خلاصه داستان قسمت ۲۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵ از فصل پنجم سریال ترک۵ سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۲۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

کومرو با آرزو تماس تصویری میگیره و بهش میگه من بهت گفته بودم که عمر برام مهمه بعد تو مثل یه بچه سرش داد میزنی؟ آرزو بهش میگه پس اومده پیش تو چوقولی کرده؟ کومرو بهش میگه تو حق نداری باهاش اینجوری حرف بزنی آرزو بهش میگه تو وقتی با چاتای بودی چه جوری میتونی با همچین مردی باشی؟ حتی نباید جوابشو بدی! دوعان و اندر که از جلوی در اتاق آرزو رد می شدن صدای آنها را می‌شنوند و دوعان با عصبانیت به اتاقش میره و بهش میگه تو داری چی میگی؟ آرزو حسابی جا میخوره و بهش میگه اون جوری که فکر می کنی نیست دوعان به کومرو میگه تلفنو قطع کنه. دوعان با عصبانیت به آرزو میگه من دارم تمام تلاشمو می کنم که کومرو دیگه به سمت چاتایی برنگرده اما تو با این حرفات داری یه کاری می کنی که بهش فکر کنه، آرزو با کلافگی میگه اشتباه برداشت کردی اما دوعان باور نمی کنه و بهش میگه بهتره برای یه مدت به مرخصی بری و از زندگیم دور بمونی سپس از اتاقش میره و آرزو حسابی عصبانی میشه و سر جایش خشکش میزنه. عمر پیش کومرو میره و بهش میگه داشتی با آرزو حرف میزدی؟

کومرو میگه آره شستمش و گذاشتمش سر جاش کسی حق نداره با تو اینجوری حرف بزنه. عمر میگه من که گفتم چیز خاصی نبود لازم نبود دعوا کنی سپس با همدیگه میخوان از رستوران خارج بشن که خبرنگارا جلوی در رستوران به طرفشان میروند و از کومرو می پرسند که رابطه جدیدی شروع کردین؟ خبریه کومرو خانم؟ او جوابشونو میده که هنوز اولشه و چیزی قطعی نشده ولی بله ما با هم دیگه رابطه داریم و خیلی هم خوشحالیم سپس دستش را میگیره و گونه‌اش را میبوسد. این خبر در فضای مجازی پخش میشه و چاتای با دیدن این فیلم در فضای مجازی حساب به هم میریزه و ناراحت میشه سپس با عجله به کومرو زنگ میزنه و میگه داری چیکار می کنی؟ کومرو میگه به تو هیچ ربطی نداره چاتای بهش میگه که امشب بیا هتل تا با هم دیگه صحبت کنیم او هم قبول میکنه و میگه فقط ده دقیقه. ییلدیز وقتی خبر کومرو و عمر را در فضای مجازی میبینه جا میخوره و به مادرش میگه ولی من به این قضیه شک دارم. مادرش ازش میپرسه به کجاش شک داری؟ ییلدیز ازش میپرسه به نظر تو خیلی زود پیش نمیره همه چیز؟

مادرش تایید میکنه و میگه چرا ییلدیز میگه من به این موضوع شک دارم و تا زمانی که مطمئن نشم از اینجا هیچ جایی نمیرم. چاتای به هتل میره و با عصبانیت به کومرو میگه این چه کاریه که داری می کنی؟ من ازت مهلت خواستم! گفتم که نمیتونم فعلاً طلاق بگیرم، او هم بهش میگه منم بهت گفتم که دیگه بهت شانس نمیدم طلاق گرفتی بعد بیا اینجا با هم دیگه صحبت می کنیم بعد از کمی بحث کردن درباره این موضوع کومرو بهش میگه نترس هیچ چیزی بین من و عمر نیست میخواستی از زنت طلاق بگیری ولی نمیتونستی گفتم بهت یه کمکی بکنم اینجوری فکر میکنه که من با عمرم و ازت طلاق میگیره چاتایی جا میخوره و میگه یعنی چی؟ یعنی داری با عمر بازی می کنی؟ میفهمی داری چیکار می کنی؟ کومرو بهش میگه فقط داشتم بهت کمک میکردم چاتایی عصبانی میشه و میگه برای اینکه به من کمک کنی که زودتر به هم برسیم داری بهترین دوستمو قربانی می کنی؟ و ازش می خواد تا هر چی سریعتر این بازی را تمام کند اما کومرو قبول نمیکنه و میگه هر چیزی یه تاوانی داره.

بهش میگه تو نمیتونی برای من تصمیم بگیری که چیکار کنم چیکار نکنم زمانی میتونی اینکارو انجام بدی که از زنت طلاق گرفته باشی چاتای با عصبانیت میگه این حرف آخرته او هم تایید میکنه و با عصبانیت از اونجا میره. آرزو به اتاق دوعان میره و بهش میگه من از کارم راضیم هیچ مشکلی ندارم چرا باید به مرخصی برم؟ دوعان بهش میگه داری کارهای اشتباه می کنی به نفعته که بری. آرزو مدتشو میپرسه که دوعان بهش میگه هنوز مشخص نیست خودم بهت زنگ میزنم که برگردی آرزو با ناراحتی به اتاقش میره و وسایلشو جمع میکنه قبل از هر کاری میخواد به فایل های مهم شرکت دسترسی پیدا کنه که متوجه میشه دسترسیش به اونجا را هم دوعان قطع کرده. اندر پیشش میره و با کنایه بهش میگه داری وسایلتو جمع می کنی؟ کجا میری؟ آرزو بهش میگه برای مدتی مرخصی گرفتم زود برمیگردم اندر میخنده و میگه خوب بلاخره بعضی وقتا این مرخصی های اجباری خیلی هم خوبه برو استراحت کن و آب و هوایی عوض کن بعد از رفتن اندر، آرزو با حرص سرجاش میشینه و میگه روزی که برگردم تو اینجا نمیمونی.

ییلدیز که به امیر خبر داده تا به خانه اش بره بهش درباره شکش نسبت به رابطه عمر و کومرو میگه و ازش میخواد تا به عنوان هدیه عمر را کومرو را به مسافرت ببره اینجوری اگه چیزی بینشون نباشه کومرو از رفتن به مسافرت طفره میره. عمر به چاتای زنگ میزنه و بهش میگه می خوام درباره موضوعی باهات حرف بزنم چاتایی قبول میکنه و میگه نیم ساعت دیگه بیا دفترم. عمر وقتی به اونجا میره بهش میگه همه چیز یه دفعه اتفاق افتاد و خودم هنوز تو شوکم، نمیدونم چی ب چیه! چاتای از آنجایی که نمی خواد عمر ضربه ببینه و بازیچه بشه بهش میگه یه واقعیت رو می خوام بهت بگم اما نمی دونم چه جوری بگم! کومرو برای اینکه حرص منو در بیاره و زودتر بهم برسه همچنین کاری انجام داده یعنی داره ازت سو استفاده میکنه. عمر باور نمی کنه و بعد از کلی بحث بهش میگه منو باش که اومدم اینجا ازت اجازه بگیرم ای کاش نمی اومدم و میره. آرزو پیش کومرو میره و بهش میگه فقط تو میتونی دوعان را راضی کنی. باهاش حرف بزن تا من هر چه زودت به کارم برگردم. نمی خوام بخاطر تو و عمر کاری که واسش سال‌ها تلاش کردم از دستم بره آرزو قبول می کنه. سپس بعد از چند دقیقه کمرو رستوران عمر میره و میگه برات هدیه گرفتم و دستبندی را به دستش میبنده بعد از رفتنش جانر و امیر به عمر پیشنهاد می دهند که هدیه بهش یه مسافرت بده عمر هم قبول میکنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا