خلاصه داستان قسمت ۲۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین حواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۲۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

صبح ییلدیز مدام با چاتای تماس میگیرد اما گوشی او خاموش است. وقتی چاتای بیدار می شود و خودش را کنار جانسو در تخت میبیند شوکه می شود. جانسو یادش می آید که شب گذشته وقتی چاتای مست بود، او را روی تخت گذاشته و خودش نیز کنار او خوابیده بود. او تظاهر میکند که شب قبل چاتای به او ابراز علاقه کرده و با او خوابیده است. چاتای عصبی و کلافه است و میگوید که چیزی به خاطر نمی آورد. سپس میگوید که او زنش را دوست دارد. جانسو تظاهر به ناراحتی می کند. ییلدیز نگران چاتای شده و امیر را صدا می زند. او به چاتای شک کرده که شاید سراغ دختر بازی رفته باشد. چاتای ییلدیز تماس میگیرد و می‌گوید که به خانه می آید. ییلدیز از امیر میخواهد که عصر با چاتای قرار بگذارد و از او به طریقی حرف بکشد. در خانه اندر و شاهیکا از اینکه باز هم لو رفته و موفق نشده اند عصبی هستند. حسن علی با اندر تماس میگیرد و با طعنه بابت هدیه در آنکارا از آنها تشکر میکند. اندر به روی خودش نمی آورد و میگوید که از چیزی خبر ندارد و هدیه ای نفرستاده است. حسن علی با خنده و تمسخر تماس را قطع میکند. چاتای به خانه آمده و به ییلدیز میگوید که شب قبل در هتل بوده است و از او معذرت خواهی میکند که گوشی خاموش بوده. ییلدیز میگوید که آنها هنوز در کاغذ زن و شوهر هستند و او نمی‌تواند این رفتار را تحمل کند و از چاتای میخواهد که زودتر جدا شوند و حرف مردم برایش اهمیت ندارد. چاتای میگوید که او دیگر قصد طلاق ندارد و او را دوست دارد. سپس از ییلدیز میخواهد که از اول شروع کنند.

آسمان برای اینکه رابطه بین فریده و هالیت جان را خوب کند، هالیت جان را به اتاق فریده می برد و بغل او میدهد. فریده ابتدا بچه را نمیخواهد اما سپس با او سرگرم می شود. چاتای و ییلدیز به اتاق فریده می روند و وقتی هالیت جان را بغل او می بینند متعجب می شوند. چاتای میگوید که امروز سر کار نمی‌رود و میخواهد در اختیار خانواده اش باشد. ییلدیز میگوید که او امروز با زهرا قرار دارد و در عوض امیر پیش چاتای می آید. اندر و شاهیکا تصمیم میگیرند که از طریق پیدا کردن یک نفر که نقش خلافکاری را بازی کند که در زندان قاتل پدر محمود را می شناخته، محمود را نسبت به حسن علی مشکوک و بدبین کنند. اندر میگوید که آنها برای این کار به پول احتیاج دارند. شاهیکا پیشنهاد میدهد که از بانک اعتبار بگیرند. او به بانک می رود و از حساب خودش مبلغ زیادی برمیدارد، اما با خوشحالی به این فکر میکند که اندر تصور میکند شاهیکا در حال گشتن بین بانک ها برای گرفتن اعتبار است. سپس به خانه آمده و پول را به اندر میدهد و میگوید‌ که به سختی به دست آورده است. اندر با نورگل سر قرار می رود و از او کمک می‌خواهد تا یک خلافکار را برای نقشه شان پیدا کند. گولر به دیدن فریده آمده و فریده ماجرای هالیت جان را می‌گوید. گولر از او میخواهد که هالیت جان را به او نشان دهد. آنها به اتاق هالیت جان می روند. جانسو با چاتای تماس میگیرد. چاتای از او میخواهد که ماجرای روی قبل را فراموش کند و دیگر تماس نگیرد. جانسو تظاهر به ناراحتی کرده و تماس را قطع میکند. اما از اینکه در حال اجرای نقشه خود است خوشحال است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا