خلاصه داستان قسمت ۲۵۰ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵۰ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۵۰ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۵۰ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۵۰ سریال ترکی تردید 

میران با شنیدن صدای جیغ و فریاد ریان روی زمین می افتد اما بعد به خودش می آید و با گفتن این که باید پسرش را هرطور شده نجات بدهد دوباره دوان دوان راه می افتد. از طرفی فسون و جهان از انباری بیرون می آیند و فسون با گفتن این که امید را دزدیدده تا گارانتی جانش باشد، با پوزخندی به انها خیره می شود. عزیزه با نفرت به سمت او اسلحه می گیرد و با تهدید سراغ امید را می گیرد. محفوظ از عزیزه می خواهد آرام باشد وگرنه هیچ وقت به امید نمی رسند. عزیزه هم چاره ای نمی بیند که اجازه بدهد فسون آنجا را ترک کند.
میران به عمارت می رسد و ریان را در حالی که داخل کوچه روی زمین افتاده و گریه می کند پیدا می کند. ریان همراه او سوار ماشین می شود تا امید را پیدا کنند اما به خاطر استرس زیادی که دارد به میران هم اجازه ی این که حواسش را جمع کند نمی دهد. میران ریان را به عمارت برمی گرداند و ریان با داد و فریاد او و عزیزه را نفرین می کند و می گوید:«به خاطر انتقام شماها امروز پسرمو از آغوشم دزدیدن! دنبال انتقامتون افتادین بابام زنده شد ها؟ من پسرمو از شماها میخوام. »

و از شدت فشار بیهوش می شود و روی زمین می افتد. میران با نگرانی او را به اتاقشان می برد تا کمی استراحت کند. یارن وقتی فسون به هالیت می گوید که امید را به روستای نار ببرند و به خانواده ای بسپارند، این را می شنود اما چون ذات درستی ندارد پوزخند می زند و می گوید: «من میتونم به راحتی به غمت پایان بدم ریان اما این کارو نمیکنم! » وقتی افراد فسون بچه را به خانواده ی روستایی میسپارند، یکی از زنان همسایه این را می بیند و بدون این که کسی متوجهش بشود به خانه اش برمی گردد.
میران سراغ فسون می رود و به او می گوید: «تو دوتا جون بهم بدهکاری. یکی بچه مو که نذاشتی هیچ وقت در آغوش بگیرم. یکی بابام که نذاشتی خوب ازش سیر بشم. من برای گرفتن انتقام اینجا نیومدم فسون. به جای اون دوتا جون فقط ازت میخوام بچه مو بهم برگردونی. » فسون فکری می کند و اسلحه ی جهان را بیرون می کشد و می گوید: «میران اگه این اسلحه رو به دست پلیس بدی و بهشون بگی که قتل هازار کار جهان بوده، منو بی گناه نشون میدی و اینجوری منم پسرت رو بهت برمیگردونم. بعدشم با دخترم از اینجا میریم. »

میران قبول می کند اما فسون زیرلب می گوید:«قراره امید تو دست غریبه ها بزرگ شه. اون هیچ وقت نمیفهمه میران و ریان مامان و باباشن. عزیزه هم قاتل پسرش، جهان رو میکشه و اینطوری نصوح رو هم از دست میده. منم دست دخترمو میگیرم و میبرم. میمونه نوه م که وقتی دنیا بیاید، اونم از آغوش مادرش جداش میکنم! »
آزرا که حال ریان را می بیند با عصبانیت پیش فسون می رود و سرزنشش می کند. فسون از او می خواهد کنارش باشد وگرنه کارهای بدتری از او سرخواهد زد. آزرا می ترسد و قول می دهد با او همراه بشود فقط از فسون یک روز فرصت می خواهد. فسون هم قبول می کند که اگر دخترش پیش او برگردد، امید را به خانواده اش برگرداند.
نصوح پیش عزیزه می رود و با عصبانیت به او می گوید که به خاطر کارهای او، خانواده اش آسیب می بینند و بهتر از این انتقام دست بکشد. عزیزه قبول می کند اما بعد از رفتن او به خود می گوید: «نمیتونم بذارم امید دست اون زن بمونه. باید اول این کارو حل کنم! منم اونو با دخترش تهدید میکنم! »

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا