خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۲۳ سریال ترکی اوچ کوروش
فرهان لیلا را تعقیب می کنه و محل کارشو میفهمه. کمی از دور او را میبینه و بعد میخواد بره داخل تا به بهانه خوردن نوشیدنی از نزدیک ببینتش اما یکی از افراد اونجا اجازه نمیده و میگه مجردهارو راه نمیدیم! لیلا وقتی میفهمه جلو میره و بهش میگه این دیگه چه رفتاریه؟ حالا دیگه انسان هارو از همدیگه هم جدا می کنیم؟ او میگه آخه لیلا گفتن اجازه ندیم، لیلا میگه اگه دلیل خواست بگو لیلا سلام رسوند تهش از اینجا میزارم میرم یه جایی که آدم ها گزینش نشن! فرهان لبخند میزنه و میگه هنوز همونه عوض نشده. سپس بعد از خوردن نوشیدنیش از اونجا میره. فرهان حسابی از دیدن لیلا خوشحاله و تو پست خودش نمیگنجه که یکدفعه عکس خودشو تو تلویزیون یه فروشگاه صوتی تصویری فروشی میبینه که تو اخبار به عنوان قاتل سریالی دنبالشن به خاطر همین هول میکنه و سریعا سوار ماشینش میشه. کارتال عکس فرهان را که با نام مستعار عرفان قهرمان داره زندگی میکنه به بچه های محله میده و همه آنها پخش میشن تا با پرسجو کردن ردی بگیرن ازش. کل پلیس ها در سطح شهر پخش شدن و ایست بازرسی گذاشتن. فرهان با بدبختی خودشو به خانه میرساند و با عصبانیت وسایلشو جمع می کنه. توهم مادرش ظاهر میشه و میگه چیکار میکنی؟ چیشده؟ فرهان با کلافگی میگه باید همه وسایلمونو برداریم بریم مادرش میپرسه چرا؟ فرهان میگه همه دنبال منن باید چیزایی برداریم که ردی ازمون نمونه! مادرش آرومش میکنه و میگه مگه نگفتی عمو اوکتای کمکت می کنه؟ فرهان میگه نه کارتالم با پلیس همکاری میکنه من داداشمو از دست دادم ولی کمیسر یه دوست خوب پیدا کرده! مامان فرهان بهش میگه به نظرت اگه یکی از آدم های اون شب جلوی کارتال باشه چی؟ چیکار میکنه؟ فرهان تو فکر فرو میره.
افه و کارتال به خونه عرفان قهرمان واقعی میرن کارتال با دیدن عکس یادش میاد که اون یه نفر از افراد همون شبه! و بهم میریزه. افه تو فکر میره و میگه قبری که واسه فرهان شنسوی بود یادته؟ به احتمال زیاد اون قبر عرفان قهرمانه! کارتالعکسو برمیداره و از اونجا میره افه ازش میپرسه کجا میری؟ کارتال میگه کار دارم، افه با کلافگی میگه معلوم نیست از اون موقع چند نفرو کشته! افه سریعا به نشه زنگ میزنه و بهش میگه طی سه سال اخیر هرکی با چاقو کشته شده را پرونده شو دربیار. افه به سمت اداره در حال حرکته که یه ماشین پشت سرش میچسباند و مدام نور بالا و بوق میزنه. افه کنار می ایستد تا ببینه کارش چیه که به محض پیاده شدن اونا ازش عکس میگیرن و میرن. افه سریعا به باتو زنگ میزنه و میگه شماره پلاکی که میگمو بنویس ببین ماله کیه! بعد از قطع تماس با خودش میگه اینا کی بودن دیگه؟ کارشون چی بود؟ کسی که از افه عکس گرفت به یه نفر زنگ میزنه و میگه عکسشو گرفتم حتما الان باید به دست آقا بایبارس رسیده باشه ولی اون یکی که موهای زرد داشت زودتر رفت نبود باهاش! فرهان به دنبال یکی از افراد اون شب میره و تعقیبش میکنه، طبق روند خودش از پشت باهاش تصادف می کنه و وقتی طرف از ماشین پیاده میشه از پشت گردنشو میگیره و با چاقو تهدیدش میکنه. او بهش میگه تو کی هستی؟ فرهان میگه همه دارن درباره من حرف میزنن تو اخبار نمیدونی کیم؟ و او را با خودش می بره.
فردای آن روز کارتال رو کاناپه نشسته و به عکس عرفان قهرمان چشم دوخته. لیلا از راه میرسه و میگه چرا این موقع صبح بیدار شدی؟ کی ناراحتت کرده؟ کارتال میگه هیچکی هنوز نخوابیدم که بیدار بشم. با بابا کار دارم اومدم دیدم خوابه گفتم منتظر بمونم بیدار بشه بعد برم به کارم برسم. بعد از کمی حرف زدن درباره کارهای شاهین، لیلا میگه اونم تورو دوست داره تو الگوشی ولی نمیتونه مثل تو باشه! صدای سرفه کردن پدرش میاد و کارتال میگه مثل اینکه بیدار شد من برم! وقتی پیش پدرش میره ازش اجازه میگیره تا کنارش بشینه و عکس را بهش نشون میده و میگه بابا اینو میشناسی؟ پدرش با دیدن عکس لیوان از دستش میوفته و گریه اش میگیره کارتال آرومش میکنه و میگه مرده بابا فرهان اینم کشته! یه نفر بود که همه واسه اونا کار میکردن اسمشو میدونی؟ پدرش میگه بایبارس فقط اینو میدونم چیز دیگه ای نمی دونم. کارتال با شنیدن اسم بایبارس یاد حرف بهار میوفته که گفته بود فقط یه نفر بابام ازش میترسه اونم بایبارسه! حسابی جا می خوره و به اتاق بهار میره و ازش میپرسه اونی که گفتی پدرت ازش میترسه اسمش چی بود؟ بهار میگه بایبارس؟ کارتال میگه چجوری میشه پیداش کرد؟ بهار میگه تو نمی تونی پیداش کنی اون بخواد پیدات می کنه! کارتال میگه یعنی چی؟ بهار میگه ردی ازش هیچکی نداره. شسو پیش کارتال میاد و میگه واست پیام فرستاده. همه تو حیاط جمع میشن که یه بچه به کارتال میگه یه نفر اومد اینو داد بهم که بدم بهت. کارتال میبینه یه نامه ست که روش یه تیکه از کمری لباس عربی را چسبانده و عکسی که اون موقع با فرهان گرفته بود تو پاکت بوده و پشتش نوشته هنوز دوستم داری داداشم؟ بیا منتظرتم. کارتال میخواد بره که روشن و شسو دنبالش میرن که تنها نباشه اما کارتال نمیزاره. افه با مادرش قرار میزاره تا ببینه با لیلا چطور رفتار کرده و بهش چی گفته و از حرف هاش متوجه میشه که نگاهی از بالا بهش داشته و تحقیرش کرده سپس از اونجا میره. وقتی به سمت خانه کارتال میره از لیلا میخواد تا حرف بزنن اما میگه الان وقتش نیست و پیش شسو وروشن میره و میگه داداشم کجاست؟ افه میپرسه کجا رفته؟ پیش فرهان؟ تنها؟ نمی دونین اون قاتل دیوونس؟ لیلا به شسو میگه اگه بلایی سر داداشم بیاد مقصرش تویی! پدر کارتال میاد و میگه رفته کاباره متروکه و افه بعد از فهمیدن ماجرا به اون آدرس میره….