خلاصه داستان قسمت ۲۵۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

ریان تصمیم خودش را گرفته و به میران می گوید که می خواهد ملک را به فرزندی قبول کند. میران هم با این تصمیم او موافقت می کند. وقتی آنها به مسئول مربوطه مراجعه می کنند، او می گوید با این که میران و ریان را خوب می شناسد اما باید پروسه ای یک ماهه را طی کنند تا ببینند که صلاحیت قبول کردن ملک را دارند یا نه. ریان کمی دلخور می شود اما از تصمیمش برنمی گردد.
جهان برای روز خواستگاری نصوح، کراوات به او می بندد و در آخر می گوید: «بابا خیلی خوشتیپ شدی. » نصوح لبخند می زند. کمی بعد مراسم خواستگاری شروع می شود. زهرا و اسما و آسیه و عزیزه در آشپزخانه هستند تا قهوه ی مهمان ها را آماده کنند. اسما طبق رسوم در لیوان قهوه ی نصوح مقدار زیادی نمک می ریزد و تاکید می کند که حتما ان را به نصوح بدهند. وقتی قهوه ها سر می رسد، شیدا اشتباهی قهوه ی بد مزه را می خورد و همه خنده شان می گیرد.

جهان عزیزه را خواستگاری می کند و میران به شوخی شغل نصوح را می پرسد! بالاخره بعد از کمی شوخی و خنده عزیزه بله را به نصوح می دهد! بعد هم همان روز در حیاط عمارت آنها به عقد هم در می آیند. بعد از یک ماه، بالاخره میران و ریان دست ملک را می گیرند و در حالی که همه اعضای خانواده منتظر آنها هستند، با دیدن ملک خوشحال می شوند. ملک خودش را به آغوش عزیزه می اندازد و همه از بودن او ذوق می کنند.
شب ملک میران را بابا صدا می زند و از او می خواهد تا برایش داستان بخواند که بخوابد. میران و ریان همراه هم برای ملک داستان می خوانند. آخر شب میران اشیایی که یادآور خاطرات این چند سالشان است را بیرون می کشد. ریان و میران با دیدن آنها یاد روزهایی که از سر گذرانده اند می افتند و لبخند می زنند.