خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

هاریکا به بیمارستان میره و از دکتر میخواد تا پسرشو ببینه دکتر میگه بزار ببینم چیکار میتونم بکنم. زینب و اونور تو لابی هتل منتظرن و به افرادش میگه پس چیشد؟ گفتین طغرلو دستگیر کردن که! آنها بهش میگن یخورده کارهای اداریش طول میکشه باید صبر کنین بعد از چند دقیقه طغرل را به لابی میارن که اونور با دیدنش به طرفش حمله میکنه و میگه عوضی چطور تونستی همچین چیزیو بندازی گردن داداش من؟ بقیه میان جلوشو میگیرن. حمید با نسلیهان جلوی دوربین خبرنگارها میرن و حمید شروع میکنه ماجرارو برایشان تعریف کردن که پسر من هیچ تقصیری تو این ماجرا نداشته و میبینین که خودشم قربانی این اتفاق شده کسی که باعث این اتفاقا شده و پول های همه را دزدیده فردی به نام طغرل هستش که خوشبختانه پلیس موفق شده تا اونو دستگیر کنه و ما هر کمکی که از دستمون برمیومد انجام دادیم تا بهشون کمک کرده باشیم خیالتون راحت باشه هرجا با اسم کوکسال ها سرمایه گذاری کنید اصلا نمیخواد نگران باشید و جای هیچ ترسی نیست به زودی پولها به سایت برمیگرده و همه ی شماها میتونین به کیف پول هاتون دسترسی پیدا کنید و از اونجا میره. زینب خوشحاله و اینبار با حالی متفاوت به طرف خانه حمید اینا میره. او به اونور پیام داده که اونور با دیدن پیامش لبخند میزنه و گل از گلش میشکفه که از چشمان نسلیهان دور نمیمونه و ازش میپرسه خبریه؟ با دوست دخترت دوباره رفتین تو رابطه؟ آشتی کردین؟ اونور چیزی نمیگه که همان موقع زینب وارد میشه و سلام میکنه امید جلو میره و اونو بغل میکنه سپس همگی میشن که هاریکا از راه میرسه و با زینب خیلی گرم سلام میکنه و اونو در آغوش میگیره و میگه به دل نگیر حرفایی که بهت زدمو بزار پای یه مادر که نگران حال پسرش بوده! سپس میگه بریم سر میز‌‌ غذا بخوریم دیگه الان حمید هم میاد همگی قبول میکنن و سر میز میشینن.

فگین به خاطر میاره که وقتی جوان بوده دخترشو ازش میگیرن و خودشو هم تو اتاق خوابش حبس میکننو هرچی داد میزنه که دخترمو بیارین کجا میبرینش کسی بهش محل نمیده. سپس از خشم و نفرتی که نسبت به حمید کوکسال داره به مریح میگه. مریح بهش میگه باید قول بدی تو این ماجرا بلایی سر زینب و اونور نمیاد اصلا! فگین قول میده و باهمدیگه دست دوستی میدن. همگی سر میز ناهار نشستن که اونور میگه میخوام یه چیزی بهتون بگم همگی بهش چشم میدوزن. مریح تو خونه استرس داره و چپ و راست میره و میخواد به زینب زنگ بزنه که او وارد خونه میشه. مریح میپرسه چه عجب! من داشتم از استرس جون میدادم! سپس میپرسه چیشد؟! تعریف کن! زینب میگه اونور ازم خواستگاری کرد مریح شوکه میشه و میگه چی؟ چجوری؟ کجا؟ حلقه نداری که! زینب شروع میکنه به تعریف کردن که باهمدیگه رفتیم کافه بعد این سنجاق مو بهم داد و گفت مال مادرم بوده ولی نتونستم باهاش زیاد وقت بگذرونم تا بشناسمش. سپس زینب قبول میکنه و با دون پاچیدن همه را اونجا جمع میکنه. زینب برای مریح در حال تعریف کردنه و میگه اونور بعد از گفتن این جمله که میخواد یه چیزی بگه یکدفعه دست زینبو گرفت و میگه ما تصمیم گرفتیم که باهم ازدواج کنیم همگی شوکه میشن و نمیدونن بابد چیکار کنن. نسلیهان شوکه شده و میگه واقعا؟ باورنکردنیه! امید پیششون میرهر[ح و زینب را در آغوش میگیره. هاریکا با زینب و اونور کمی دعوا میکنه و میگه معلوم هست چیکار دارین میکنین؟ زینب نامزد قبلی برادرته! بیدار بشه میخواین چی بهش بگین؟ خجالت نمیکشین؟ سپس از اونجا میرن. مریح وقتی این حرفارو از زینب میشنوه میگه حالا کی هست مراسم؟ زینب میگه هفته دیگه مریح شوکه میشه و میگه چی؟ نمیشه که چجوری آخه؟! کلی کار هست که نکردی کلی خریده! با عجله که نمیشه! زینب میگه والا منم گفتم ولی فکر میکنه زودتر این عقد صورت بگیره بقیه زودتر کنار میان!

مریح به زینب میگه که من یه کاری دارم باید سریعا برم انجام بدم سپس از اونجا میره. اونور وقتی با حمید تنها میشه او سرزنشش میکنه و میگه این دشمنی شما دوتا پسر داره زیادی میشه دیگه ببین این کار دیگه زیاده روی بوده! اونور میگه من برای تلافی این کارو نمیکنم زینبو واقعا عاشقشم. حمید میگه این دختر اول به ظفر بله گفت حالا به تو میگه مثل روز روشنه که به خاطر پول اومده وارد زندگیمون شده! اونور مخالفت میکنه و از زینب طرفداری میکنه. زینب به طرف محل کار فیگن کلیجی میره و وقتی وارد اتاقش میشه مریح را اونجا میبینه و ازش میپرسه تو مگه کار نداشتی؟ اینجا چیکار میکنی؟ مریح میگه سریع رفتم انجام دادم تموم شد دیگه اومدم اینجا زینب به فیگن میگه که همه چیزو به اونور گفته درباره شرط کمک کردنش بهش و ادامه میده و میگه من نمیخواستم چیزیو ازش مخفی کنم به خاطر همین گفتم فیگن میگه اشکالی نداره بالاخره که ما هدفمون دوستی هست دیگه باید میفهمیدن. بهش اطلاع میدن که حمید به اونجا اومده آنها هل میکنن و سریعا از اونجا بیرون میرن که با حمید روبرو میشن. حمید وقتی وارد اتاق کار فیگن میشه ازش میخواد تا حقیقتو بگه فیگن تعریف میکنه که حمید باور نمیکنه و میگه داستان خوبیو سرهم کردی آفرین به فکر همه جاش هم بودین! در آخر فیگن دست دوستی دراز میکنه و از هدفش میگه که حمید میگه اگه هر دستی که دراز شده سمت را میگرفتم که الان تو این موقعیت نبودم و از اونجا میره. فیگن حرص میخوره و به خودش میگه بالاخره تو آتیش انتقام میسوزونمت…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا