خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۲۵ سریال ترکی حسرت زندگی
سر میز شام تو خونه حاجی رشاد حرف ازدواج و خونه گرفتن عمر میشه که قرار میشه بعد از عید ماه رمضان مراسم بگیریم همه موافقن. بحث خانه وسط کشیده میشه که عمر میگه من نمیتونم پدر و مادربزرگمو تنها بزارم اگه ثریا مشکلی نداشته باشه همینجا زندگی کنیم ثریا میگه نه خوبه من مشکلی ندارم اما مادر و پدرش میگن نمیدونیم شدنیهیا نه آخه تازه عروس تو خونه ای زندگی کنه که یه خانواده دیگه هم اونجا هست! حاجی میگه خوب یه خونه دیگه میگیریم مشکلی نیست مادر رویا پیشنهاد میگه وام بگیره خونه بخره قسط خونه رو بده تا اجاره که رویا میگه فعلا نمیتونه وام بگیره چون یه وام گرفته قبلا همه جا میخورن و طاهر میگه وام گرفتی؟ عمر تأیید میکنه و میگه واسه خواهرم حاجی رشاد میگه به فکری میکنیم واسش. بعد از از رفتن آنها حاجی از عمر میپرسه که چرا وام گرفتی؟ او تعریف میکنه که وقتی پول خواست نتونستی بدی من واسش وام گرفتم من فردا خودم با رویا حرف میزنم درباره خونه یه تصمیم میگیریم. اردال با غمزه رفتن رستوران جرن دوست غمزه و باهم حرف میزنن اونجا باهمدیگه تصمیم میگیرن رابطه شون جدیتر بشه و بیشتر همدیگرو ببینن قبل رفتن از اونجا غمزه با جرن درباره نساء حرف میزنه تا ببینه کار اونجا واسش داره یا نه جرن میگه اتفاقا لازم دارم تو آشپزخانه و غمزه خوشحال میشه.
وقتی به خانه میرسه پیش نساء میره و بهش میگه که جرن قبول کرد فرداشب باید بری پیشش نساء خوشحال میشه و تشکر میکنه. وقتی به خانه خودشون میره نوران میپرسه چیشد؟ غمزه میگه تصمیم گرفتیم جدی بشه رابطمون یعنی خواست رابطمون خوب هدفمند باشه که منم قبول کردم اونا خوشحال میشن ولی تونا باهاش دعوا میکنه و میگه نمیخوام ازدواج کنی! غمزه میره پیشش تا آرومش کنه اما موفق نمیشه. فردای آن روز رویا میره به خونه حاجی رشاد تا صبحانه رو باهم بخورن و درباره خونه با عمر حرف بزنه. ثریا به عمر میگه مامانم اصرار داره مستقل باشم واسه اجاره خونه منم کار میکنم پول درمیارم یه خونه نزدیکم میگیریم تا به اینجا هم سر بزنیم عمر قبول میکنه. سپس وقتی سر میز صبحانه میرن به حاجی رشاد هم از تصمیمشون میگن او قبول میکنه و میگه هرجور که خودتون صلاح میدونین….