خلاصه داستان قسمت ۲۴۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴۸ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۴۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۲۴۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۴۸ سریال ترکی تردید 

میران وقتی خوشحالی ریان برای دیدن هازار را می بیند دلش طاقت نمی آورد و در وردی شهر ریان را پیاده می کند و در حالی که بغض کرده و صدایش می لرزد بالاخره می گوید: «بابامون رفت ریان… » ریان ناباورانه به او چشم می دوزد و بعد دوان دوان به سمت عمارت می رود و با دیدن کفش های جفت شده ی هازار مقابل در ورودی تسلیت اسما، فریاد می زند و به سمت اتاق هازار می رود و در حالی که روی تخت پدرش اشک می ریزد اسم او را صدا می کند…. پشت سر او میران هم وارد اتاق می شود و عزیزه با دیدن او اشک می ریزد… نصوح می گوید: «از وقتی هازار رفته یه قطره هم اشک نریخته. منتظر بود تا غمشو با شما شریک شه… » عزیزه هم در دل می گوید:«حالا که بچه ها و نوه ت سالم برگشتن، منم کاری ندارم که بکنم هازار. خودمو راحت میکنم تا کنار مزارت باشم و پیشت میام. اما قبل از اومدن، کسایی که باعث مرگت شدن رو هم با خودم میارم! »
ریان با ناراحتی سر مزار هازار می رود و در حالی که گریه می کند سر روی خاک مزار پدرش می گذارد و می گوید:«بابا من اومدم…. به خاطر این که پدر خوبی بودی واسه دختری که حتی از خون خودت نبود، ازت ممنونم… »

میران به دیدن جهان می رود. جهان به او می گوید: «اینا همه ش تله بود میران. داداشم اونجا کاری نداشت. بهم گفت که کسی بهش زنگ زده و یه چیزایی بهش گفته و ازم میخواست برگردم. اما من باید یارن رو پیدا میکردم. » عزیزه هم سر می رسد و با نفرت به او می گوید: «چیزی نمونده که توام بری زیر خاک جهان! » جهان با عصبانیت می گوید: «هیچکدومتون قد من واسه مرگ داداشم ناراحت نشده! من حاضر بودم جونمو به خاطرش بدم اما آسیبی به اون نرسه اینو بفهمین. » عزیزه بدون این که به حرف های او گوش بدهد انجا را ترک می کند اما جهان به میران می گوید: «حرفایی دارم که فقط به تو میزنم میران.. »
وقتی میران از بازداشتگاه خارج می شود رو به عزیزه می گوید: «مامانبزرگ شاید کار جهان نباشه. تیری که به بابام خورده از پشت بوده نه قلبش. چند روز دیگه تو آزمایشا معلوم میشه ادعای جهان راست بوده یا نه. » عزیزه می گوید: «اما من با چشم خودم دیدم! » میران می گوید: «فعلا صبر کن. من باید این پسره ارکان رو پیدا کنم. بدون این که به من بگی کاری نکن. »

اما عزیزه در دل می گوید: «شماها لازم نیست کاری بکنید، انتقام هازار رو فقط من میگیرم. » وقتی ریان از زهرا می شنود که قاتل پدرش جهان بوده، ناباورانه می گوید: «این امکان نداره. عموم با بابام خیلی کل کل میکرد اما هیچ وقت راضی نمیشد آسیبی به اون برسه…
شب میران برای این که یاد هازار را زنده نگه دارد، شناسنامه ی او را به اسم امید هازار می گیرد. نصوح و عزیزه از این تصمیم او خوشحال می شوند. کمی بعد نصوح میران را بیرون می کشد و به او می گوید که از حالات عزیزه می ترسد که نکند مثل عزیزه قبلی بشود و از میران می خواهد مواظب مادربزرگش باشد.
فیرات صبح زود به میران می گوید که جای خانواده ی ارکان را پیدا کرده است. عزیزه هم به آگاهی می رود و شکایتش از جهان را پس می گیرد و زیرلب می گوید: «معلوم نیست کی وقت مرگت میرسه! باید آزاد باشی! »

میران به سمت برادر ارکان می رود و تهدیدش می کند تا جای ارکان را بگوید. عمر اظهار بی اطلاعی می کند و میران تصمیم می گیرد دوباره فردا برگردد. اما از ان طرف افراد فسون هم عمر را پیدا کرده اند و به دستور فسون همانجا خانواده ی ارکان را تهدید می کنند و عمر با ترس به ارکان زنگ می زند. فسون به ارکان می گوید که اگر می خواهد خانواده اش زنده بماند باید خودش را گم و گور کند و اگر هم میران را دید باید به او بگوید قاتل هازار جهان بوده.
جهان به محض آزاد شدن به سمت خانه می رود و کفش های بردارش را در آغوش می گیرد و از ته دل گریه می کند. او با دیدن نصوح به او می گوید:«هیچ وقت حرفی که سر مزار زدی رو فراموش نمیکنم… حق با تو بود.. تو هردو پسرت رو هم از دست دادی… »

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا