خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۲۷ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۲۷ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۲۷ سریال ترکی حسرت زندگی

عمر که حالش گرفته ست به رویا زنگ میرنه و میگه ای کاش میومدی پیشم حرف میزدیم رویا میگه این موقع شب آخه چجوری؟ سپس بیرون از اتاقشو میبینه که همه خوابن و به عمر میگه بیا جلوی در خونه مون الان یه جوری میام بیرون. سپس به فیگن میگه تو هوای منو داشته باش و میره پیش عمر. انها باهم میرن به ساحل و باهمدیگه صحبت میکنن عمر از رفتن نساء به رستوران با غمزه و اردال میگه که رویا آرومش میکنه و میگه حتما یه دلیل داشته که رفته سپس بعد از کمی حرف زدن میرسونتش خونه و رویا میگه فردا میبینمت عمر میگه باشه بعد از مدرسه میبینمت. غمزه به خونه میره که میبینه هنوز مادر و خواهرش هنوز نخوابیده نوران میگه مگه مامان میخوابه تا تو نیای! منم نزاشت بخوابم سپس بعد از کمی حرف زدن میرن به اتاق هاشون. عمر به خانه میره که حاجی در حال سحری درست کردنه و ازش میپرسه تا الان پیش نساء بودی؟ عمر میگه نه رفتم یه سر پیش ثریا حاجی جا میخوره و میگه این موقع شب؟ عمر میگه یواشکی اومد رفتیم حاجی میگه این کارو نکنین مادر و پدرش بفهمن بد میشه. یامان به امینه زنگ مینزه که او میگه تو شماره منو از کجا آوردی؟ یامان میگه از ادا دختر خاله ات امینه عصبی میشه و میگه چیکار داری؟ او میگه آدرس میدم بهت فردا بیا اونجا.

فردای آن روز غمزه با تونا حرف میزنه تا باهاش آشتی کنه تونا میگه تو دیگه منو دوست نداری میخوای ازدواج کنی غمزه میگه اینو کی گفته؟ من بیشتر از تو کیو تو این دنیا دوست دارم آخه؟ سپس برنامه میریزن وقت بگذرونن باهم. عمر میره به خانه نساء و باهاش دعوا و ازش گلگی میکنه که چرا بهم دروغ میگی راستشو بگو ماجرا چیه؟ نساء میگه چیزی نیست همونیه که بهت گفتم طاهر سر و کله اش پیدا میشه و با نساء بحث میکنه و میگه باید از این خونه بری نساء میگه چجوری با ۵تا بچه خونه پیدا کنم؟ طاهر میگه تا پیدا کنی میای خونه ما با ما زندگی میکنی نساء میگه نمیشه ولی طاهر میگه باید بیای همینی که گفتم و میره عمر به نساء میگه من یه راهکاری پیدا میکنم واسش و میره دنبال طاهر. حاجی رشاد با گل چیچک خانم که تو آشپزخانه مسجد محله کار میکنه میرن به مدرسه تا با مدیریت حرف بزنن که بزارن یامان به سر درسش برگرده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا