خلاصه داستان قسمت ۲۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۲۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

چاتای به سادایی میگه تنها اتفاق خوبی که افتاده از طولانی تر شدن دادگاه اینه که شرکتم از بلوکه در میاد سادایی بهش میگه هر چیزی توش حکمتیه. اندر با جانر و امیر به خانه ییلدیز میرن. اندر ازش میپرسه چی شده یک دفعه برگشته به خونه خودت؟ دلیل منطقیت چیه؟ جانر میگه اگه به زور آوردتت با اشاره به من بگو اما ییلدیز بهش میگه من خودم تصمیم گرفتم که برگردم اینجا از طلاق صرف نظر کنم می خوام انتقام بگیرم جانر میگه اگه این کلمه انتقام را ازت نمیشنیدم تعجب میکردم و ییلدیز بهشون خبر میده  که شب مهمونی گرفته. عمر پیش چاتای میره حالشو بپرسه و او ماجرای برگشتن ییلدیز بهش میگه، عمر تعجب میکنه و میگه بعد از این همه درگیری برگشته؟ من اصلاً درکش نمی کنم بعد از کمی حرف زدن با همدیگه عمر از چاتای میخواد تا کومرو را اذیت نکنه چاتای بهش میگه میدونستم با کومرو دوستی و نزدیکی اما نمیدونستم در این حد دیگه. عمر بهش میگه من همینجوری پرسیدم چاتای بهش میگه من به کومرو آسیبی نمیزنم.

سپس عمر از اتاقش بیرون میاد و با فیضا روبه رو میشه و با سردی باهاش رفتار میکنه ولی قبل از رفتنش بهش میگه تو همه رو بازی دادی فکر نمی کردیم همچین آدمی باشه فیضا بهش میگه میدونم فکر می کنی که با نقشه به تو نزدیک شدم و ازت سواستفاده کردم عمر بهش میگه نتونستی چون من فهمیدم و خودمو کشیدم عقب سپس بعد از رفتن فیضا زنگ میزنه به کومرو و بهش میگه یه چیزایی الان از چاتای شنیدم خواستم ببینم حقیقت داره یا نه؟ کومرو بهش میگه لوکیشن برات میفرستم و بیا اینجا تا باهم حرف بزنیم. عمر وقتی پیش کومرو میره و او همه چیز را برایش تعریف می کند عمر بهش میگه یعنی الان با پدرت دعوات شده و میخوای اینجا بمونی؟ او بهش میگه هنوز نمیدونم الان حالم خوب نیست یکم حالم بهتر شد درباره‌اش تصمیم میگیرم. عمر که به کومرو حسی پیدا کرده ناراحت میشه و ازش میپرسه یعنی امکان داره برگردی پیش چاتای؟ کومرو بهش میگه هیچی نمیدونم تصمیمم روی تو تاثیری داره؟ چرا میپرسی؟

عمر بهش میگه نه تاثیری ندارد ولی بدون که پدرت صلاح تورو میخواد و فکر می کنم حق با پدرت باشه اما کومرو بهش میگه من از این عصبانیم که به خاطر یه دونه دخترش هیچ کاری نمیکنه به خاطر خواسته های من به همین راحتی منو میزاره کنار. عمر سعی میکنه او را آرام کنه عمر وقتی میبینه کومرو سمت چاتای میره حالش گرفته میشه و به بهانه کار از اونجا میره. آرزو به دوعان میگه تلفن کومرو از صبح خاموشه خبر داری ازش؟ چیزی شده؟ دوعان بهش میگه امروز صبح با هم دعوامون شد و اونم از خونه رفت به هتل آرزو جا می خوره و میگه می خوای برم باهاش صحبت کنم؟ دوعان بهش میگه نه نمیخواد بری اون باید خودش متوجه اشتباهش بشه آرزو بهش گوشزد میکنه که فکر نمیکنی کینه روی تصمیمات داره تاثیر میذاره؟ دوعان مخالفت می کنه و زیر باره همچین حرفی نمیره. چاتای به اتاق کومرو در هتل میره و بهش میگه چه خبر؟ کومرو میگه خبری نیست از صبح ۱۰۰ نفر بهم زنگ زدن اما جواب هیچکدومشونو ندادم، از اتاقم بیرون نرفتم خبری ندارم اما از ظاهر تو مشخصه که خبر خوبی نداری بگو ببینم چه خبره!؟

چاتای بهش میگه من با وکیلم حرف زدم و مجبورم یه مدتی تو خونه زندگی کنم خودم اصلا راضی نیستم و نمی خوام. کومرو با شنیدن این حرف جا می خوره و بهش میگه تو منو چی فرض کردی؟ یعنی چی که باید اونجا بمونی و نمیتونی از اون خونه بیرون بیایی؟ چاتای بهش میگه اگر از این خونه بیام بیرون و یه جای دیگه زندگی کنم تو دادگاه به ضررمه و طلاق خیلی بیشتر طول میکشه به خاطر همین مجبورم تو خونه بمونم. کومرو به حرفاش اعتنایی نمیکنه و با عصبانیت ازش میپرسه به من اینو بگو از ییلدیز جدا میشی یا نه؟ در یک صورت تو را می پذیرم که از ییلدیز طلاق بگیری و با من ازدواج کنی در غیر این صورت هیچ چیز دیگه ای ممکن نیست فقط یک کلمه جدا میشی یا نه؟ چاتایی بهش میگه فعلا نه نمیتونم. کومرو با عصبانیت چاتای را از هتل بیرون میندازه و میگه برو به جهنم و در را به رویش می بندد. چاتای وقتی به خانه میره از تزیینات درب ورودی و گل آرایی راهروها متوجه میشه در خانه خبرهایی هست وقتی به خونه میره میبینه کلی مهمون اونجاست و از یه طرف خبرنگارها شروع به عکسبرداری و فیلمبرداری میکنن.

سپس ییلدیز با لباس عروس وارد مجلس میشه و به خبرنگار ها میگه سوپرایز خواستیم جشن تمدید ازدواجمونو به همه خبر بدیم سپس همان حلقه‌ای که از دست کومرو گرفته بود را نشون میده و میگه اینم همون حلقه ای که همسر عزیزم برام به تازگی خریده و تو انگشتش میندازه‌ .چاتای حسابی شوکه شده و نمیدونه باید چی بگه و چیکار کنه میگه حالا نوبت رقصه و با هم دیگه وسط مجلس می رقصند. چاتای که حسابی عصبانیه به ییلدیز می‌گه هر چه سریعتر این مسخره بازیو تمومش کن وگرنه بد میشه واست. سیلدیز اعتنایی نمی کنه و بعد از کمی رقصیدن خبرنگارها را امیر رد میکنه تا برن. عمر از مجلس بیرون میاد و پیش کومرو میره و حالشو میپرسه کومرو که اخبار آنها را در فضای مجازی دیده حسابی به هم ریخته و با چشمانی اشکی به عمر میگه الان که اومدی بهترم و بغلش می کند. عمر روی کاناپه خوابیده که فردای آن روز کومرو پیشش میره و بیدارش میکنه و میگه دیشب کلی فکر کردم دیدم ارزش نداره و حالا یه من جدید ساختم.

عمر میگه خوشحالم واست سپس میخواد بره رستوران که کومرو سعی می کنه جلوشو بگیره عمر بهش میگه یه جوری میگی انگار که دوست دخترمی! کومرو بهش میگه چرا که نه عمر با شنیدن این حرف از اونجا بیرون میره. اندر پیش کومرو میره و بهش میگه از مراسم دیشب هیچ کداممان خبر نداشتیم. کومرو بهش میگه خیالت راحت اونا دیگه واسه من مهم نیستند تموم شدن اندر هم میگه منم دیگه نمیتونم با ییلدیز زندگی کنم بعد از اوم اتفاقات برمیگردم خونه سپس موقع رفتن بهش میگه که با پدرت صحبت می کنم تا برگردی خونه کومرو تشکر می کنه. فیضا جواب آزمایش را برای چاتای میبره و چاتای با دیدن جواب مثبت به هم میریزه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا