خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۲۶ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۲۶ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی محرمانه

لونت و ناز با دیدن زینب سریعا پیشش میرن تا موضوع را ببینن میتونن جمع کنن یا نه. نامیک برای اینکه زینب نشناستش سریعا از جمع فاصله میگیره و میره پیش دیجی و بهش میگه یه آهنگ بزار همه بریزن وسط برقصن سپس به طلعت میگه مجلسو گرم کنه‌. زینب به ناز و لونت میگه شما مگه ازدواج نکرده بودین؟ اینجا چخبره؟ مادر ناز پیششون میره و میگه به خاطر دل من این عروسیو گرفتن آخه مبدونی چیه اینا پنهانی ازدواج کرده بودن بعد ازشون خواستم یه جشنی چیزی بگیریم اینا هم قبول کردن. آینور میگه آهان من الان یادم اومد شما دوست دختر من هستین تو لندن آره؟ زینب تایید میکنه و میگه آره ما تو لندن آشنا شدیم! سپس میرن سر یه میز میشینن. آدم و طوفان باهمدیگه تمام شرکای ‌کاریشونو جمع کردن.آدم میگه دیگه طارق داره کارهای خطرناکی میکنه با افراد غریبه همکاری میکنه ار این به بعد هدایت کشتی ها بر عهده منه و راهمون از طارق جداست هرکی میخواد با ما همکاری کنه اعلام کنه. یکی یکی از جاشون بلند میشن و اعلام همکاری میکنن. طوفان موقع خداحافظی با یه نفر که مخالف طوفان بوده بد حرف میزنه که آدم بهش میگه خیلی تند رفتی! طوفان میگه کسی که با مان باسه یعنی روبروی ماست و دیگه واسم مهم نیست. زینب به ناز میگه تعریف کنبد جفتتون جدا جدا ببینم اینجا چخبره؟ ناز میخنده و میگه گفتم که مادرم ناراضی بود واسه دلش گفتیم همچین مراسمی بگیریم! زینب میگه ماجرای نار چیه؟ یاز یا ناز؟ ناز میخنده و میگه راسیتش جفتش خودمم وقتی به دنیا اومدم بین مادرم و پدرم اختلاف بود پدرم خدابیامرز میگفت یاز مامانم میگفت ناز اینجوری شد که قاطی پاتی شد و دوتا اسم دارم. زینب میخنده و میگه از اونجا احمق به نظر میرسم؟ دیجی عروس و داماد را برای رقص دونفره دعوت میکنه که لونت و ناز به خودشون میگن همینو کم داشتیم اخه الان؟! سپس ناز میگه ما بریم برقصیم اومدیم تک تک سوالاتو جواب میدم.

لونت به طلعت میگه تو حواست باشه به زینب که جایی نره، طلعت و چیچک هم پیش زینب میشینن. انها در حین رقص باهم فکر میکنن که باید چیکار کنن! طارق تو حیاط عصبانیه که نهیر پیشش میره و میگه چیشده؟ طارق میگه شنود تو اتاقم کار طوفان بوده، نهیر باور نمیکنه و میگه مگه میشه؟ امکان نداره، طارق همان موقع صدای طوفان را که آدم فرستاده از سر جلسه با شرکا پخش میکنه که نهیر شوکه میشه و میگه طوفان را بسپار به من هرکاری کنه بهم میگه. طوفان به خانه برمیگرده که طارق میگه کجا بودی؟ طوفان میگه باید حساب پس بدم؟ طارق با عصبانیت میگه آره کدوم گوری بودی که طوفان چیزی نمیگه نهیر طوفان را به حیاط میبره که آدم میگه شنیدی؟ طارق میگه آره ای کاش نمیشنیدم! نهیر با طوفان حرف میزنه و میگه چرا انقدر دعوا میکنین شما برادرین ما یه خانواده ایم! اما طوفان بهش میگه هرچی بود تموم شد راهمون جدا شده و بحث زینب پیش میاد میگه که از دانشگاه اخراج شده رفتنی نیست و میره. زینب میخواد بره که طلعت جلوشو میگیره و میگه مگه میشه؟ دوست لونت دوست ماست نمیزاریم همینجوری برین که! و مجبورش میکنن تا بشینه. نامیک از محفل دور شده که آینور پیشش میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ بیا بریم. نامیک میگه نه من یخورده احساساتی شدم حالم خوب نیست از دور ببینم بهتره اما آینور بهش میگه بیا بریم خواهر برادری تو عروسی خواهر زاده ات برقصیم نامیک هم ناچارا میره‌. زینب کلافه میشه و میگه دیگه نمیتونم این مسخره بازیارو تحمل کنم من میرم که همان موقع نامیک را میبینه و میگه آفا نامیک شما اینجا چیکار میکنین؟ آینور هم میگه یعنی چی چیکار میکنی دایی نازه دیگه! صاحب مجلسه و میخنده و میرقصه. زینب جا میخوره که آینور میپرسه شما هم پلیسین؟ زینب میگه پلیس؟ کی پلیسه؟ طلعت و چیچک سعی میکنن جلوی حرف زدن آینور را بگیرن اما موفق نمیشن و یکدفعه فرهان میاد و میگه با احساس من بازی کردین و شروع میکنه به بهم ریختن مراسم. طلعت با فرهان درگیر میسه که زینب از فرصت استفاده میکنه و فرار میکنه و میره.

نهیر چمدان زینب را جمع کرده و پایین میاره که طارق میپریه این چیه؟ نهیر میگه چمدان زینب طارق با کلافگی میگه بدون نظر من رفتی چمدان زینبو جمع کردی؟ برو بزار سرجاش! تو حین دعوا کردن آنها زینب از راه میرسه و به باباش میگه باید درباره یه موضوع مهمی حرف بزنیم که یکدفعه چشمش به چمدان میوفته و میگه چرا چمدان من اینجاست؟ نهیر و زینب دعوا میکنن که نهیر به طارق میگه زینب از دانشگاه اخراج شده طارق هم عصبی میشه و سیلی تو صورت زینب میزنه و میگه تو اخراج شدی؟ زینب میگه اطرافتون پر از آدمهای دروغگوعه ولی انگاری فقط من بدم اصلا هربلایی که میخواد بزار سرتون بیاد و از خانه بیرون میره. طارق که پشیمان شده میگه این چه کاری بود که کردم! مراسم عروسی تموم میشه و لونت و ناز و چیچک و طلعت به خانه دوست طلعت میرن و با درماندگی میگن حالا باید چیکار کنیم؟ طلعت به چیچک میگه بهتره تو هم همینجا بمونی نری چون تو هم تو این ماجرا بودی پیش همدیگه بمونیم بهتره، طلعت هرچی میگه چیچک یه برداشت دیگه میکنه که زلعت کلافه میشه و میگه ای بابا اصلا هرکاری میخوای بکن به من چه! لونت میگه خودم فردا ماجرارو برای رئیس تعریف میکنم شما چیزی نگین. زینب پیش طوفان میره و باهاش دعوا میکنه که چرا فروختش به نهیر طوفان با خونسردی میگه بالاخره میفهمیدن از این به بعد هم کارها دیگه دست خودمه زیتب جا میخوره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا