خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

آمبولانس از راه میرسه و سریعا حمید را به بیمارستان میبرن. خانواده زینب با مریح تو حیاط نشستن و خانواده کوکسال با زینب پشت در اتاق عمل ایستادن. ظفر میگه یعنی کسی نمیدونه بابا تو اتاق عروس چیکار داشته؟ نسلیهان به هاریکا میگه من دیدم باهاش یه لحظه بیرون رفتی و خیلی عصبی بود چیشده بود؟ هاریکا از فرصت استفاده میکنه و میندازه گردن حمید که اون چند روز بود حالش خوب نبود و آروم و قرار نداشت همش نگران بود حمید میگه چی داری میگی؟ شاید از یه چیز دیگه ناراحت و عصبی شده بوده از کجا میدونی؟ همان موقع دکتر بیرون میاد و بهشون خبر مرگ حمید را میده همگی بهم میریزن و گریه میکنن. فردای آن روز مراسم تدفین حمید کوکسال برگزار میشه. بعد از مراسم همگی میرن کهدصمد از فرصت استفاده میکنه تا با خبرنگارها کمی صحبت کنه به عنوان فامیلشون. یکی از خبرنگارها بهش میگه من شمارو میشناسم از معترضین ارز دیجیتالی بودین جلوی در خانه حمید کوکسال! صمد برای اینکه شناسایی شده سریعا از اونجا میره و میگه من اونجا نبودم اشتباه گرفتین. خانواده ی کوکسال با زینب و فوآد تو حیاط پشتی خانه نشستن و آنها درباره خاطرات گذشتشون با پدرشون حرف میزنن. زینب و فوآد میخوان برن دیگه که جلوی در نسلیهان به زینب میگه تنهایی این موقع شب چجوری میخوای بری؟ بزار فوآد برسونتت زینب میگه نمیخواد من خودم میرم اما فوآد میگه مشکلی نیست میرسونمت زینب ناچارا سوار ماشین میشه و میرن.

تو مسیر فوآد میپرسه چرا هنوز از من عصبی و ناراحتی سیندرلا؟ میتونه واسه این باشه که خودتو تو من میبینی؟ زینب باهاش حرف میزنه و بازم بهش میگه که اگه تو مثل من بودی میرفتی جلوی نسلیهان می نشستی و همه چیزو بهش میگفتی! و درباره این موضوع باهمدیگه بحث میکنن. زینب وقتی جلوی در خانه شان میرسه بهش میگه بازم بهت میگم اگه کوچیکترین حسی بکنم که داری پاتو کج میزاری و نمیخوای ازش سوء استفاده بکنی همه چیزو به نسلیهان میگم و از اونجا میره. وقتی میره داخل خانه ار حرف های پدرش متوجه میشه که باز خرابکاری کرده و سریع گوشیو از دستش میگیره که مصاحبه اش را میبینه زینب به شدت عصبی میشه و به فیلیس میگه چطور گذاشتی همچین کاری کنه؟ بعد از سرزنش کردنش لباس و وسایل ای که مونده را از خونه جمع میکنه و از اونجا میره. موقع خواب هاریکا مدام توهم حمید را میزنه تو اتاقش و حسابی از نظر روانی بهم میریزه. فردای آن روز تو خونه وکیل کوکسال به اونجا میاد و میگه که حق و حقوقا مثل قبل ادامه داره ولی آقا حمید این خونه را به نام هاریکا خانم زده و تمام اختیارات شرکتو به هاریکا خانم داده اونور و نسلیهان جا میخوره ظفر خوشحال میشه ولی امید میگه من به این چیزا کاری ندارم سهممو بدین که بزنم تو کار خودم هاریکا قبول میکنه و امید میره سرکارش.

بعد از رفتن همه اونور با هاریکا تنهایی حرف میزنه و میگه از اونجایی که با کارهای شرکت آشنا نیستی این کار واست سخته و ازش میخواد تا به اون بده وظایفو اما هاریکا قبول نمیکنه و میگه نسلیهان و طفر هستن کمک میکنن اگه مشکلی داری تو هم مثل امید سهممو بگیر و و برو اونور میگه اونو که میگیرم و میرم ولی به بار دیگه میگم من تمام تلاشم واسه اینه که شرکت از پا درنیاد! و میره. اونور با ظفر دوباره سر زینب و کاری که میخواسته تو مراسم عروسیش بکنه باهاش بحث میکنه و پیشنهاد دکتر میده بهش ظفر میگه یه روز این غرور کاذبتو میشکنم داداش! اونور به زینب زنگ میزنه و میگه میخواد بیاد دنبالش تا برن بیرون او قبول میکنه. مریح میگه من داشتم میرفتم پیش دوستام بگو اینجا. مریح که به خاطر مرگ حمید اعصابش خورده به فیگن خانم زنگ میزنه و میگه باید همین امشب ببینمتون و باهاس تو دفتر کارش قرار میزاره. فیگن بهش میگه که من نمیدونم به خاطر اون خبر مرده یا نه و از این عصبیم که شاید اون خبرو نگرفته باشه و مرده باشه! سپس بهش یه واقعیت دیگه ای را میگه که مادر اونور را هل دادن از پله ها افتاده که مرده مریح میگه اینو چجوری به اونور بگیم؟ اگه کار باباش باشه که تف سربالاست! فیگن میگه اگه من بگم فکر میکنه دارم دروغ میگم و دشمنشم، تو باید بهش بگی این ماجرارو! همزمان اونور به زینب میگه که انگاری مامانش نوشیدنی خورده بوده و از پله ها افتاده پایین ۱ ماه تو مراقبت های ویژه نگهداری میشده اما بعدش میمیره زینب متاثر میشه که اونور ادامه میده و میگه هاریکا وقتی اومد همه ی حق و حقوق های مادرمو ازش گرفت نمیزارم دیگه شرکتو از بین ببره اونو نجات میدم!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا