خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان با جیلان تو پارک قرار داره و هان درباره دکتر و جواب آزمایش میپرسه که جیلان میگه فعلا معلوم نیست هان بهش میگه بریم جسن تولد ناجیه صفیه کلی تدارک دیده اما جیلان به ساعتش نگاه میکنه و میگه وقت دکتر دارم باید برم هان ازش میخواد عقب بندازه که جیلان باهاش دعوا میکنه و میگه تو میدونی این موضوع چقدر واسه من مهمه اما انگار واسه تو اصلا مهم نیست! و بعد از کمی بحث کردن میره. صفیه تو پارک برای ناجی تولد گرفته و میخواد سورپرایزش کنه به خاطر همین با دلهره و ترس به ناجی زنگ میزنه و میگه من با سرباز به پارک دم خونه اومدیم اما یهو گمش کردم و ازش میخواد تا به اونجا بیاد و به دنبالش بگردن ناجی از اینکه صفیه تنهایی سرباز را به پارک برده ابتدا شوکه و خوشحال میشه و میگه نگران نباش الان خودمو میرسونم. بعد از چند دقیقه ناجی، سرباز بغل به اونجا میاد که وقتی میبینه همه جمع شدن واسه تولدش و همه اینا زیر سر صفیه بوده حسابی خوشحال میشه و صفیه بهش میگه فکر کردی این روزو یادم میره ناجی؟ و همدیگر را در آغوش میگیرن. نریمان از نفر اول شدن اگه تو دانشگاه به ممدوح میگه اما ممدوح فکر میکنه داره شوخی میکنه اما وقتی میبینه حقیقت داره حسابی خوشحال میشه و او را در آغوش میگیرد نریمان میگه تازه یه چیز دیگه هم هست! و میخواد درباره بورسیه شدن اگه هم صحبت کنه اما اگه حرفو عوض میکنه و اجازه نمیده که حرفشو بزنه و میگه بزاریم واسه بعد و به جمع بقیه می پیوندند.

جیلان با تومریس در حال حرف زدنه و حسابی گرم گرفته که عان از دور او را میبینه و با خودش میگه اینجی هم خیلی رابطه اش با بچه ها خوب بود! صفیه متوجه میشه که آنها دارن از همدیگه دوری میکنن به خاطر همین پیش هان میره و بهش میگه رفتن سمت خوشبختی و خو گرفتن باهاش از آخرین خواسته های بابا از ما بود. هان میگه منم خیلی چیزا می خواستم مثلا اینکه به کسی صدمه نزنم! صفیه بهش میگه هرچقدر که می خوای حق داری از خوشبختی بترسی اما اصلا ازش فرار نکن نزار سرنوشتت مثل بابا بشه! سر میز عمر به اوکشان میگه من میتونم یه تکه دیگه کیک بخورم مامان؟ اوکشان از شنیدن کلمه مامان چشماش پراز اشک میشه و به آرزوش رسید و قربون صدقه عمر میره. انیل همان شب قرار است با اسرا به سر قرار بره به خاطر همین هان پیشش میره تا توصیه های لازمو بهش بکنه و بگه که چه کارهایی باید انجام بده چه کارهاییو نه!سپس بهش میگه حالت خیلی خوب به نظر نمیرسه خوبی؟ قرص هاتو می خوری؟ انیل تایید میکنه و میگه آره میخورم قرا اتفاق های خوبی بیوفته استرس دارم خوب میشم. صفیه برای تومریس یه اتاق اماده کرده و بهش میگه این اتاق مال توعه هروقت که بیای اینجا اتاقته. تومریس میپرسه فقط اینجا؟ جای دیگه نمیتونم برم؟ صفیه میگه چرا هرجا که میخوای میتونی بری تومریس میپرسه حتی اشپزخانه؟ صفیه لبخند میزنه و میگه حتی اونجا! و همدیگر را در اغوش میگیرن. ناجی که از پشت در حرف های آنها را شنیده لبخند میزنه و بعد از بیرون اومدن صفیه از اتاق به خاطر سورپرایز امروزش ازش تشکر میکنه که صفیه میگه تازه هنوزم هست! فردا باید خودت ببینی و به طرف اتاقش میره.

انیل و اسرا سر میز نشستن و در حال خوردن غذا هستن و صحبت می کنند و هم چیز خیلی خوب پیش میره اما وقتی آنیل میخواد حرف اصلیشو بزنه یکدفعه یه زن فرفری را سر یک میز میبینه که در بشقاب غذایش یه شعله روشنه او یکذفعه حالش بد میشه و با صدای بلند به اون زن میگه که میشه اون آتیشو خاموش کنین؟ خیلی خطرناکه! سپس هر لحظه حالش بدتر میشه و درباره اتیش زدن مغازه پدرش و چیزهای دیگه حرف میزنه اسرا سعی می کنه آرومش کنه که انیل با عصبانیت میگه تو ساکت شو و از اینجا برو. تو فرفری و به من نزدیک نشو! اسرا خشکش زده و نمیدونه باید چیکار کنه. هان به دم در خانه جیلان رفته. وقتی در خانه را باز میکنه هان را میبینه که جلوی در زانو زده و ازش خواستگاری میکنه و میگه از ۲چیز خیلی مطمئنم اولی اینکه خیلی دوست دارم دومی اینکه دوست دارم خوشبختت کنم اما نمیدونم خودمم لایق خوشبختی هستم یا نه! این اشتباهو میکنی؟ جیلان او را بلند می کنه و بهش میگه هان باید بگم که خیلی درصدش کمه که ما بچه دار بشیم هان جا میخوره و میگه یعنی چی؟ همان موقع اسرا به هان زنگ میزنه و ماجرای پیش اومده را تغریف میکنه و ازش کمک میخواد که هان حلقه را دسته جیلان میده و به سرعت از اونجا به سمت رستوران میره. هان وقتی به اونجا میرسه میبینه که آنیل با حالتی آشفته گوشه ای نشسته و به هان میگه میشه دوباره بریم آسایشگاه؟ ما هیچوقت خوب نمیشیم من بابامو کشتم تو هم اینجیو! اسرا با شنیدن حرف های او حسابی ترسیده و گریه می کند و نگران حالش هست. فردای ان روز صفیه با ناجی به طرف خانه باغی می روند. آنجا ناجی به صفیه میگه اینجا کجاست صفیه؟ صفیه بهش میگه دیگه رویاهامون داره به واقعیت تبدیل میشه. اینم یکی از رویاهامونه ناجی حسابی شوکه شده و به خانه ی جنگلی که همیشه درباره اش حرف میزدن نگاه می کند. سپس دست همدیگر را میگیرن و به سمت خانه میرن. تو باغ صفیه سیبی را میچیند و بدون شستن شروع به خوردن ان سیب می کند……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا