خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۵ سریال ترکی معجزه صد ساله
زرین که جم را به خانه اش رسانده میخواد بره که جم دستشو میگیره و ازش میخواد تا نره اما زرین میگه میخوام برم بیمارستان که جم با ناراحتی ناله میکنه که کسی منو دوست نداره و همه منو تنها میزارن سپس بعد از کمی حرف زدن زرین او را می بوسد و پیشش میمونه و میخوابه. هاریکا با کمال هم در یه کلبه تو همان منطقه ای که رفتن شب را می مانند. فردای آن روز مادر جم به خانه ثریا میره که او با دیدنش میگه تو هم اومدی خونه را متر کنی؟ مژده خانم میگه نه راسیتش ولی شما هم بد با شوهرم تا کردین اون روی پسرش جم خیلی حساسه ثریا میگه خوب که چی؟ واسه چی اومدین؟ مژده میگه اگه کاری که میگمو بکنین منم به شوهرم میگم تا منصرف بشه و تمام اون برگه هارو پاره کنه ثریا میگه چی؟ مژده میگه باید هاریکارو راضی کنین تا با جم ازدواج کنه در ازاش اون برگه هارو میگم پاره کنه ثریا جا میخوره از این حرف. بعد از رفتن مژده، ثریا با افه میخواد تا برن به قبرستان. وقتی میرسن ازش میخواد تا قبر اشرف را بکنه تا توی قبر را ببینه افه سعی میکنه منصرفش کنه اما فایده نداره.
چاله قبر را میکنه که ثریا وقتی میبینه خالیه او شوکه میشه و با خودش میگه میدونستم! سپس با عجله بعد از پر کردن قبر به عمارت برمیگردن. زرین تلفنش زنگ میخوره که از خواب بیدار میشه و وقتی یادش میاد که دیشب اونجا بوده با کلافگی میره تو دستشویی و خودشو سرزنش میکنه که من دیشب چیکار کردم؟ و بعد از آروم کردن خودش از اونجا میره. هاریکا از خواب بیدار میشه که میبینه کمال کنار رودخونه میز صبحانه ی مفصلی چیده او خوشحال میشه و به کمال میگه تو هنوز سر حرفت هستی؟ کمال میگه کدوم حرفم؟ هاریکا میگه ازدواجت با من من الان خیلی احساس خوشبختی میکنم من حاضرم تا آخر عمرم کنار تو همینجا بمونم برنگردم کمال خوشحال میشه و آنها همدیگرو می بوسند. ثریا با افه وقتی به خانه برگشت سریع به طرف خانه کمال میره و سعی میکنه درو باز کنه در آخر به داخل میره و اونجارو میگرده و مدام به خودش میگه فهمیدم نقشه ات چیه سپس با دیدن ساعتی تو جیبی میگه تو نمردی! تو اشرفی! سپس با لبخندی تلخ اشرف را صدا میزنه ساجده پیشش میره و میگه چیشده؟ ثریا بهش میگه اون اشرفه نمرده! ساجده از افه میپرسه صبح کجا رفتین؟ چرا انقدر بهم ریخته ست؟
افه میگه رفتیم قبرستان ازم خواست قبرو بکنم وقتی دید قبر خالیه چیزی توش نیست اینجوری شد حالش بد شد. همان موقع پلیس ها به حیاط خونه میان و به ثریا میگه باید دستگیرتون کنیم ساجده دلیلشو میپرسه که او میگه نبش قبر کردن. هاریکا با کمال در حال برگشتن هستن که تو جاده کمال طبق گفته تورگوت و نقشه ای که کشیدن هاریکارو میفرسته تا با تورگوت بره. تورگوت به هاریکا میگه میخوام یه جاییو بهتون نشون بدم که مطمئنم خیلی خوشتون میاد سپس به طرف اونجا راهی میشن از طرفی کمال سر قرار با جانان میره و میگه اومدم تا امانتیمو ازت بگیرم جانان بهش میگه باید به همه بگه که کیه تا دیوونه نبودن خانواده اش اثبات بشه کمال میگه اگه اعتراف نکنم چی؟ جانان بهش از طریق دوربینین نشون میده بهش که تورگوت از پشت به طرف هاریکا اسلحه گرفته جانان میگه که هاریکا میمیره سپس تورگوت تیر هوایی میزنه که کمال با ترس به فیلم نگاه میکنه جانان میگه این دفعه برای ترست بود ولی سری بعدی قشنگ میخوره به وسط سینه اش…..