خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی امان از جوانی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar,  Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.

قسمت ۲۴ سریال ترکی امان از جوانی
قسمت ۲۴ سریال ترکی امان از جوانی

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی امان از جوانی

آزرا با مادرش در حال رفتن به رستوران هستن از طرفی احمد تو بالکن رستوران نشسته و داره چای میخوره. آزرا و نوریه وقتی رسیدن به رستوران آزرا و احمد همدیگر را میبینن. آزرا حالش بد میشه که نوریه اونو میفرسته به داخل تا به خواهرش کمک کنه. هاجر هم به احمد میگه نمیخواد غصه بخوری میرم یکی از بهترین و خوشگلترین دخترهای ترک را واست میگیرم و ازش میخواد بره داخل چای بخوره چون فصای اونجا مسموم شده. احمد تو آشپزخانه نشسته که یکدفعه مادرش با دو نفر به داخل آشپزخانه میرن. هاجر شروع میکنه به تعریف کردن اون دختر و به احمد میگه هم خوشگله هم تحصیل کرده تازه از آلمان هم اومدن اما احمد که فهمیده قصد مادرش چیه به بهانه آشغال انداختن به بیرون میره. از طرفی آزرا تو آشپزخانه گریه اش گرفته و عایشه آرومش میکنه و در نهایت برای اینکه کسی نفهمه گریه کرده آرایشش میکنه. نوریه به آشپزخانه میره و بهش میگه باید بری سمت زولا و اونا ازش میخوان تا درباره زولا بیشتر فکر کنه اما آزرا کلافه میشه و میگه الان اصلا آمادگیشو ندارم میخوام یه مدت تنها باشم تا خودمو پیدا کنم و از اونجا به بهانه آشغال انداختن میره. احمد و آزرا تو کوچه باهم روبرو میشن و آزرا خودشو کنترل میکنه تا گریه نکنه. و هرکدام به طرف رستوران خودشون میرن. عارف گوش زولا و زکریا گوش چاوی را گرفتن و به طرف رستوران میان، هاجر و نوریه با دیدن آنها ازشون میپرسن اینجا چخبره؟ عارف و زکریا به هاجر و نوریه میگه باید ببریمشون ختنه بشن بالاخره الان دیگه یه ترک محسوب میشن. آنها ازشون میپرسن منظورتون چیه؟ چرا باید ترک باشن؟ عارف و زکریا میگن یادتونه به عنوان یه خارجی گرفته بودنشون؟ ما هم رفتیم ثبت احوال و برای اینکه آزادشون کنیم اونجا حلش کردیم ماجرارو و الان یه ترک محسوب میشن بالاخره باید ختنه یشن دیگه.

نوریه و هاجر میگن خوب کاری کردین. چاوی میگه من نمیخوام ختنه کنم این همه آدم که ختنه نکردن منم یکی از اونا! اما نوریه میگه فردای روز بخوای با یه دختر ترک ازدواج کنی با پدرش به مشکل میخوری پس بهتره انجامش بدین. زولا میگه من اصلا ازدواج نمی کنم سپس میخوان برن به کارهاشون برسن که هاجر میپرسه مگه شما ثروتمند نشدین؟ پس چرا میخواین کار کنین؟ زولا میگه یه اشتباهی شده بود یا یکی میخواسته مارو سرکار بزاره اصلا همچین چیزی نیست! ثروتی در کار نیست. آنها تعجب میکنن و در نهایت به سرکارشون برمیگردن. زکریا به آشپزخانه میره و میبینه سه تا بچه هاش عایشه، آزرا و چاوی دارن باهم کار میکنن. او خوشحال میشه و میگه ببین چجوری دارن خواهر برادری باهم کار میکنن آنها را در آغوش میگیره و نوریه میاد میگه اینجا چخبره؟ و ازش میخواد بره به سفارش ها برسه. هاجر سفارش بیرون بر داره و به زولا میگه تا ببره از طرفی نوریه هم سفارس بیرون بر داره و وقتی میبینه زولا داره میره به آزرا میگه تا سفارش هارو ببره و به این به نه با زولا بره. آزرا وقتی میخواد بره احمد را میبینه و دلش میلرزه اما با یادآوری صحنه ای که صبح دیده ازش رو برمیگردونه و به زولا میگه منم میرسونی سفارش هارو بدم؟ موتورمون خرابه زولا با کمال میل قبول میکنه سپس باهمدیگه از اونجا میرن و احمد رفتنشونو با حرص نگاه میکنه. هاجر که میخواد واسه احمد زن بگیره هرکسیو که میشناخته میگه بیان رستوران تا احمد هم آنها را ببینه همان موقع یکی دیگه با دخترش میاد که احمد بدون نگاه مردن و سلام کردن از اونجا میره.

چاعلا دختر یکی از ثروتمندترین بیزینسمن های ترکیه ست و دنبال یه لباس مناسب میگرده سپس همان موقع از اخبار خبر بهم خوردگی ازدواج چاعلا را پخش میکنه که ایندفعه ۷امین جشنی بود که بهم زده بود. چاعلا تلویزیون را خاموش میکنه و چمدان به دست از اونجا خارج میشه. چاعلا به طرف محله احمد میره و با دیدن احمد پنهان میشه. هاجر از کار عارف خوشش میاد و میگه بالاخره یه کار خوب انجام دادی اون چاوی دست و پا چلفتیو بردی و به جاش سرآشپز ایتالیایی آوردی افرین سپس میگه بخشیدمت شب میتونی به خونه بیای و او را میبوسد و میره. عارف حسابی جا خورده و خوشحال میشه. نوریه پیش زکریا میره که در حال کباب درست کردن است و بهش میگه بخشیدمت میتونی برگردی خونه زکریا حسابی خوشحال میشه که نوریه میگه ولی به یه شرط که زولارو برگردونی اینور، زکریا میگه هرچی بخوای قبوله جز این مورد ولی نوریه حرف خودشو میزنه و میره. زولا و آزرا بسته های سفارشی را تحویل میدن و زولا واسه آزرا یه دسته بادکنک میگیره و باهمدیگه کنار دریا پشمک میخورن و حرف میزنن. زولا میپرسه اگه دو نفر همدیگرو دوست داشته باشن ولی بدونن که به صلاحشونه که بهم نرسن به نظرت میتونن زندگی کنن و خوشبخت بشن؟ آزرا میگه بستگی داره که حسشون چقدر باشه به همدیگه و محل زندگیشون چجوری باشه، به همه چیز ربط داره دیگه. احمد حسابی کلافه ست و کنار دریا قدم میزنه. هاجر پیش عارف میره و میگه واست یه خبر خوب دارم یه بد و بدتر. عارف میپرسه چی شده؟ هاجر میگه احمد عاشق شده، عارف میگه خوب جوونه امکان داره عاشق بشه این که خبر خوبیه هاجر میگه نه این خبر بده چون عاشق آزرا دختر زکریا شده این خبر بدتر بود عارف کلافه میسه و میگه من پسر به زکریا نمیدم هاجر میگه نگران نباش آزرا قبول نکرده این خبر خوبه بود خودم یه دختر واسش پیدا می کنم همان موقع  چاعلا وارد رستوران میشه و میگه برای آگهیتون مزاحم شدم گفته بودین نیرو میخواین؟ هاجر بهش لبخند میزنه و نقشه میکشه و قبولش میکنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی امان از جوانی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا