خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۲۵ سریال ترکی بابا
قسمت ۲۵ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی بابا

بشرا وارد اتاق جلسه میشود و کنار الیف و روبروی قدیر و بوراک می نشیند قدیر حسابی شوکه شده و بعد از اتمام جلسه او را با خودش به اتاقش میبرد و با عصبانیت بهش میگه تو میفهمی داری چیکار می کنی؟ کسایی که روبروتم نشستن خانواده ات هستن! بشرا میگه تو این دنیا فقط یک نفر پشت من بود و ازم حمایت کرد و بی قید و شرط منو دوست داشت به هم ارزش داد همون یه نفر رو شماها اذیت کردین، قدیر از حرفهای بشرا جا میخوره و میگه هزار سال هم فکر میکردم به این نتیجه نمی رسیدم که یک روزی این حرفارو از دهن تو بشنوم حال روز ما را نگاه کن درباره ایلهان کاراجا داریم بحث میکنیم، من هیچ وقت به پول فکر نکردم و تنها دغدغه ام خوشبختی شما ها بوده بشرا به قدیر میگه که وضعیت ایلهان زیر سر ثروته او این بلا رو سرش آورده قدیر جا میخوره و زیر لب میگه دروغه! بشرا بهش میگه خودش بهم گفت اگه باور نمیکنی خودت برو ازش بپرس. قدیر میگه نمیگم کار ثروت خوب بوده اشتباه هم بوده از بیخ و بن ولی درباره ایلهان یه روزی به خودت میای و میبینی که از کسی که داری حمایت می کنی اشتباهه و اون چیزی که نشون میده نیست یه خورده بیشتر درباره اش فکر کن. بشرا بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون میره. تو آسانسور الیف به بشرا میگه من این کارو برای پول و موقعیت انجام دادم اما تو واسه چی همچین کاری کردی و روبه روی خانواده‌ات ایستادی؟ بشرا که نمیتونه حرف دلشو بزنه الیف میگه از سکوتت میفهمم درباره ایلهانه باید بگم تو دنیای ما عشقی وجود نداره که بخاطرش روبروی خانواده ات بایستی این کارو نکن چون بعدا پشیمون میشی بشرا نگران میشه. ایلهان به هوش میاد و فیروز به همراه فرید را بالا سرش می بیند. او از دیدن فیروز جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ فرید میگه همه چیز تحت کنترل منه تو خوب شو همه چیزو واست توضیح میدم‌.

امین میخواد عکسی سیاه و سفید از خودش و پدر و برادرش به دیوار مغازه بچسباند به خاطر همین میخواد وارد شرکت بشه که از نگهبان میپرسه قدیر شرکته؟ او تایید می کند امین به خودش میگه خوب من الان چه جوری برم داخل؟! او تصمیم می‌گیرد لباس نگهبانی را بپوشد و وارد شرکت شود امین خودش را به اتاق برادرش می رساند و عکسی از آنجا بر می دارد وقتی برمی گردد در پارکینگ پسر بچه ای را می بیند که با گریه می دود او فکر میکنه که توهمه و به نگهبان اونجا میگه الان یه پسر بچه ندیدی اینجا که بدوعه و گریه کنه؟ نگهبان میگه نه قربان امین رد پای گلی اون پسر بچه را می بیند و وقتی بهش دست میزنه شک میکنه که خیال بوده یا نه. دکتر به اتاق امین میره امین بهش میگه امروز باز هم توهم زدم درصورتیکه قرصامو میخورم اما پسربچه ردپایی از خودش به جا گذاشت حتی بهش دست زدم! به نظر شما خیال و توهم از خودش ردی به جا میذاره؟ دکتر میگه نه و با قرص هایی که میخوری درصدش خیلی کمه که توهم بوده باشه قطعاً واقعی بوده. بشرا وقتی به بیمارستان برمیگرده فرید بهش میگه که ایلهان به هوش اومده و منتظر توئه بشرا خوشحال میشه و با دیدن ایلهان که به او داره نگاه میکنه گریه میکنه سپس دست همدیگر را می‌گیرند. بشرا حالشو میپرسه که ایلهان میگه کمی درد دارم اما مهم نیست همین که تو اینجا هستی حالم خوبه ایلهان وقتی میفهمه بشرا تمام مدت اونجا پیش او بوده ازش میپرسه پس خانواده ات چی؟ چیزی نگفتن بهت؟ بشرا میگه وقتی فیلم ما را دیدن منو از خونه بیرون کردند اما من برای بیجایی اینجا نموندم حتی اگه مکان هم داشتم باز هم پیشت میمونم ایلهان با چشمانی برق زده بهش نگاه میکنه. امین در پارکینگ صدایی از یک اتاق که می شنود و اونجا میره.

امین میبینه یه نگهبان خانواده اش را آنجا آورده نگهبان پیش امین میره و واسش تعریف میکنه از اوضاع بد زندگی‌اش امین از شنیدن اون حرفها ناراحت میشه و اجازه میده همون جا بمونن. بشرا با شرمندگی از ایلهان به خاطر کار ثروت برادرش عذرخواهی می‌کند اما ایلهان با مهربانی میگه کاریه که شده خودتو ناراحت نکن از تقدیر نمیشه گذشت بشرا ازش میپرسه که تو اون فیلمو فرستادی؟ ایلهان بهش میگه میشه منو تو بیمارستان کمی بچرخونی؟ بشرا قبول میکنه. قدیر وقتی به خانه میره به برادر هایش میگه تا به اتاق بروند قدیر از ثروت میپرسه تو اون بلارو سر ایلهان اوردی؟ ثروت تایید میکنه و میگه حتی اگه بمیره هم واسم مهم نیست به خاطر اون مرتیکه بابام داشت میمرد یاشار عصبانی میشه و باهاش دعوا میکنه سپس به طرفش حمله میکنه که قدیر جلوشونو میگیره و از هم جداشون میکنه ایلهان بعد از کمی دور زدن در بیمارستان به بشرا میگه آره اون فیلمو من فرستادم اون لحظه فکر کردم که کار درستیه و باید این کارو بکنم البته بخوام موضوع را باز کنم برمیگرده به همان دورانی که عمویت و خانواده‌اش مردن ما سرمایه زیادی تو شرکت داریم و نمی خواستیم از دستش بدیم از طرفی من میخواستم برای یکبار هم که شده باعث غرور پدرم بشم و بهم افتخار کنه و به این فکر میکردم. بشرا لبخند میزنه و میگه خیلی خوب درکت می کنم که میخواستی باعث غرور پدرت بشی….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا