خلاصه داستان قسمت ۲۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

دو ماه از مرگ حکمت درن اوغلو می گذرد و صفیه و گلبن با همدیگه به اتاق قرمز پیش دکتر رفتن. دکتر وقتی حالشونو میپرسه، صفیه میگه خیلی بهتریم. دکتر بهش میگه از پسش براومدین، بالاخره ۴تا خواهر و برادر تو غم کنار همدیگه بودین و حواستون به هم دیگه بوده و خیلی سخت نگذشته! گلبن با عصبانیت میگه ۳تا خواهر دکتر! برادرمون هان میریزه تو خودش و ناراحتیشو با ما قسمت نمیکنه! صفیه میگه اون تنها نیست پیش جیلانه، جیلان حواسش بهش هست، گلبن با کنایه میگه آره خیلی حواسش هست! دکتر از طرز حرف زدن گلبن می فهمد که او عصبانیه و میگه گلبن؟ تو رفتار و حرفات کمی عصبانیت متوجه میشم واسه چیه؟ سپس بعد از کمی حرف زدن انها اعتراف میکنن که از دست پدرشان عصبانی هستن. از اینکه اونارو یهویی تنها گذاشت و رفت! صفیه میگه اما عصبانیت من برمیگرده به گذشته! من ناراحت شدم ازش که نگذاشت قبر مادرمونو تو قطعه خانوادگیمون دفن کنن! گلبن بهش میگه صفیه هرچقدر که تو خیالاتت مامان باهات خوب رفتار کنه و خوب باشه گذشته هیچ چیزی تغییر نمیکنه! کارهایی که با ما کرد تو ذهن هیچ کدوممون پاک نمیشه! دکتر از صفیه و گلبن می خواهد تا چشمانشان را ببینند و تو خیالاتشان به گذشته ی پدرشان برن.

روزهایی که باهم گذراندن. گلبن و صفیه به خاطر بی اعتنایی هایی که می کرد و بی مهری هایش ازش گلگی میکنند حکمت بهشون میگه مشکل از شماها نبوده! شما ها هیچ اشتباهی نکردین، مشکل از من بوده و ازشون عذرخواهی میکنه تا او را ببخشن. سپس آغوشش را برای دخترهایش باز میکند. گلبن در آغوش پدرش می رود و او را میبخشد اما صفیه دلش راضی نمیشه و میگه نمیتونم ببخشمش و از اتاق خانم دکتر بیرون می رود. فردای آن روز بچه های حکمت به اتاقش می روند تا به گفته دکتر وسایلش را به نیازمندان بدهند تا اینجوری یادش زنده بماند. صفیه به هان میگه بیا یکی از این کروات های بابا را بردار به عنوان یادگاری و ازش استفاده کن! خیلی شیکه! هان کروات را برمی دارد اما یاد خاطره ای در کودکیش می افتد و پشیمان می شود”یه روز که هان با پدرش به شرکت رفته بود عکس ۳ نفری از پدرش با پریهان و عمر را روی میزش میبیند و ازش میپرسه که اینا کین بابا؟ فامیلاتن؟ حکمت بهش گفته بود نه شماها فامیلامین، اونا خانواده منن! هان با اینکه سنش کم بود اما این حرف پدرش را نتوانسته بود از یاد ببرد!” به خاطر همین سرجاش میزاره و میگه ول کن نمی خوام واسه زنده نگه داشتن یادش نیازی به اینا نیست.

آنها تصمیم میگیرن که کشوی میزش را خالی کنند تا اون میز را هم به یه نفر بدن. با باز کردن کشو با ۲تا دفتر روبرو میشن که گلبن کنجکاو میشه و میخواد بخونه که صفیه میگه شاید خصوصی باشه! هان میگه حتما برای پریهان و عمر نوشته. گلبن با خواندن نوشته های اولین دفتر لبخند به لبش میاد و میگه بیا! میگفتین بابا مارو دوست نداشت! چرا دوست داشت ولی از دور! نوشته که امروز صفیه اولین قدمشو برداشت، هان تو مسابقات مدرسه اش خوب درخشیده و چندتا گل زده منم به عنوان هدیه تو اتاقش نوشابه گذاشتم! هان جا میخوره و از صفیه میپرسه که تو اونو نگذاشته بودی ؟ صفیه میگه نه مثل اینکه بابا بوده! تو صفحه بعد نوشته امروز گلبن اولین کلمه اش را گفت اونم مامان ولی نه به حصیبه، بلکه به صفیه! و در آخر قد نریمان را نوشته که وقتی به دنیا اومده چقدر بوده! سپس دفتر دیگه را باز میکنند با عنوان فراموش نکن ها! صفحه اول نوشته اینجی مرده جلوی هان نگو اینجی! هان با لبخندی تلخ میگه هیچوقت مرگ اینجی را باور نکرد! حکمت در آخر نوشته که ناجی زنده ست، ناجی نمی میره، ناجی حالا حالاها زنده ست، اون تا حلوای همه ی مارو نخوره نمیمیره! سپس همگی میخندن که ناجی از پشت سر میاد و میخنده و میگه دور از جونتون! اصلا همچین قصدی ندارم.

آنیل به دم در خانه اسرا میره و میگه تا شب خیلی خوراکی نخور! اسرا جا میخوره و دلیلشو میپرسه که آنیل میگه که جا داشته باشی واسه شام که بریم بیرون حرف بزنیم. اسرا خوشحال میشه و قبول میکنه. اون روز روز تولد ناجی ست و او از صفیه میخواد تا عصر باهم برم کتابخانه و وقت بگذرانن اما صفیه میگه نمی تونم ناجی! امروز با زن های ساختمان قرار کمی خوش بگذرونیم. ناجی فکر میکنه او تولدش را فراموش کرده به خاطر همین دلخور میشه و با ناراحتی از آنجا می رود اما به محض رفتنش صفیه با اوکشان برنامه هایی که برای تولد ناجی دارد را مرور می کند و بهش میگه کیکو گلبن درست میکنه میاره. سپس هماهنگی های لازم را انجام میدن. همان روز تو دانشگاه اعلام میکنند که اگه شاگرد اول شده و به خاطر این بهش بورسیه تعلق گرفته و میتونه هرجا بره برای ادامه تحصیل. نریمان حسابی خوشحاله اما اگه میگه به خاطر پدربزرگم نمیتونم برم! نمی تونم اونو تنها بزارم اینجا و برم! نریمان کمی ناراحت میشه و هرچی هم باهاش حرف میزنه، حرف هایش هیچ تاثیری رو اگه نمیزاره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا