خلاصه داستان قسمت ۲۷۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.
خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۲۷۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
صبح، ثانیه و غفور اوزوم را به مدرسه می فرستند. کمی بعد چتین آمده و میگوید که برای بردن وسایل گولتن به خانه تکین آمده است. غفور از او میخواهد که زودتر بدون مراسم، عقد کنند.ثانیه عصبی شده و میگوید که گولتن باید با لباس عروس به خانه بخت برود. سپس غفور را به آخور میفرستد. در خانه تکین همه سر میز صبحانه هستند. رادیو اعلام میکند که باندی که مستشار تشکیل داده بود دستگیر شده است و همه را مدیون برادر زاده تکین هستند. تکین به فکرت افتخار میکند. یک نفر از طرف دمیر دم خانه سودا می رود و یک بسته پول به او میدهد. سودا ناراحت و دلخور می شود و بسته را قبول نمیکند. سپس با دمیر تماس میگیرد تا گلایه کند، اما منصرف می شود.
در کلوپ شهر، مراسمی برای تقدیر از فکرت برگزار شده است. بزرگان چکوراوا به آنجا رفته و تکین و فکرت سخنرانی میکنند. شرمین آنجاست و موضوع را می فهمد. او سپس به خانه پیش بهیجه می رود و در این مورد با او صحبت میکند. بهیجه ماجرای پاسپورت جعلی را برای شرمین تعریف میکند. شرمین به اشتباه از دهانش در می رود که در خانه دمیر نیز یک قاتل وجود دارد. بهیجه با اصرار پیگیر می شود و شرمین به ناچار ماجرای قتل خطیب به دست غفور را تعریف میکند. بهیجه لبخند موزیانه ای می زند.
فردی که برای سودا پول برده بود، به خانه دمیر رفته و بسته را به هولیا میدهد و میگوید که سودا آن را قبول نکرده است. هولیا که از جریان بسته پول خبر نداشت، متعجب شده و سپس خودش با بسته به خانه سودا می رود. او با طعنه و تحقیر سودا، بسته را به او میدهد و میگوید که تا به اینجا دمیر فقط به خاطر وصیت پدرش به او رسیدگی میکرده و از این به بعد نیز به آنجا نخواهد رفت و فقط برای او پول میفرستد. سپس از خانه می رود. سودا با بسته پول بیرون می رود تا آن را پس بدهد، اما هولیا رفته است. سودا ناراحت می شود.
شب در خانه تکین سر میز شام، بهیجه طاقت نیاورده و بابت پاسپورت جعلی فکرت به او طعنه می زند. فکرت متوجه می شود که بهیجه بی اجازه وسایل او را گشته است. بهیجه طلبکارانه میگوید که کار درستی کرده است. فکرت توضیح میدهد که او برای خروج از آلمان احتیاج به پاسپورت جعلی داشته است، زیرا به خاطر مشکل با شریکش و مسایل مالی، تحت پیگرد بوده است. تکین و ایلماز حرفهای او را باور میکنند، اما بهیجه حرف او را باور نمیکند و با او بد صحبت میکند. سپس میگوید که آن روز به عمد روی فکرت چای ریخت تا سوختگی بدنش را ببیند، اما او لباسش را در نیاورد
فکرت از جایش بلند شده و لباسش را بالا میدهد.
گوشه سمت چپ بدن او رد سوختگی است. بهیجه شوکه و ضایع می شود و معذرت خواهی میکند. سپس به اتاق می رود. مژگان پیش او می رود و بهیجه طلبکارانه میگوید که فکرت به خاطر رفتارهای مشکوک مقصر است که باعث فکر اشتباه او شده است. مژگان سعی دارد او را آرام کند. بهیجه با عصبانیت میگوید که فکرت همه پول تکین را خواهد گرفت و او نمیتواند بدون پول زندگی کند و پولهای تکین را میخواهد.
زلیخا پیش ایلماز به عمارت کوچک می رود و با عصبانیت از او علت آمدنش را سوال میکند و او را به خاطر دزدیدن عدنان دعوا میکند. ایلماز میگوید که به خاطر حرف دمیر این کار را کرده بود. زلیخا میگوید که با این کار ایلماز از چشمش افتاده و با دمیر فرقی ندارد، و از او میخواهد دیگر سر راهش نیاید. سپس می رود.
تکین و هولیا سر قرار می روند. تکین از هولیا خواستگاری میکند و حلقه از جیب خود بیرون می آورد. هولیا حلقه را گرفته و به دست خود می اندازد.
سر تا پای سریالش حتی به ۹۰ قسمت هم نمیرسد…روی اعصاب مردم راه میروند این ترکهای ترکیه خودشان هم نمیدانند آیا اروپایی هستند یا آسیایی به باور من که با داشتن بیست میلیون کرد و ۹۰ در مسلمان عمرا بتونن اروپایی باشن …آخه مگه ترکیه فقط استامبولی که مثلا سر میز غدا میخورن و صبحانه ی آن چنانی میخورن ؟بهترین و عذایشان سوپ عدس است و خیار و گوجه و ژتون!
این فیلم را طولانی کردن که خوانواده های ایرانی با آن در جریان واقعی روزمره خود زندگی کنند. وآرام مسایل آن را وارد خونواده ها کنند. خوب توجه کنید تمام شخصیتهای فیلم گناه بزرگی دارن که همه میدونن ولی آرام از کنارش میگذرند.یکی کمک به پنهانکاری وخیانت دیگری میکنه یکی قتلی مرتکب میشه. وهزاران برنامه دیگه باچهره های زیبا قاطی میکنن تا ما از کنار تلوزیون بلند نشیم. متاسفانه فیلمهای ترکی به اهدافشون رسیدن
والا تو خیلی بیکاری نگاه میکنی وگرنه خیلیها اصلا نمیدونم چوکوروا کجاست