خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران

اورهان را سریعا به بیمارستان میرسونن. اونجا دکتر وقتی میاد ازشون میپرسه که دردی چیزی نداشت؟ ضربه ای نخورد؟ شنگول میگه شب قبل اومد حالش زیاد خوب نبود صبح یهو از دهنش خون اومد افتاد رو زمین قدیر میگه راسیتش ضربه خورد دیشب چند نفر بهمون با چماق حمله کردن و چرخمونم شکستن عمورو هل دادن خورد به این سنگ های کنار خیابان دکتر میگه باشه پس احتمال داره خونریزی داخلی داشته باشه و میره. شنگول به قدیر و عمر میگه پس دوباره دعوا کردین؟ باز مشکل درست کردین؟ ببینین به خاطر شماها به چه روزی افتادیم؟ عمر عصبی میشه و میگه به خاطر طرفداری کردن داداشم از دخترت تو مدرسه این اتفاق افتاده! اوگولجان میگه چی؟ عمر میگه برک با چند نفر که چماق داشتن اومدن ریختن سرمون برک هل داد عمورو آیبیکه میگه یعنی همه اینا به خاطر منه؟ اما شنگول با عصبانیت با آنها دعوا میکنه و آنها را مقصر میدونه و بهشون میگه برین از جلو چشام نمی خوام ببینمتون! اوگولجان بهشون میگه شما برین نمیدونم غصه بابامو بخورم یا مامانمو کنترل کنم قدیر پول های تو شیشه را به اوگولجان میده و میگه بگیر دستت خالی نباشه اوگولجان تشکر میکنه. تو مدرسه برک مدام پشت پنجره‌ست و بیرونو نگاه میکنه و استرس داره دوروک وارد کلاس میشه و میگه چیشده؟ انگار منتظر کسی هستی، برک با عصبانیت میگه چی میگه واسه خودت دارم بیرونو نگاه می کنم. استاد میاد و کلاس درس شروع میشه قبل از تمام شدن کلاس مدیر مدرسه تو کلاس میاد و برک را صدا میزنه. برک جا میخوره و استرس میگیره و میره. بعد از تمام شدن کلاس بچه ها وقتی از کلاس خارج میشن میبینن که پلیس ها با برک دارن حرف میزنن آنها به یه اتاق میرن و همگی واسشون سوال میشه که چیشده؟! دکتر از اتاق بیرون میاد و شنگول ازش وضعیت اورهان را میپرسه دکتر بهش میگه خونریزی داخلیش قطع شده باید سریعا عمل بشه اگه دارویی میخوره بهم بگین.

شنگول میگه یه چیزی میخوره واسه قلبش نمیدونم چیه میرم میارم واستون سپس حالشو میپرسه که دکتر میگه سطح اکسیژن رسانیش به مغز کمه احتمال داره فلج بشه همگی حالشون بد میشه و شنگول با حالی بد به طرف خانه میره. او چشمش به خانه بچه ها میوفته و وارد اونجا میشه که میبینه امل داره شیر و بیسکویت میخوره او شروع میکنه به بدرفتاری کردن باهاشون که مارو بدبخت کردین بعد نشستین اینجا دارین کوفت میکنین؟ عمر وقتی میبینه شنگول حرف خودشو میزنه و به رفتارش پایان نمیده از کوره در میره و باهاش دعوا میکنه شنگول بهش میگه بیا منم بزن حیف همه کارهایی که واستون کردم! و شروع میکنه تمام لباس هاشونو بیرون ریختن آنها از اونجا بیرون میزنن و به طرف بیمارستان راهی میشن. دوروک و ملیسا منتظرن تا ببینن چه اتفاقی افتاده و وقتی ملیسا میبینه برک را پلیس ها با خودشون بردن به دوروک میگه نکنه ربط داره به ماجرای دعوای دیروز برک با قدیر؟ دوروک میگه زنگ بزن بهشون ببین چی شده که زنگ کلاس میخوره. ملیسا به قدیر زنگ میزنه و میپرسه ماجرا چیه قدیر هم همه چیزو تعریف میکنه همان موقع آسیه و امل و عمر را میبینه که به اونجا اومدن و تلفنو قطع میکنه. ازشون میپرسه چرا اومدین اینجا؟ عمر با ناراحتی میگه زن عمو اومد گفت فلج میشه بعدش مارو مقصر میدونست شروع کرد به چرت و پرت گفتن بعدشم وسایلمونو ریخت بیرون و بیرونمون کرد. اوگولجان میاد و میگه که بابامو بردن اتاق عمل میگن احتمال داره فلج بشه قدیر در آغوشش میگیره و آرومش میکنه و دلگرمی میده که همچین اتفاقی نمیوفته نگران نباش. شب شده و بچه ها پشت در بیمارستان هنوز ایستادن قدیر میره نانوایی تا با پولی که داره یه چیزی بگیره بخورن اما میبینه پولش نمیرسه و فروشنده از نون های صلواتی بهش دوتا میده.

قدیر به امل میگه برن خونه خاله سباحت تا صبح برن بیارنش اما امل قبول نمیکنه و میگه من میخوام پیش شما باشم مگه تو پارک قول ندادی دیگه ولم نکنی؟ عمر و آسیه میگه کدوم قول؟ چیو میگه؟ قدیر بهشون میگه که من میخواستم بزارمش پرورشگاه آنها جا میخورن که قدیر میگه مریض بود ترسیدم فکرهای ناجور اومد تو سرم گفتم اونجا ازش پرستاری کنن خوب بشه بعد بریم بیاریمش اما نتونستم! بعد از کمی حرف زدن آسیه میپرسه شبو کجا بگذرونیم؟ قدیر میگه یه ایستگاه اتوبوس بود میتونیم بریم اونجا بخوابیم اونا قبول میکنن. پدر برک به آکیف زنگ میزنه و میگه که پسرش تو بازداشتگاست بره بهشون پول بده رضایت بگیره آکیف به دوروک زنگ میزنه و سرزنشش میکنه که چرا چیزی نگفته بهش سپس باهم میرن به کلانتری. برک به آکیف میگه عمو آکیف اومدین منو دربیارین آره؟ آکیف میگه آره تو هر غلطی خواستی بکن هرکیو خواستی بزن ما خط بیایم درت بیاریم! ایندفعه راحت نیست چون طرف بیمارستانه و حالشم زیاد خوب نیست سپس از اونجا میرن. فردا صبح بچه ها از خواب بیدار میشن و میرن به طرف بیمارستان تا ببینن چیشد. اورهان به هوش میاد و شنگول و بچه هاش خوشحال میشن. آیبیکه و اوگولجان پیش بچه ها میرن و بهشون میگه که بابام به هوش اومد فلج نشده همگی خوشحال میشن و بعد از رفتن آنها، آیبیکه پیشنهاد میده تا کلا از اونجا برن پیش دایی‌شون و کار پیدا کنن و یه خونه که بتونن زندگیشونو بگذرونن قدیر اول مخالفت میکنه و میگه کار پیدا میکنیم اما آسیه میگه ما کلا تو این دنیا چون پدر و مادر نداریم جایی نداریم! قدیر قبول میکنه و میگه برم مدرسه پولمو بگیرم بعد از همونجا بریم ترمینال……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا