خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۲۴ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۲۴ سریال ترکی قهرمان

درویش به عکس های قدیمی اش نگاه می کند و یاد روزی می افتد که سالها پیش، یامان همراه او به نزدیکی های مرز رفته بودند تا پول هایی که درویش ادعا میکرده را از زیرخاک پیدا کنند اما گیر سربازهای بلغار افتاده بودند. از آن طرف هم یامان با دیدن عکس های قدیمی یاد گذشته اش با درویش می کند. صبح، تانسل به دیدن درویش می رود. درویش با مرور اینکه او تانسل را به این جایگاه رسانده در آخر از او می خواهد که کمکش کند تا هرطور شده قفقاز را از یامان گون آلتای جدا کنند. نسلی با دیدن تبلیغ مسابقه ی فیرات و چنگیز، با عصبانیت سراغ فیرات می رود و می گوید که چرا می خواهد این کار را کند و اگر ذره ای به فکر عزیزانش بود هیچ وقت دوباره روی رینگ نمی رفت. فیرات بلند می شود و می گوید در اصل به فکر عزیزانش است که این کار را می کند و از نسلی می خواهد به او اعتماد کند. در نشست خبری برای بوکسورهایی که قرار است فردا مسابقه بدهند، چنگیز مدام به فیرات متلک می گوید و او را قاتل صدا می کند. فیرات با اینکه سعی می کند آرامش خودش را حفظ کند در آخر او را هل می دهد که باعث تشویش جمعیت می شود. فیرات ذهنش درگیر این است که چرا باید قهرمانی اش را هم انقدر ساده از دست بدهد.
یامان به او می گوید که اگر شکست بخورد عوضش اعتماد درویش را جلب می کند. سروین با خوشحالی لباس مراسم خواستگاری اش را خودش می دوزد و بی صبرانه منتظر فردا شب است اما پدرش می آید و می گوید که باید همین امشب بیایند چون فردا شب برایش کاری پیش آمده. سروین به ناچار به ظفر زنگ می زند و این را می گوید. ظفر می گوید: «آخه امشی مسابقه ست. قفقاز بعد هفت سال داره میره رو رینگ من باید کنارش باشم.. » سروین می گوید: «یعنی اون از خود ما مهم تره؟ » ظفره با ناراحتی این را با فیرات در میان می گذارد و فیرات با اصرار به او می گوید که حتما به خواستگاری برود و او خودش می تواند تنهایی از پسش بربیاید. تانسل وقتی پیش سونا است به او می گوید تا شب مسابقه قفقاز را ببینند. سونا تعجب می کند چون قفقاز گفته بود که دیگر داخل رینگ نمی شود. تانسل برای کاری از اتاق بیرون می رود و سونا به سمت میز او می رود تا سرنخی پیدا کند. سونا بعد از اینکه از تانسل جدا می شود پیش فیرات می رود و به او می گوید که چرا دوباره بوکس را شروع کرده؟ فیرات می گوید: «اینجوری باید میشده و چیز دیگه ای نپرس… » سونا می گوید: «من دیگه بهت باور دارم قهرمان… حتما واسه کارت یه دلیلی داشتی.. » و بعد هم زنجیری را که نجدت همیشه به گردن می آویخته را به او می دهد و می گوید: «این گردنبند شانس داداشمه. تو همه مسابقه هاش باهاش بود جز آخری…
پیشت امانت باشه واسه امشب تا واست شانس بیاره. » فیرات لبخند می زند و به او خیره می شود. ظفر برای خرید گل و شیرین بیرون رفته که مسابقه را از تلوزیون می بیند و بدون اینکه به کسی چیزی بگوید پیش فیرات می رود و می گوید که سروین با درک است و می فهمد که امشب باید پیش فیرات می ماند. از طرفی یامان و نسلی هم منتظر ظفر هستند و وقتی یامان می بیند که او دیر کرده از نسلی می خواهد به سروین زنگ بزند و بگوید که خواستگاری کنسل است! فیرات از ظفر می خواهد که زودتر به مراسم خواستگاری اش برسد و همان موقع نگهبان درویش، مربی جدیدی برای فیرات می آورد که ظفر اعتراض می کند و فیرات به او می گوید: «این مسابقه ی مهمی نیست. بود و نبودت فرقی نداره. خواهش میکنم برو مراسم ظفر… من تو راند سوم قراره ببازم! » ظفر ناباورانه به او خیره می شود و می گوید: «تو مسابقه رو فروختی؟ من به خاطر تو عشقمو منتظر گذاشتم و گفتم داداشم تنها نمونه… میدونی چیه فیرات تو امشب داداشتم از دست دادی… » و آنجا را ترک می کند که با پیام سروین روبرو می شود که نوشته: من امشب فهمیدم تو همه چیزو به ما ترجیح دادی. دیگه هیچ وقت بهم زنگ نزن. گوشی از دست ظفر می افتد و او با ناراحتی به گوشه ای خیره می شود. سونا پنهانی به اتاق کار تانسل می رود و آنجا را زیرو رو می کند. تانسل به خانه برمی گردد تا مسابقه را از خانه تماشا کند.
سونا با نگرانی گوشه ای پنهان می شود. از طرفی وقتی یامان دارد مسابقه را تماشا می کند، گونش صدای آن را می شنود و می فهمد که پدرش قرار است مسابقه بدهد. او ناراحت می شود و نسلی متوجه او شده و به ناچار او را پیش فیرات می برد. فیرات وقتی گونش را می بیند او را در آغوش می گیرد و می گوید: «تو برو خونه تا من مسابقه رو بدم و برگردم. باشه پسرم؟ » گونش می گوید: «دلم نمیخواد مسابقه بدی. اگه چیزیت شد؟ اگه مثل دفعه پیش کسیو کشتی و همه بهت قاتل گفتن؟ » همان موقع درویش سراغ آن دو می آید و فیرات به او خیره می ماند. کرم مشغول تماشای اخبار است که متوجه می شود جسد عاکف در جنگلی پیدا شده. کمی بعد مادربزرگش از روی زمین فلشی پیدا می کند و به او می دهد. کرم کنجکاو می شود و ان را به لپ تاپ وصل کرده و مشغول تماشایش می شود و حقایقی را که عاکف گفته را متوجه می شود و با خشم زیادی دستانش را به هم می کوبد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا