خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی امان از جوانی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar,  Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.

قسمت ۲۷ سریال ترکی امان از جوانی
قسمت ۲۷ سریال ترکی امان از جوانی

خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی امان از جوانی

زولا به چاوی زنگ می زنه و میگه کجایی؟ چاوی میگه در حال خوردن بهترین سوفله جهان که سرآشپز عزیزمون درست کرده، زولا با خوشحالی میگه یعنی دختره پیشته؟ چاوی تایید میکنه که زولا میگه واست یه ماموریت دارم و نقشه را واسش تعریف میکنه. چاوی چاعلا را میترسونه و بهش آب میده و بهش میگه چجوری این خوشمزه هارو درست میکنی؟ چاعلا با بی اعتنایی میگه ببین تا بفهمی و به چاوی به محلی میکنه اما چاوی سعی به نزدیک شدن به چاعلا را داره و سعی میکنه با حرفاش بهش ابراز علاقه کنه. احمد به آرایشگاه میره و اونجا به مختار میگه که زولا و چاوی فیلم بازی کردن که ارث بهشون رسیده اصلا همچین چیزی صحت نداره مختار حالش بد میشه و میگه میلیون ها از دستم رفت. احمد تو آرایشگاه متوجه میشه که چاعلا از خانواده پولدار و معروفیه و واسش یه نقشه میکشه و سریعا به خبرنگار زنگ میزنه. چاوی پیش چاعلا میره و میگه کلاس رفتی تا اینارو یاد گرفتی؟ چاعلا میگه آره دو سال تو فرانسه درسشو خوندم! چاوی تمام تلاششو میکنه تا چاعلا را به خودش علاقه مند کنه و به خودش میگه امیدوارم فقط تهش به ختنه کردن ختم نشه. چاعلا از فرصت استفاده میکنه و میگه چاوی ازت یه سوال بکنم؟ چاوی با عجله پیشش میره و میگه نه دوست دختر ندارم ولی از یکی خیلی خوشم اومده چاعلا حرو عوض میکنه و میگه یه دختر خوشگل هست تو رستوران روبرویی! چاوی میگه آهان آبجی آزرارو میگی؟ چاعلا میگه مگه آبجیته؟ چاوی میگه نه مثل خواهرمه مثل فرشته ها میمونه. چاعلا میگه خدا واسه صاحبش نگه داره، چاوی میگه چی بگم والا چاعلا سعی میکنه از زیر زبونش حرف بکشه و میگه چطور؟ چاوی بهش میگه ما یه داستان رومئو ژولیت داریم شنیدی؟ چاعلا میگه آره چاوی در جواب میگه مثل شیرین و فرهاد لیلی و مجنون، آزرا و احمد هم همینن از بچگی عاشق همدیگن اما همش یه اتفاقایی میوفته که قهر و آشتی میشن.

چاعلا با شنیدن این حرف بهم میریزه و ناراحت میشه که چاوی میگه حتی چند روز پیش بهش درخواست ازدواج داد و ازش خواستگاری کرد اما آزرا قبول نکرد و خیلی بد شد! چاعلا خوشحال میشه و میگه حتما قسمت نبوده. ویسی قبل از رسیدن به خونه از تاکسی پیاده میشه و سوزان میپرسه هنوز مونده راه که! ویسی میگه یخورده پیاده روی میکنیم و شروع میکنه به رقصیدن، سوزان میگه تین چه کاریه که داری میکنی آبرومون رفت! ویسی میگه من دیگه دارم پسردار میشم باید مثل شاه ها وارد محله بشم سوزان از خجالت از اونجا میره. چاوی به چاعلا یه شاخه گل رز میده و میگه گل واسه گله چاعلا میگه مرسی نمیخوام، چاوی میگه گل اگه دست گل نباشه پژمرده میشه! چاعلا محکم رو میز میکوبه گلو و یقه اش را میگیره و میگه تو داری با من تیک میزنی؟ چاوی میگه نه فقط از معاشرت باهات خوشم میاد. چاعلا میگه میدونستی از آخرین باری که یه پسر میخواست با من تیک بزنه ۶ ماه خبری نیست؟ دوست ندارم سر کار با کسی معاشرت کنم پس حدتو بدون تا با ۱۰۰٪ رگ ترکم نزنم ۵۰٪ رگ ترکتو داغون کنم! از اماکن به رستوران عارف و زکریا میان تا مالیات و چیزهایی که باید پرداخت کنن را بگیرن ازشون. سپس مامورها بهشون میگن که کارگرهاتون باید بیمه بشن نوریه و هاجر هم قبول میکنن به خاطر به زولا و چاوی میگن که کارت ملی های ترکیه‌شونو بیارن تا کارهای بیمه را انجام بدن. نوریه با دیدن کارت ملی میگه چه باحال اسمت محمد زولاست؟ زولا میگه آره اسم ترکیه ای کنار اسم ایتالیاییمون گذاشتن، چاوی هم به هاجر میگه اسم منم چاوی علی گذاشتن آنها میگن چه باحال که یکدفعه چشمشون میخوره به فامیلی های اونا که فامیلی های زکریا و عارفه سپس شوکه میشن و با همدیگه عارف و زکریا را صدا میزنن.

آنها با شنیدن اسمشون استرس میگیرن و میگن بدبخت شدیم اوقات خوبمون به همین زودی تموم شد و به طرف رستوران میرن که میبینن نوریه با وردنه و هاجر با صندلی منتظر آنها هستن. زکریا به عارف میگه حتما اتفاق خیلی بدی افتاده که اونجوری نگاهمون میکنن! عارف میگه فکر کنم پسرها کاری کردن که دارن اونجوری نگاهمون میکنن سپس به زکریا میگه یه فکر بکر دارم تا سه میشمارم خودمونو میزنیم به مردن تا وقتی آمبولانس بیاد هم تکون نمیخوریم بعد تو راه بیمارستان پیاده میشیم و یه فکری میکنیم. همان موقع نوریه و هاجر اونارو صدا میزنن تا پیشسون برن. آنها از ترس جلوی اونا می ایستند و میگن چیشده؟ هاجر و نوریه جفتشون کارت ملی را بهشون نشون میدن و میگن اینا چین؟ زکریا و عارف میگه کارت ملی دیگه! نوریه و هاجر میگن یخورده با دقت بخون سپس وقتی میبینن اونا چیزی نمیگن با عصبانیت میپرسن که چرا فامیلیشون فامیلیه شماهاست؟ زکریا و عارف از ترس نمیدونن چی بگن که زولا میاد و میگه مارو به فرزندی گرفتن دیگه! هاجر و نوریه میگن چی؟ یعنی چی؟ دلیلش چی بوده؟ دیوونه شدین بچه یه نفر دیگه را به فرزندی گرفتین؟ عارف داد میزنه و میگه بسه دیگه نبودین شما تا ببینین تو چه وضعیتی گیر کرده بودن که! زکریا میگه درسته اگه این کارو نمیکردیم از مرز خارجشون میکردن و دیگه نمیزاشتن بیان ترکیه و ممنوع الورود میشدن بعد چجوری باید دنبال پدراشون میگشتن؟ هاجر و نوریه بعد از چند دقیقه میگن کارتون خوب بده خوشمون اومد ایشالله زودتر پدرانتونو پیدا کنین تا کارت ملی اصلیتونو بگیرین سپس آنها خوشحال میشن که هاجر و نوریه میگن بسه برگردین سر کارتون. آزرا به زولا میگه یعنی تو الان داداشه احمدی؟ زولا تایید میکنه که آزرا بهم میریزه و میگه فقط رو کاغذ دیگه؟ زولا نمیتونه واقعیتو بگه و میگه آره فقط رو کاغذ و برمیگردن سر کارشون. احمد با خوندن مجله میگه همچین دختر پولدار و با اصالتی چرا گیر داده به من؟ و میگه واقعا دیوونس، هرچند با بلایی که سرش بیاد امروز فکر کنم از شرش خلاص میشم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی امان از جوانی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا