خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

نسلیهان پیش اونور میره و میگه به کاری که کردی کاری ندارم ولی فکر نمیکنی زمان بندیتون اشتباه بوده! اونور میگه میدونم ولی خوب تو حداقل منو درک کن! زینب حتی به خود ظفر گفته بوده که دوسش نداره ظفرم اینو قبول کرده بوده یخورده بگذره با اینم کنار میاد و متوجه میشه که اونم حسش بهش عشق نبوده! اونور به خواسته حمید به اتاقش میره تا ببینه چیکارش داشته حمید باهاش به خاطر زینب باهاش دعوام میکنه و میگه که این کارت اشتباه بوده و باید با زینب بهم بزنه اما اونور پای تصمیمش وایساده و میگه من اون دخترو کنار نمیزارم حمید باهاش بحث میکنه و در آخر میگه اگه چیزی که میخوامو انجام ندی! اونور میگه چی میشه؟ هان؟ این همه وقت واسه شما زندگی کردم کاریو کردم که شما دوست داشتین ولی الان دیگه واسه دل خودمه نمیخوام زینبو از دست بدم! حمید تهدیدش میکنه که اونور میگه چی میشه؟ حمید میگه همه ی اختیاراتتو ازت میگیرم! اونور قبول میکنه و میگه هرکاری میخوای بکنی بکن من اونو از دست نمیدم و با عصبانیت از اونجا میره، حمید کلافه و عصبی میشه. هاریکا به اتاق ظفر میره که او از خواب بیدار میشه. هاریکا پیشش میره   و کنارش میشینه ظفر ازش سراغ زینبو میگیره که هاریکا به دروغ میگه پروژه برنامه اش را با یه شرکت دیگه بسته و حسابی سرش شلوغه و احتمالا زیاد نتونه بیاد اینجا! ظفر قبول میکنه و هاریکا بهش پیشنهاد میده تا باهمدیگه برن بهمیافرت چون واسش خوبه ظفر میگه حالا بعدا میریم اما هاریکا میگه باید بریم حال و هوات هم عوض میشه. ظفر قبول میکنه ولی در آخر میگه زینب کجاست؟ گوشیمو بده زنگ بزنم بهش هاریکا میگه بزار خودم زنگ بزنم و گوشیشو برداشت و به زینب زنگ زد اما قبل از برداشتش قطع میکنه یجوری که ظفر نفهمه! سپس به ظفر میگه برنداشت حتما کار زیاد داره! و او را میپیچونه و میگه شارژ نداره بزار بزنم تو شارژ تو هم تا اون موقع استراحت کن.

اونور و زینب کنار رودخانه نشستن و در حال بلوط درست کردن تو آتیش هستن که مریح به زینب پیام میده کجایی؟ زینب میگه وای یادم رفت بگم بهت مریح ببخشید امشب من نمیام نگران نشو. اونور گوشیو ازش میگیره و میگه قراره امروز گوشیو بزاریم کنار بعد اونور بهش میگه که باید سریع آماده بشیم. زینب میگه هنوزم؟ بهتر نیست بزاریم واسه بعد؟ اینجوری امکان داره خانواده ات تورو بزارن کنار! اونور میگه واسم مهم نیست اونجوری میریم همسایه بابات میشیم تو که مشکلی نداری؟ زینب میگه من که اصلا ولی تو شاید یخورده اذیت بشی! اونور میگه هرچیزیو میتونم تحمل کنم تا دختر زیبایی مثل تورو از دست ندم زینب لبخند میزنه و قبول میکنه و میگه ولی به نظرم، اونور حرفشو قطع میکنه و میگه تو نمیخوای این بحثو تموم کنی نه‌؟ و بکدفعه بلندش میکنه و به داخل خانه میرن. فردای آن روز زینب میره تو خونه و با قاقش میزنه به ماهیتابه تا مریح از خواب بیدار بشه او با ترس از خواب میپره و میگه چیکار میکنی؟ سپس زینب بهش کارت دعوت عروسیو نشون میده مریح میگه وای این خیلی شیکه و میگه باید سریع پخش کنیم به کیا بدیم؟ زینب میگه من که یه لیست خیلی خوب دارم مریح با یاداوری خانواده زینب میگه وای میخوای باباتو نگیم؟ زینب میگه نمیشه اونجوری خواهرم و خواهرزاده‌ ام هم نمیتونن بیان! مریح میگه فیگنو هم دعوت میکنی؟ موقعیت خوبیه برای اشتی دادنشون زینب میگه باید با اونور حرف بزنم ببینیم چی میشه. همان موقع ظفر بهش پیام میده که دارم میرم مسافرت تا اوضاع اروم بشه و ازش میخواد باهاش تماس بگیره. زینب به مریح میگه حالا باید چیکار کنم؟ مریح میگه ول کن بزار خود هاریکا باهاش حرف بزنه و ماجرارو بهش بگه. هاریکا ظفر را راهی میکنه و نسلیهان بهش میگه بهتر نبود خودمون بهش ماجرارو میگفتیم؟ از یکی دیگه نشنوه حالش بد بشه! هاریکا میگه به دوستاش سپرده ام کاری کنن به زینب فکر نکنه.

بعد از رفتن نسلیهان ادم هاریکا بهش یه اطلاعاتی درباره فوآد واسش میفرسته او عصبی میشه و با فوآد قرار میزاره. مریح تو همون کافه نشسته که با دیدن هاریکا و فوآد کنجکاو میشه و میره نزدیکشون میشینه. هاریکا عکس یه دختر را بهش نشون میده و میگه درباره این چه نظری داری؟ این باز کدوم فامیلتونه؟ فوآد نمیدونه چجوری جمع کنه هاریکا بهش میگه تو مارو مسخره کردی؟ دختر من طعنه جدیدته؟ یه کاری کن ازت سرد بشه بعد برو پی کارت! فوآد میگه این مربوط به گذشته منه ازتون میخوام که منو بو گذشته ام نسنجید من دخترتونو خیلی دوست دارم و سعی میکنه خودشو خوب جلوه بده. هاریکا باور نمیکنه و میگه اگه خودت یه کاری نکنی باید با باباش حرف بزنی و اونو قانع کنی! فواد مقابله به مثل میکنه و عکسی به هاریکا نشون میده و میگه که میدونه پدر ظفر یکی دیگه ست و او اون بچه رو جا زده جای پسر حمید! هاریکا شوکه میشه و با عصبانیت میگه تو هیچ کاری نمیتونی بکنی این چرت و پرتارو هم برو به یکی دیگه بگو که باورت کنه! فواد میگه میخواستم فقط منو درک کنین که گذشته ام هیچ ربطی به الانم نداره، هاریکا با کلافگی و ناراحتی از اونجا میره. وقتی به اتاقش میره با ترس به خودش میگه حالا باید چیکار کنم؟ حمید میره پیشش و میپرسه چیشده او کارهای خیریه را بهونه میکنه حمید بهش کار عروسی اونور را میده که هاریکا بیشتر عصبی میشه. مریح درباره فوآد و هاریکا به فیگن میگه و فیگن ازش میخواد به کسی حتی زینب هم نگه و شماره تماس فوآدو گیر بیاره او قبول میکنه. فیگن به فواد زنگ میزنه و ازش میخواد پیشش بره. فوآد با رفتنش میگه چیکارم داشتین؟ فیگن ازش میخواد تا پدر ظفرو بگه کیه فواد اول میگه نمیدونم درباره چی حرف میزنین سپس وقتی تهدید فیگن را میشنوه تو فکر فرو میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا