خلاصه داستان قسمت ۲۵۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵۷ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۵۷ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۵۷ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۵۷ سریال ترکی تردید 

وقتی یارن می فهمد که در اصل مادرش با دیدن اسلحه ی توی دست او پلیس ها را صدا زده، عصبانی تر می شود و اسلحه را این بار روی شقیقه ی خودش می گیرد تا به زندگی اش پایان بدهد. درست لحظه ای که قصد فشار ماشه را دارد، میران و فیرات از دو طرف به سمت او می روند و اسلحه را از دست او می گیرند. افراد پلیس هم یارن را دستگیر می کنند. یارن لحظه ی آخر فریاد می زند و ریان را نفرین می کند و می گوید: «تو زندگی منو نابود کردی! » صبح ریان از میران می خواهد تا هیچ گونه شکایتی از یارن نداشته باشد. هاندان و جهان و نصوح برای دیدن یارن مقابل آگاهی می روند اما فقط جهان اجازه ی ورود دارد. او مقابل یارن می نشیند و یارن با دیدن پدرش خوشحال می شود و می گوید: «بابا اومدی دنبال من؟ پاشو بریم. از اینجا موندن خسته شدم. »

جهان سرش را پایین می اندازد و می گوید: «یارن من نمیتونم واست کاری کنم. همه باید تاوان اشتباهاتشون رو بدن… » یارن بغض می کند و می گوید: «واستون انقدر راحته منو ول کردن آره؟ از شرم خلاص میشین. » جهان هم بغض می کند و می گوید: «تو کارای خیلی وحشتناکی کردی و به خاطر هموناست که اینجایی یارن. » او وقتی از اتاق ملاقات خارج می شود و در محوطه روی پله ها می نشیند، زیر گریه می زند و در حالی که میران کنارش می نشیند و دست روی شانه اش می گذارد، جهان می گوید: «من بابای خوبی نبودم میران. من نه واسه آزاد پدر خوبی بودم که گذاشت رفت و نه واسه یارن… نه بابای خوبی شدم و نه عموی خوبی. » میران با مهربانی می گوید: «پس از این به بعد باش… ما روزای سختی رو گذروندیم. بعد از رفتن بابام، تو بودی که کمکم کردی پسرمو از دست فسون نجات بدم و وقتی یارن به سمت ریان و من اسلحه گرفت خودتو سپر ما کردی… تو خیلی تغییر کردی عمو جون. » جهان با حرف های او خوشحال می شود. همان موقع یارن را برای انتقال به بازداشتگاه به محوطه می اورند و هاندان و نصوح و جهان با بغض و ناراحتی او را در آغوش می گیرند.

محفوظ زهرا را بالاخره به میدیات می آورد. زهرا از محفوظ به خاطر این که پدر خوبی برای ریان شد تشکر می کند. اما مدام خودش را به خاطر این که در این روزهای سخت کنار دخترش نبوده سرزنش می کند که محفوظ از او می خواهد آرام باشد.
ریان به میران می گوید که دوست داشت الان عزیزه هم کنارشان بود تا یک خانواده ی بزرگ و شادی باشند چون غم و ناراحتی نصوح را می بیند و غصه می خورد.
فیرات پیش مادرش می رود و می پرسد: «مامان عزیزه خانم رفته و تو عین خیالت نیست. این یکم عجیب نیست؟ حتما جاشو میدونی که انقدر بیخیالی. » اسما زیر بار نمی رود و همان موقع جهان جلو می رود تا با اسما صحبت کند و می گوید: «من خوب میدونم که جای عزیزه رو میدونی. عزیزه بدون این که کسیو بذاره که مراقب امانتی های هازار باشه، جایی نمیره. من نمیخوام بهش صدمه ای بزنم. فقط میخوام برگرده. » اسما هم جای عزیزه را به او می گوید.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا