خلاصه داستان قسمت ۲۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۲۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۲۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۲۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت

هاشم پیش نغمه میره و بهش میگه اومدم بپرسم که این بازیها چیه؟ نغمه می‌گه کدوم بازیو میگی؟ هاشم با عصبانیت بازخواستش میکنه که این چرت و پرت ها چیه که به وکیلت گفتی؟ رفتی خوشگذرانیاتو کردی حالا که دیدی دارم به یه جایی میرسم وکیلتو فرستادی و میگی یک و نیم دونگ از اونجا مال منه؟ نغمه تمام مدت سعی می کنه سرش را با یک پرونده ای یا چیزی سرگرم کنه تا به هاشم زیاد نگاه نکنه و بهش میگه من با تو هیچ حرفی ندارم برو با وکیلم حرف بزن هاشم با عصبانیت میگه آهان دلت ماشین میخواد گفتی این یک و نیم دنگو از هاشم بگیرم برم ماشین بگیرم آره؟ هرچی میخوای برو به اون شوهرت بگو واست بگیره اونجا مال من نیستش که سهم میخوای! نغمه میگه اینو اون موقعی که داشتی از کیسه خلیفه می بخشیدی باید فکرشو میکردی. یک و نیم دونگ از اونجا مال منه! هاشم با عصبانیت بهش میگه من دلمو به نامت زدم بعد تو دندون تیز کردی واسه اموال من؟ خوب شد شناختمت، خوب شد اسماعیل خدابیامرز زیر خاکه اینجا نیست که این روی تورو ببینه!

دست خاله پوری درد نکنه با این دختر تربیت کردنش سپس از اتاق میخواد بره بیرون که قبلش بهش میگه اگه اونجا مال من بود سهمتو پرت می کردم جلوت اما اونجا مال من نیست مال سهرابه. اگه بخوای به این رفتارت ادامه بدی و این دردسرها را واسمون درست کنی به جون اسماعیل ساکت نمیشینم و به حسابت میرسم و از آنجا با عصبانیت میره. بعد از رفتن هاشم فریبا پیش نغمه میاد و بهش میگه تو با این چیکار کردی؟ نغمه در حالی که به گوشه خیره شده و گریه میکنه میگه کاری که قبلا باید میکردم. هاشم به خانه سهراب میره و ماجرا را برای آرزو و سهراب تعریف میکنه و مدام خودشو سرزنش می کنه و می گه چرا من اینو اصلاً نشناختم؟ چرا همچین حماقتی کردم! من خاک بر سر رو بگو که هنوز خوابشو میبینم. سهراب میگه واقعا دلیل این کار نغمه را درک نمیکنم آرزو بهش می گه تو گفتی نغمه بهت گفته پس فکر کردی میکشم کنار تا تو با اونی که اومده تو زندگیت سهم منو هاپولی کنه؟ این یعنی اینکه نغمه داره بهت حسادت میکنه و فکر میکنه کسی تو زندگی هاشمه. سپس بعد از کمی فکر کردن هاشم میگه تو بیمارستان حتماً آرامو دیده و فکر کرده این وسط چیزیه.

سهراب سعی میکنه هاشمو آرام کنه و می گه تو حرص نخور اگه دیدیم داره این مشکل بزرگ میشه من خودم میرم باهاش صحبت می کنم. فردای آن روز سر میز صبحانه آرام به هاشم زنگ میزنه که هاشم تلفن را به سهراب میده تا باهاش صحبت کنه آرام به سهراب میگه اول به شما زنگ زدم اما جواب ندادید میخواستم بگم که آقای ساریخانی جلوی پاس شدن چک شونو گرفتند خواستم ببینم شما در جریان هستین اتفاقی افتاده؟ سهراب میگه نه من خودم بهش رسیدگی می کنم تا ببینیم چه اتفاقی افتاده. بعد از زنگ آرام ساریخانی به سهراب زنگ میزنه و بهش میگه تا به آزمایشگاه شرکتشان بروند. وقتی به آنجا میرن ساریخانی بهشون میگه این جنس هایی که به ما انداختین چی بوده؟ به صورت رندم چند نمونه برداشتیم و امتحان کردیم اما ارور میده و کار نمیکنه و اونا را متهم به کلاهبرداری میکنه و میگه من اگه بفهمم اون نمونه اولیه که واسمون آوردین تو جلسه هیئت مدیره از کجا آوردین واستون خیلی بد میشه! هاشم عصبانی میشه و باهاش دعوا میکنه و میگه از کجا معلوم خودتون بلایی سرشون نیاوردین؟ سهراب و هاشم بعد از دعوا با ساریخانی پیش دکتر یاوری میرن.

او بهشون میگه امکان داره مشکل از شما اصلاً نباشه فعلاً تو آزمایشگاه هستند و نتیجه هر چی بود اون موقع درباره اش تصمیم میگیریم اما نمی تونه کار ساریخانی باشه چون من جنس ها را تحویل گرفتم ساریخانی نبود آن روز که بخواد بلایی سر قطعات بیاره. در نبود سهراب و هاشم فریبا به کارگاه میره و سراغ هاشم را میگیره دهشت بهش میگه که نیستش اما اگه کار دیگه ای دارین آرام خانم بالا هستند. فریبا با شنیدن اسم آرام بالا میره و بهش میگه که با هاشم کار داره آرام ازش میپرسه که کارش چیه چون هاشم تو جلسه‌ست و یکی دو ساعت دیگه میاد. فریبا میگه من خودم منتظرش میمونم تا بیاد آرام ازش میپرسه که شما از اقوامش هستین؟ متوجه کارتون نشدم! فریبا سر صحبت را باز می کنه و میگه من از طرف یه دوست اومدم حتماً از هاشم اسم نغمه و شنیدی! اینجا هستم چون از حال دل نغمه خبر دارم و از طرفی از حال دل هاشم هم خبر دارم و میدونم که هنوز که هنوزه داره تمام تلاششو میکنه تا نغمه را به سر خونه زندگیش برگردونه. آرام جا میخوره و میگه حالا چرا اینارو دارین به من میگین؟

فریبا بهش میگه گفتم تا بدونی که اگه هرکسی مانع رسیدن این دو نفر به هم دیگه بشه جفتشون از پا در میان و به جایی میرسن که دیگه خیلی دیره و نمیشه کاری کرد. ‏آرام حالش گرفته شده و ازش میپرسه مگه نغمه خانم ازدواج نکردن؟ فریبا بهش میگه نه ازدواجی در کار نبوده همش یه نقشه بوده مهتاب پیش آقا خندان میره و ازش میپرسه که نتیجه مصاحبه کاری چی شد؟ آقا خندان ابتدا بهش میگه به خاطر سنگینی کار و اینکه یه مرد میخواستیم برای شیفت شب آقا یوسف را استخدام کردیم مهتاب حسابی تو برجکش میخوره و حالش گرفته میشه که آقا خندان بهش میگه البته برای شیفت شب، برای شیفت صبح شما استخدام شدین مهتاب حسابی خوشحال میشه و پیش پسرش و بچه ها میره و میگه تو مصاحبه کاری قبول شده همه بچه ها خوشحال میشن. وقتی عباس و سهراب و هاشم و آرام در اتاق جلسه جمع می شوند عباس آرام را مقصر میدونه و میگه به خاطر مواد اولیه هستش.

آرام میگه شما نگران نباشین اگه اشکال از مواد اولیه بود خودم همه چیز  بر گردن میگیرم ولی اول صبر کنید نتیجه بیاد عباس به هاشم میگه تقصیر شما هم هست وقتی علمشو نداری الکی طرفداری می کنی همین میشه اوضاع و میخواد از اونجا بره که هاشم باهاش بحث می کنه میگه فکر کردی خیلی خاصی؟ اگه ما نبودیم این ایده‌ات داشت خاک میخورد و در حال در درگیر شدن هستند که سهراب پیش آن ها میره و میگه تا زمانی که نتیجه نیومده مقصر منم یه بار دیگه ببینم یا بشنوم که باهم دیگه دارین دعوا میکنین دیگه پاتونو از اون در کارگاه داخل نمیزارین….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا