خلاصه داستان قسمت ۲۳۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۲۳۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۲۳۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۲۳۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

زلیخا سه تیر به سمت دمیر شلیک میکند. دمیر به زمین می افتد. همه دور او جمع شده و با تعجب به اتفاقی که افتاده نگاه میکنند. در خانه تکین، بهیجه با مژگان دعوا میکند و او را مقصر تمام اتفاقات میداند. مژگان از اینکه کسی او را درک نمیکند و به او حق نمی دهد ناراحت و عصبانی است. بهیجه می‌گوید که ایلماز کاری نکرده و بی گناه است. مژگان با عصبانیت به اتاق رفته و گریه میکند. کرمعلی بیدار شده و گریه میکند. مژگان او را ساکت میکند و با خودش فکر میکند که گناه او فقط این است که عاشق ایلماز است. ایلماز و تکین با ماشین به سمت خانه دمیر می روند. در مسیر یک ماشین مقابل ایلماز آمده و به او خبر میدهد که چتین را با چاقو زده اند و در بیمارستان است. تکین و ایلماز شوکه شده و به ناچار مسیر را عوض کرده و به سمت بیمارستان می روند. آمبولانس آمده و دمیر را به بیمارستان می برند. پلیس نیز آمده تا زلیخا را ببرد. مامور دم در اتاق منتظر زلیخا است. زلیخا بچه هایش را بغل کرده و با گریه از آنها خداحافظی میکند و سپس همراه مامور به کلانتری می رود.
همان لحظه ایلماز به آنجا رسیده و در حیاط زلیخا را میبیند که داخل ماشین پلیس نشسته و او را می برند. پلیس اجازه نمی‌دهد که ایلماز زلیخا را ببیند. ایلماز پشت ماشین پلیس می دود. زلیخا یاد شبی می افتد که ایلماز دستگیر شده بود و خودش در همان مسیر پشت ماشین پلیس می دوید و تا کلانتری پیاده رفته بود.

غفور و ثانیه و هولیا در ماشین هستند و به سمت بیمارستان می روند. ثانیه سعی دارد هولیا را آرام کند و می‌گوید که دمیر زنده می‌ماند. تکین پیش چتین است. زخم چتین سطحی است و دکتر او را پانسمان میکند. تکین متوجه هولیا می شود که با گریه به راهرو بیمارستان آمده است. او سریع پیش هولیا می رود هولیا با گریه می‌گوید که پسرش دارد از دست می رود. تکین او را بغل کرده و دلداری میدهد. دمیر را سریع به اتاق عمل منتقل می‌کنند. هولیا مدام با گریه می‌گوید که تقصیر اوست. تکین می‌گوید که او باید به آینده امیدوار باشد و دمیر خوب می شود.‌هولیا میگوید که دیگر آینده ای وجود ندارد. ژولیده داخل بازداشتگاه پیش زلیخا می رود. او برای زلیخا خیلی ناراحت است. زلیخا داستان سنگ صبور را برای ژولیده تعریف میکند و از دختری می‌گوید که دردهایش آنقدر زیاد شد که سنگ صبورم منفجر شد، و به زندگی خودش اشاره میکند که دمیر باعث شد او منفجر بشود و به قصد کشت او را بزند. ژولیده زلیخا را درک میکند و میگوید که تمام تلاشش را می‌کند تا کمترین مجازات شامل او بشود.

زلیخا را از کلانتری به زندان منتقل می‌کنند. ایلماز دم در کلانتری ایستاده و زلیخا را میبیند. مژگان از دور از پشت درخت ایلماز را میبیند و از اینکه او سراغ زلیخا رفته است ناراحت است.
غفور در بیمارستان چتین را میبیند و متوجه می شود که او را زده اند.‌او سپس ماجرای تیر خوردن دمیر را با آب و تاب برای چتین تعریف می‌کند.
دمیر در اتاق عمل است و صباح الدین سعی دارد گلوله ها را پیدا کرده و بیرون بیاورد.
ایلماز پیش ژولیده می رود و با او صحبت میکند. او می‌کوبد که در این داستان، همه به نوعی مقصر هستند، به جز زلیخا که هیچ گناهی ندارد و مدام اذیت شده است. ژولیده می‌گوید که خودش در جریان است و تلاشش را می‌کند که زلیخا زیاد زندان نماند.، ولی باید دعا کنند که دمیر زنده بماند، وگرنه کار آنها سخت می شود.
در بیمارستان، هولیا و تکین همچنان با نگرانی پشت در اتاق عمل هستند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا