خلاصه داستان قسمت ۲۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۲۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۲۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۲۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت

هاشم درون انبار به دنبال جنس های خودشان میگرده و بالاخره اونارو پیدا میکنه. نگهبان از سهراب میخواد تا از اونجا بره. بعد از تخلیه بارها و رفتن ماشین ها از اونجا سهراب به هاشم زنگ میزنه و میگه کجا موندی؟ چرا نیومدی؟ هاشم میگه به مشکل خوردیم در انبار را بستن و من اینجا گیر کردم همان موقع چشمش به یک قسمتی از انبار میوفته که خراب شده. از همانجا به بیرون میره اما وقتی تو حیاط انبار میپره چشمش به یک سگ می‌افتد. سهراب دوباره در انبار را میزنه و از نگهبان بنزین میخواد اما او حسابی عصبانی میشه و یقه سهراب را میگیره و میگه چرا نمیفهمی ندارم؟ از اینجا برو. تو همون حین هاشم به خاطر اینکه سگ دنبالش افتاده با تمام توانش میدود و فریاد می زنه سهراب، نگهبان سعی می‌کنه جلوی هاشم را بگیرد اما سهراب او را به طرفی هل میده و روی زمین می اندازد و از آنجا فرار می‌کنند.

هاشم و سهراب به شرکت فرزام میرن و عکس‌هایی که هاشم از انبار گرفته بود را بهش نشون میدهد و سهراب بهش میگه این کارتون یعنی چی؟ چرا با ما رو راست نبودین؟ اجناس ما رو گرفتین که فقط انبار کنین تا بعدا وارد بازار کنین؟ فرزام بهش میگه اونا دیگه جنس های شما نیستند! مال منن طبق قرارداد به من فروختین. سپس بهشون پیشنهاد میده تا تو این کار با همدیگه همکاری داشته باشند تا حسابی همشون نونشون تو روغنه بیفته اما سهراب با عصبانیت میگه پول در ازای چه چیزی؟ بازی کردن با جان مردم؟ و از آنجا بیرون میرن. منصور به شاهین میگه تا به شرکتش بره تا باهاش صحبت کنه. شاهین وقتی به آنجا می رسه منصور بهش میگه میدونی وقتی بچه بودی تو منو از پدرت بیشتر دوست داشتی؟ چون من تورو مثل پسر نداشتم دوست داشتم و بهت رسیدگی می کردم الان هم می خوام همون کارو بکنم. بهم برمیخوره وقتی میفهمم رفتی برای تهیه بلیت هواپیما به مشکل خوردی و براش یه چک می نویسه و تو پاکت میذاره و بهش میگه بهتره بری پیش مادرت اونجا حتماً بهت احتیاج دارن به محض این که برگردی اونجا پول زمینو نه تنها فقط سه دونگ خودتو بلکه شش دونگو به حسابت میزنم تا آنجا برای خودت یک کار و کاسبی خوبی راه بندازی.

شاهین از سر جاش بلند میشه و پاکت را روی میز میزاره و میگه شما اگه بهم میگفتین مینورو میخوای یا یه کوه طلا؟ من مینورو با هیچ چیزی عوض نمیکردم و از اونجا می خواد بره که منصور دستشو میگیره و میگه اگه دفعه بعدی بیای دیگه توی پاکت پول نیستش شاهین می‌گه مینو ارزشش اونقدر واسم زیاد هست که هیچ چیزی نمیتونه باهاش برابری کنه بهتره دفعه دیگه توی پاکت پول نباشه. منصور بهش میگه اگه الان باهات اینجوری رفتار می کنم فقط به خاطر اینه که عمه تو زن منه وگرنه می دونستم چه جوری باید جوابتو بدم تو اصلاً بیخود کردی که عاشق دختر من شدی! تو زندگی من جای ماجدی ها نیست و اونو از اونجا بیرون میکنه. به خاطر مهندس فرزام هاشم و سهراب جلسه‌ای با عباس و مهندس خاکپور و آرام تشکیل می دهند. مهندس خاکپور بهشون میگه این آدم خیلی خطرناکه باید حواستون بهش باشه خیلی راحت میتونه چوب لای چرختون بکنه ولی نباید پا پس بکشین.

چون اگه کناره‌گیری کنین میشه همون چیزی که این آدم میخواد سهراب تایید میکنه و هاشم پیش آرام میره و میگه نظر شما چیه آرام خانم؟ آرام به خاطر قولی که به پدرش داده تمام سعیشو میکنه تا از هاشم دوری کنه و رفتارشو باهاش تغییر بده. به خاطر این جدال عقل و قلب کمی تو خودشه و میگه منم با پدرم موافقم. هاشم متوجه حال آرام میشه و موقع رفتنشان جلوشو میگیره و بهش میگه حالتون خوبه؟ اتفاقی افتاده؟ آرام همه چیز را عادی جلوه میده و چیزی بهش نمیگه و حرفش را می‌خورد هاشم می‌گه متوجه شدم که میخواستین بهم یه حرفی بزنین و قورتش دادین. آرام خداحافظی میکنه و میره. در شرکت آقای ساریخانی جلسه‌ای برپا میشه با اعضای هیئت مدیره و آنجا درباره پروژه ام آر آی صحبت می کنند. دکتر یاوری از ساریخانی میپرسه که تولیدات کارگاه آقای افشار چی شد؟ قرار بود محورها را بسازند تا آزمایش کنیم ببینیم چجورین؟ ساریخانی میگه یه محورو تونستن بسازن اما دو محور دیگر را نه و هیچ خبری ازشون نشد. دکتر یاوری همان موقع بهشون زنگ میزنه و ازشون میخواد تا تو جلسه بیان.

دکتر یاوری درباره ساخت قطعات دستگاه ام آر آی ازشون میپرسه که به چه درجه ای رسیدند سهراب بهشون میگه که ما تونستیم سه محورو بسازیم اما آقای ساریخانی باهامون هیچ همکاری نکردند. ساریخانی با کلافگی می‌گه من که به عنوان پیش پرداخت خواستم یه مقدار پولو بهتون بدم که هاشم بهش میگه اون پولی که شما میخواستین بدین حتی باهاش نمیشد پول آب و برق کارگاهو داد چه برسه به این که مواد اولیه بگیریم بریم تو خط تولید! دکتر یاوری ازشون میپرسه الان بودجه ای که میخواین را بهتون بدیم میتونین بسازین؟ سهراب با قاطعیت تایید میکنه. ساریخانی پوزخند میزنه و میگه این امکان نداره سهراب بهش میگه آقای ساریخانی ما در مرحله آزمون و خطا نیستیم، از هر کدومشون یه نمونه ساختیم فقط باید بره آزمایش بشه.

دکتر یاوری ازشون میخواد تا آنها را تنها بگذارند تا بعدا خبرشو بهشون بدن. اعضای هیئت مدیره ساریخانی را بازخواست می‌کنند که چرا همچین چیزی را با آنها در میان نزاشته! آرام برای آروم شدن خودش پیش اسبش میره و باهاش درد و دل میکنه همان موقع هاشم بهش زنگ میزنه تا خبر برنده شدنشونو تو شرکت بهش بگه اما آرام تمام سعیش را میکنه تا با سردی جوابشو بده و در آخر به بهانه کار داشتن قطع میکنه هاشم کاملا متوجه تغییر رفتار آرام شده و تو فکر فرو میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا