خطرناکه سپس دور و اطرافشو نگاه میکنه و متوجه میشه که صفیه نیست به خاطر همین با عصبانیت به حیاط بیمارستان میره و با عصبانیت بهش میگه ما چقدر باید بهت بگیم که بد شگون نیستی؟ چند بار باید بهت بگیم که هرچیزی مقصرش تو نیستی؟ قلب بابا مریضه اینو دیگه همه میدونن به خاطر همینه این اتفاق افتاد! صفیه بهش میگه موضوع این نیست گلبن، به خاطر این نیست که نمیام، میترسم! میترسم دکتر بیاد و خبر بدی بده اون موقع خودمو نمیتونم کنترل کنم، توانشو ندارم. گلبن ازش میخواد تا آنها را تنها نزاره چون بهش احتیاج دارن، صفیه با چشمانی گریان بهش میگه چرا من باید همش دختر قوی خانواده باشم؟ من که از همون اول بزرگ و قوی به دنیا نیومدم! منم امروز همون دختر کوچیکه بابامم.

بعد از گلبن، هان پیش صفیه میره و بهش میگه اتفاق خاصی تو قایق نیافتاد که نظرتو جلب کنه؟ مثلا از پارو زدن خسته نشد که بهش فشار بیاد؟ صفیه میگه الان میخوای بگی که تقصیر من و گلبن بوده که بابا اینجوری شده؟ هان میگه نه فقط میخوام بفهمم دلیلشو که چرا اینجوری شده! آخه آزمایش ۴ ماه پیشش خیلی خوب بود و همه چیزش نرمال و خوب بود نمیدونم چرا اینجوری شد. بالاخره دکتر از اتاق بیرون میاد و بهشون میگه که حکمت زنده ست و به هوش اومده همگی خوشحال میشن. دکتر با بچه های مریض میخواد تا تنها صحبت کنه. او بهشون میگه خون رسانی تو بدنش مختل شده و خیلی کند عمل میکنه و به خاطر همین به یکسری از اعضای بدنش آسیب زده! آنها میپرسن یعنی چی؟ حالش خوبه؟ دکتر بهشون میگه یعنی داره بدنش تحلیل میره و اصلا وضعیت خیلی خوبی نداره، نریمان میپرسه که کی مرخص میشه؟ میتونیم به خونه خودمون ببریم؟ دکتر میگه شاید به اونجا نرسه و وقت برای رسیدن به خانه نرسه. حکمت به هوش اومده و صفیه را میخواد ببینه. صفیه در حیاط بیمارستانه و از نگرانی آرام و قرار ندارد و مدام خودش را سرزنش میکند که خیال حصیبه ظاهر میشه و میگه تقصیر تو نیست دخترم تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی. همان موقع ناجی پیش صفیه میره و بهش میگه بهتره بیای تو، پدرت میخواد ببینتت اگه نیای شاید بعدا دیر بشه! صفیه با شنیدن این حرف با چشمانی گریان به طرف اتاق پدرش می دود. حکمت خودش میداند که دیگه آخرهای عمرشه و به بچه هایش میگه نگران و ناراحت نباشین امروز یکی از بهترین روزهای عمرم بود و ازشون میخواد تا او را به خانه خودش ببرن چون میخواد همونجا بمیرد اما بچه هایش مخالفت میکنند و میگن همانجا بماند حکمت بهشون میگه این آخرین خواسته من از شماهاست.

حکمت را به خانه اش میبرن، وقتی وارد میشن، حکمت میبینه که ممدوح و اوکشان و آنیل به استقبال او اومدن. آنها میدونن که این آخرین باری هست که حکمت را میبینن اما اوکشان بغضش را قورت می دهد و با لبخند به حکمت میگه واست ازون بورک هایی که دوست داری درست کردم اما الان نمیدم بخوری فردا واست میارم حکمت لبخند میزنه و ازشون با چشمانی اشکی تشکر میکنه و به اوکشان میگه به عمر سلام برسان. هان به کمک بایرام حکمت را به واحد خودشان میبرند آنجا حکمت به خاطر کارهای بایرام ازش تشکر میکنه و سپس خداحافظی میکند. وقتی وارد خانه میشود، دست اسد را میگیره و به او و ناجی میگه خیالم از بابت شماها راحته میدونم دخترهامو به آدم های خوبی سپردم شما مواظبشونین و ازشون عذرخواهی میکنه اگه چیزی گفته که آنها را رنجانده سپس روی تختش او را میگذارند. حکمت به هان میگه یادته دفعه قبل که راهی بیمارستان شدم ازت خواستم که مراقب خواهرهایت باشی اما تو ازم خواستی که همچین مسئولیتی را بهت ندم چون میگفتی از پسشون بر نمیای و خودت هم به درمان احتیاج داری و هیچ خیری واسه هیچکی نداری و با این حرفات از زیر مسئولیت در رفتی! اما الان دیگه بهت نمیگم مراقبشون باشی میدونی چرا؟ چون همه ی شماها حالتون خوبه و کسیو دارین که تنهاتون نمیزاره و حواسش بهتون هست از این بابت خیالم راحته. سپس دست هان را میگیره و بهش میگهتو هم خوب میشی پسرم حتما بعد از این همه سال و نتیجه ی کارهایم فهمیدی که نباید مثل من بشی! اون دختر را اذیت نکن جیلان دختر خیلی خوبیه! عشقشو حروم نکن با پس زدن عشق جیلان، اینجی برنمیگرده! زندگی کن و برای شاد بودن و خوشبخت بودن بجنگ…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا