خلاصه داستان قسمت ۲۸۰ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۸۰ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۲۸۰ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۲۸۰ سریال ترکی گودال

یاماچ در قهوه خانه به سلیم و وارتولو می گوید که قرار است به دستور چاعتای خبرنگار صادق و درستکاری را بکشد و مجبور است چنین کار کثیفی را برای محافظت از خانواده و محله انجام دهد اما تاکید می کند که در این مسیر تنهاست و گودال را قاطی کارهایی که برای چاعتای انجام خواهد داد نمی کند. در زندان چاعتای به دیدن داملا می رود تا از او استفاده کند و بتواند جومالی را آدم خودش کند. داملا مقاومت می کند و می گوید:« جومالی جلوی آدم کثیفی مثل تو گردن خم نمی کنه. تو اونقدر بی شرفی که از زن یه نفر برای عذاب دادنش استفاده می کنی.» چاعتای می گوید:« فکر کردم شما می تونید با جومالی حرف بزنید و یکم بهش مشورت بدید ولی حالا که نمی شه چطوره من یکم بیشتر کثیف بشم و از بچه تون برای تهدید کردن جومالی استفاده کنم؟» داملا از این حرف جا می خورد و چاعتای بعد از اینکه حاملگی او را تبریک می گوید می رود. از طرفی چاعتای عکسهای جمیل را همراه با یک سی دی برای آکین پست می کند اما وقتی سلیم متوجه این موضوع می شود به موقع خودش را می رساند و مانع این می شود که آکین سی دی را تماشا کند. سپس جومالی که از چاعتای شنیده که او به دیدن داملا رفته و از جریان حامله بودنش هم با خبر است، عصبانی و آشفته به همراه سلیم از خانه بیرون می رود تا حساب چاعتای را کف دستش بگذارد.

چاعتای به خانه ی افسون می رود تا جواب سوالهایش را از او بگیرد و تکلیفش را روشن کند. او با نگاههای جدی و عصبانی به افسون می گوید:« تو گاهی مثل یه ببر قوی به نظر می رسی و گاهی وقتی می یای سراغ من مثل یه گربه بی دفاعی. دلیل این بلاتکلیفی چی یا کیه؟» افسون از جواب دادن طفره می رود و چاعتای می گوید:« تا حالا با هیشکی به اندازه ای که با تو صادق بودم صادق نبودم و این کارم باید یه تلافی ای داشته باشه. آخرین چیزی که می خوام آسیب زدن به توئه.» افسون می گوید:« خودم هم اجازه نمی دم آسیبی بهم بزنی.» چاعتای می گوید که از این رفتار جسورانه ی او خوشش می آید و لبهای افسون را می بوسد و می رود.

یاماچ به خانه ی امیر می رود و جلوی آپارتمان امیر با او ملاقات می کند. امیر او را می شناسد و می گوید:« من شماها رو می شناسم. می دونم که گودال توی کار فروش اسلحه ست. ادریس بابای محله تون بود و مواد مخدر رو توی اون محله ممنوع کرده بود. اما شماها تنها کار قابل دفاع پدرتون رو هم از بین بردید و حالا تبدیل شدید به فروشنده های مواد مخدر اردنتها. درضمن می دونم که اومدی منو بکشی اما من ازت نمی ترسم.» یاماچ که نمی تواند توضیحی بدهد با او برای فردا ساعت هشت و نیم صبح قرار می گذارد تا امیر را به گودال ببرد و آنجا را نشانش دهد. امیر با کمال میل قبول می کند. یاماچ بعد از دور شدن از امیر متوجه می شود که فاتح در تعقیب اوست. فاتح از یاماچ درمورد نقشه اش می پرسد و یاماچ می گوید:« بهش گفتم ساعت هشت و نیم با هم قرار بذاریم تا مطمئن بشم که قراره سوار ماشینش بشه.» سپس به ماهسون اشاره می کند که در حال نصب کردن بمب زیر ماشین امیر است. فاتح از نقشه ی او خوشش می آید. بعد از رفتن یاماچ، فاتح بمب دیگری را هم زیر ماشین امیر نصب می کند تا احتمال کشته شدنش را قوی تر کند.

وارتولو سراغ جوانهایی که در محله مواد مصرف کرده بودند و حالا زندانی هستند می رود تا بفهمد که چه کسی مواد را وارد محله کرده است. هیچکس حرفی نمی زند تا اینکه وارتولو زود صبرش تمام می شود و به پای یکی از جوانها شلیک می کند. یک نفر اسم فخری را لو می دهد و در همین موقع آکین به وارتولو خبر می دهد که سلیم و جومالی با عصبانیت سراغ چاعتای رفته اند تا کارش را یکسره کنند. وارتولو با عجله به طرف خانه ی چاعتای می رود و درست وقتی که سلیم و جومالی می خواهند دو نفری به خانه ی پر از نگهبان چاعتای حمله کنند به آنجا می رسد و با عصبانیت به آنها می گوید:« می خواین خودتونو به کشتن بدید درحالی که یاماچ برای محافظت از شما جلوی اون یارو سر خم کرد؟ یالا تا خودم بهتون شلیک نکردم راه بیفتید بر می گردیم خونه.» سلیم و جومالی تسلیم حرفهای او می شوند و برمی گردند. سلطان از یاماچ می خواهد که به نهیر توجه نشان دهد. یاماچ پیش نهیر می رود و بخاطر رفتارهایش معذرت خواهی می کند و می گوید که برای عادت کردن به این وضعیت به زمان نیاز دارد. نهیر او را درک می کند و معذرت خواهی اش را قبول می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا