خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۲۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۲۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۲۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

سلیم پیش رییس عملیات رفته و از او درباره مهاجم سوال میکند. او توضیحاتی میدهد و میگوید: خیلی عجیبه که یک نفر شب قبل ماشینش رو بدزده و فرداش برای معاینه پیش اون بره. و چون دکتر ایلول اون رو معاینه نکرده عصبانی شده ..در این موقع علی با سرعت میاید و مشتی محکم به او میزند و میگوید: تو نذاشتی من کارمو درست انجام بدم.. دکترمون ازدست رفت…. در این موقع صدای ایلول از بی سیم شنیده میشود که اطلاع میدهد که پلیس زخمی مرده است. علی میفهمد که ایلول پشت بام است.و به مامور پلیس میگوید: دستور بده در را باز کنند. اون زن تو دنیا همه چیز منه.. مرد اشاره میکند که در را برایش باز کنند. ‌صمد برای پیدا کردن لوازم جراحی و پانسمان وارد اتاقی میشود که انجا با هاکان روبرو میشود. که او هم گوشه سرش کمی زخمی بود و دنبال باند میگشت.صمد میترسد و هاکان میکوید : اگر دکتر هستی سر منو پانسمان کن. علی پیش ایلول میرود و همدیگر را بغل میکنند.ایلول سراغ هاکان را میگیرد که آیا دستگیر شده ؟ وب ه کس دیگری صدمه نزده است؟ علی با ناراحتی میگوید که ما بهار را از دست دادیم….او ناباورانه گریه میکند.. بعد از پانسمان هاکان او می‌گوید: تو مثل آن زن نیستی و این اتفاقات بخاطر او پیش امد.

‌ایلول به اتاق پدرش میرود و میبیند انجا نیست. نسرین میگوید اون رفته بود تو رو پیدا کنه. انگار واسش ارزشمند شدی..ایلول موقع رفتن میبیند که یلدا هم زخمی شده و مرده است…. ایلول بعد از آن به کمک صمد می‌رود و صمد در آن شرایط دل جراحی ندارد، اما ایلول گلوله را از بدنش درمیاورد.
‌علی هم میخواهد به پدرش سر بزند که وقتی وارد اتاق میشود با هاکان مواجه میشود که با اسلحه ضیا را نشانه رفته است..ضیا به هاکان میگوید: این پسر من بهترین دکتر جراح هست و کمکت میکنه که خوب شی.علی هم با او حرف زده و دعوت به ارامش کرده و وعده سلامتی او را میدهد و او اسلحه را به علی تحویل میدهد..انها میخواهند سوار اسانسور شوند که یک پلیس او را میبیند و فکر میکند اسلحه دارد و او را میزند و علی او را سریع به اتاق عمل میرساند… فاتح و دیگران از شدت ناراحتی حاضر به همکاری نیستند اما با تشر علی سلیم و دیگران وارد کار میشوند.
‌دارو دسته ای که دنبال محمد بودند و باعث دزدیده شدن ماشین انها شده اند با هم صحبت میکنند و یکی از آنها میگوید: برادر بکیر دیوونه از کار درامد .بکیرو مادرشو کشته .رییس میگوید: بهتره از دست ماشین دکتر هم خلاص بشیم.
‌محمد جلوی بیمارستان میاد و سلیم را میبیند و از او میخواهد در موردی کمکش کند… اگر نمی خواهد او به ایلول نزدیک شود.

‌فاتح کنار جسد بهار نشسته و نگاهش میکند آغوز میخواهد او را بیرون ببرد. او میگوید بهار هیچ اهمیتی بمن نمیداد اما من فقط میخواستم کنارم باشد….علی به آغوز خبر میدهد که برای یک عمل لازمش دارد.سلیم به علی میگوید‌: بهتره تو عملش نکنی چون بهار یکی از ما بود..اما علی جواب میدهد که من بهش قول داده بودم و هرکس وارد اتاق عمل بشود من وظیفه مو انجام میدم.سینان میفهمد علی قصد عمل هاکان را دارد و آنجا میرود.
‌ایلول موضوع مرگ بهار را به اسما میگوید… ‌سینان دیوانه وار انجا میرود و میگوید اجازه نمی دهم این عمل را در بیمارستان من انجام بدهی.علی میگوید این یک زخمی است و به ما ربطی نداره که اون کیه و چکار کرده.ما دکتر هستیم قاضی و مجازات کننده نیستیم.مجازات را عدالت تعیین میکند. ‌سینان به علی میگوید این کارت را هرگز فراموش نمی کنم.ایلول و اسما پیش جسد بهار هستند. ایلول به گذشته ها فکرمیکند.اسما میگوید پیش من امده بود و میخواست صفحه تازه دوستی را شروع کند. ‌فاتح از اینکه میبیند قاتل او را نجات میدهند ناراحت است و می‌گوید: من دیگه اون ادم سابق نمیشم. ‌علی متوجه میشود که توموری در سر هاکان هست که باعث عصبانیت زیاد او میشده است….ولی آغوز نظرش این است که با وجود تومور باز هم او مسئول انتخاب هایش هست….علی میگوید اشتباه میکنی.اون فقط یک بیمار است. ‌محمد سلیم را پیش آن دارو دسته میبرد و سلیم می‌گوید: من دکترم و میتونم کمکتون کنم.بشرطی که از ایلول دور بمانید.

‌هاکان به هوش میاید و از حوادث اخیر چیزی یادش نمیاید.علی میگوید به مرور یادت خواهند امد..کارای خطرناکی کرده ای….ایلول حس گناه دارد و به علی میگوید اگر من بهش رسیدگی میکردم اینطور نمیشد. ولی علی میگوید تو مسول همه کس و کارهایشان نیستی…….سینان به سلیمان میگوید اگر ایلول ازش عکس و ام‌آرآی میگرفت دخترم الان زنده بود.من نمیزارم ایلول نفس راحت بکشه..
‌مراسم خاکسپاری هست و همه ناراحت هستند.نسرین با دخترش تلفنی صحبت کرده و میگوید: کار تو به کمک پدر بهار حل شد.هر وقت خواستی بیایی خبر بده بابات دنبالت بیاید…بعد از مراسم ا سینان ایلول را صدا میرند و زیر گوشش میگوید تو باعث مرگ دخترم شده ای.ومن بزرگترین دشمن تو هستم….با از دست دادن نزدیکانت تقاص خواهی داد….علی پسر کسی هست که گزارش های مادر بزرگت را عوض کرده بود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا