خلاصه داستان قسمت ۲۶۶ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۶۶ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۲۶۶ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۲۶۶ سریال ترکی گودال

چاعتای خبرنگارهای مخصوصش را جمع می کند و از آنها می خواهد که اخبار جدیدی در رسانه های مختلف منتشر کنند. از طرفی سراغ رئیس پلیس هم می رود و به او درباره ی خصومتی که با خانواده ی کوچوالی دارد توضیحات دروغی می دهد و می گوید:« این خانواده ی مافیایی از من دزدی کردن و وسایل با ارزشی دزدیدن اما وقتی دیدن آب کردن وسیله ها سخته در ازای پس دادنشون از ما تقاضای پول کردن. ما هم نخواستیم قضیه کش پیدا کنه و پولها رو دادیم. حالا دوباره تهدید شدیم و وقتی خواستن دوباره اخاذی کنن قبول نکردیم و اونا هم برای تلافی کردن مواد مخدرشون رو جلوی شرکت ما گذاشتن تا آبروی اردنتها رو ببرن. خانواده ی ما تحمل چنین بی حرمتی ای رو نداره و می خوایم با این قضیه برخورد بشه.» رئیس پلیس قول می دهد که هر کاری از دستش بربیاید برای آنها انجام دهد.

روز بعد اخبار پر می شود از خبرهایی درباره ی گودال و کوچوالی ها. در این خبرها گفته می شود که گودال محل پخش مواد مخدر است و لیدرهای گودال به مردم ظلم می کنند و به زور مال و اموالشان را می گیرند و از آنها کار می کشند. چند نفر هم که خالکوبی گودال را دارند درباره ی درستی این اخبار شهادت می دهند. اهل خانه ی کوچوالیها با دیدن این اخبار ناراحت و عصبی می شوند و در قهوه خانه هم همه با بهت به خبرهای دروغ گوش می دهند و از اینکه نام محله لکه دار شده غصه می خورند. عمو بیشتر از بقیه ناراحت است و تحمل شنیدن این چیزها را ندارد. از طرفی وقتی کاراجا هم متوجه قضیه می شود وسایلش را جمع می کند تا به خانه برگردد و اگر کمکی از دستش برآمد انجام دهد. آذر به او می گوید:« نرو دیر وقته. فردا خودم می رسونمت.» کاراجا قبول نمی کند و آذر می گوید:« عجب دختر لجبازی هستی. وقتی می گیم برو نمی ری. وقتی می گیم بمون نمی مونی. حالا که اومدی هر وقت خواستی نمی تونی بری چون من اجازه نمی دم. فعلا اوضاع به هم ریخته س وقتی همه چی مرتب شد خودم می برمت.» کاراجا قبول می کند و  باز هم در خانه ی او می ماند.

شب وقتی سلیم در قهوه خانه با آکین تنهاست چاعتای با او تماس می گیرد و می گوید:« آقا سلیم شنیدم بارها و آهنگهای سنتی رو خیلی دوست داری. درسته؟» سلیم که متوجه تهدید او شده می پرسد:« چی می خوای؟» چاعتای در حالی که توی لپ تاپش فیلم کشته شدن جمال به دست سلیم را تماشا می کند می گوید:« من اصلا از استفاده کردن از اینجور چیزا خوشم نمی یاد اما شما خیلی منو تحت فشار قرار دادید. اگه این فیلم هم پخش بشه اعتبار باباتون کلا لکه دار می شه. ازتون می خوام که برید پیش برادرتون و دیگه هم پاتون رو توی گودال نزارید.» سلیم بعد از این تماس مدتی جلوی قهوه خانه می نشیند و فکر می کند. آکین پیش او می اید و می پرسد که چه شده؟ سلیم می گوید:« یادته می گفتی می خوای رئیس خانواده بشی؟ سبک سنگین کردم دیدم تو باید اینجا رو اداره کنی.» آکین که دلیل این تصمیم ناگهانی را نمی داند من و من می کند و سلیم می گوید:« چی شد؟ تا فهمیدی رئیس گودال شدن یعنی برای زندگی این آدما جونتو فدا کنی نظرت عوض شد پسرم؟» آکین می گوید که اینطور نیست و سلیم بعد از مدتی درددل کردن آکین را می بوسد و بغل می کند و بدون اینکه توضیحی درمورد تصمیمش بدهد همان شب گودال را ترک می کند. او به خانه ای که جومالی در خارج از گودال دارد می رود و به او می گوید که تهدید شده است. آنها که هنوز هم خبری از یاماچ ندارند با نگرانی و دلشوره منتظر جواب آزمایش دی ان ای هستند.

افسون برای اینکه خبری از یاماچ بگیرد به خانه ی نهیر می رود. نهیر مدام گریه می کند و وقتی افسون دلیلش را می پرسد می گوید:« یاماچ پیداش نیست و اصلا وقت خوبی برای این نیست. چون من حامله م.»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا