خلاصه داستان قسمت ۲۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۲۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

اندر با نقشه ای که برای آرزو کشیده بود بالاخره توانست او را از زندگی دوعان و از شرکت دور کنه. دوعان به اندر پیشنهاد میده که بعد از آرزو او مدیر بشه اندر که خیلی وقته منتظر این سمت در شرکت بود با روی باز قبول میکنه و تو پوست خودش نمیگنجه. عمر بعد از پیدا کردن ویلای مورد نظرش پیش کومرو میره و بهش پیشنهاد مسافرت میده اما کومرو چون فقط برای اینکه ییلدیز از چاتای جدا بشه با عمر وارد رابطه شده به یه بهونه لی قبول نمیکنم، عمر ناراحت میشه و تو ذوقش میخوره سپس به رستوران برمیگرده. جانر و امیر با دیدن چهره پریشان او ازش میپرسن که چی شده؟ کومرو خوشحال شد یا نه؟ عمر ماجرا را برایشان تعریف می‌کند جانر و امیر متوجه میشن که حدس ییلدیز درست بوده سپس تو یه فرصت امیر زنگ میزنه و به ییلدیز خبر میده، او حرص میخوره و میگه عجب آدمیه دیگه این!! این دختره برای رسیدن به اهداف خودش عمر را هم به بازی گرفته و به طرف خانه کومرو میره.

کومرو با دیدن ییلدیز در خانه با عصبانیت بهش میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ ییلدیز با تمسخر میگه اومدم یه خورده با همسایه‌ام گپ بزنم و باهاش وقت بگذرونم و عشق و حال کنیم. کومرو بهش میگه اگه به خاطر چاتای اومدی اینجا باید بهت بگم که رابطه من دیگه با چاتای تموم شده و وارد یه رابطه جدید شدم و حسابی هم از انتخابم راضیم و خیلی خوشحالم که اونو انتخاب کردم. ییلدیز خنده مصنوعی میکنه و میگه من نمیتونی سیاه کنی کومرو میدونم که به خاطر این که خیال منو راحت کنی تا از چاتای های جدا بشم این بازیو راه انداختی و عمر را هم وارد بازی کردی اما کور خوندی اومدم بهت بگم که من از چاتای جدا نمیشم، در یک صورت شاید جدا بشم اونم اینکه تو با عمر ازدواج کنی سپس از اونجا میره. بعد از رفتنش کومرو حسابی به هم میریزه و لیوان را پرت میکنه تو سالن و میشکنه. چاتای به خانه فیضا میره و بهش میگه اومدم اطلسو ببینم فیضا جا میخوره و میگه برای چی؟

چاتای بهش میگه من بهت نگفتم که کلاً اطلسو نادیده میگیرم و اونو قبول نمی کنم من فقط بهت گفتم که زمان احتیاج دارم تا این موضوع را هضم کنم و به اطلس حس پیدا کنم سپس به داخل خانه میره و هدیه ای که برای اطلس گرفته بود را بهش میده و به فیضا میگه بهتره یه مدتی به شرکت نیای فیضا جا میخوره و بهش میگه ای کاش اصلا این موضوع رو بهت نمیگفتم. وقتی از خانه اش میخواد بره بهش میگه که این نیامدنت موقتیه بهت زنگ میزنم. چتین به اتاق دوعان میره و بهش اطلاع میده که تو مناقصه برنده نشدن کسی که برنده شده دشمنش سامیه. دوعان حسابی به هم میریزه و عصبانی میشه همان موقع اندر به اتاقش میره و بهش میگه اومدم درباره مناقصه صحبت کنم و ازت سوال بپرسم که با چهره‌ای که ازت دارم میبینم حدس میزنم که خبرهای خوبی نداری دوعان بهش میگه درست حدس زدی ما برنده نشدیم اندر جا میخوره و میگه چطور ممکنه به رقم خوبی که دادیم برنده نشیم؟ پس کی برنده شده؟ دوعان میگه سامی. اندر میگه آهان همان دشمن مرموزت سپس دوعان سعی میکنه بحث را عوض کنه و درباره شب که جشن سال نو هستش باهاش حرف میزنه اندر بهش میگه همه تدارکات شو درست کردم خیلی هیجان دارم سپس از آنجا میره.

کومرو با عصبانیت به طرف رستوران عمر میره و تو مسیر با خودش حرف میزنه که من چه جوری باید به ییلدیز ثابت کنم که رابطه ام با عمر واقعیه؟ سپس به خودش میگه فکری که تو سرمه را باید عملی کنم باید با چایی حرف بزنم و راضیش کنم به این تصمیم سپس به رستوران میرسه و پیش عمر میره. عمر با دیدنش جا میخوره و میگه برای چی اومدی اینجا اتفاقی افتاده؟ کومرو خودشو مظلوم نشون میده و میگه فهمیدم که خیلی از دستم عصبانی و ناراحت شدی اما وضعیت خونه خیلی خوب نیست من می خوام یه رابطه جدیدی شروع کنم اما گذشتم نمیزاره عمر میپرسه که یعنی چی؟ کومرو بهش میگه بابام هنوز به من شک داره که همه چیز با چاتای تموم نشده به خاطر همین مطمئنم با مسافرت مخالفت میکنه عمر عذر خواهی می کنه و می گه من اصلا به این فکر نکرده بودم کومرو بهش میگه اشکالی نداره منم فکر نمیکردم که بابام با این روشنفکری اینجوری بشه و به همچین چیزی گیر بده.

کومرو بهش میگه من دیگه از این رابطه خسته شدم میخوام زندگیم ثبات داشته باشه یکی بیاد که دیگه نره و تشکیل خانواده بدم سپس از عمر خواستگاری میکنه عمر حسابی جا میخوره و خیلی خوشحال میشه و همان موقع خواستگاری را قبول می کنه سپس کومرو درباره جشن آخر سال باهاش حرف می زنه که قراره با هم دیگه برای اولین بار تو جمع برن. ییلدیز به چاتای ردیاب وصل کرده تا متوجه بشه که هر دقیقه کجاست سپس همینجوری بهش زنگ میزنه تا ازش بپرسه که کجاست چاتای عصبانی میشه و میگه من باید الان گزارش لحظه به لحظه بهت بدم؟ سپس اسم مکانی را بهش میگه ییلدیز قبول میکنه و بهش میگه همینجوری پرسیدم خواستم ببینم کی میرسی و تلفنو قطع میکنه. فیضا با آرزو قرار میزاره و با همدیگه صحبت میکنن آرزو ماجرا رو به فیضا میگه و بهش میگه شاید باورت نشه ولی پشت این قضیه هم اندر بود، فیصا که خودش به اندر کمک کرده بود ولی جوری خودشو نشون میده که انگاری جا خورده. جشن آخر سال شروع میشه و همگی در آنجا حضور دارند و همه به اونجا رفتن بعد از مدتی عمر و کومرو باهم دیگه دست تو دست وارد مجلس میشن.

ییلدیز میگه ماشاالله رو که نیست چاتای با دیدن آن دو کنار هم دیگه حرص میخوره آنها به طرف دوعان میرن و بهش میگه بابا جون من و عمر می خوایم یه مطلبی رو بهت بگیم آنها ماجرای ازدواج شان را بهش میگن سپس دوعان برای سخنرانی به پشت تریبون میره و جلوی خبرنگارها و همه سال نو را تبریک میگه سپس از اتفاق های خوبش تو سالی که تموم شد میگه در آخر اضافه میکنه که چند لحظه پیش خبری خوب بهم دادن اونم اینکه در سال جدید کومرو و عمر قراره با هم دیگه ازدواج کنن همگی شوکه می شوند و برایشان دست می زنند و چاتای حسابی به هم میریزه چون نقش هاش داره نقشه بر آب میشه سپس اندر میره و سخنرانی میکنه و موزیک پخش میشه و عمر و کومرو باهم میرقصن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا