خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۲۸ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۲۸ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۲۸ سریال ترکی اوچ کوروش

یشیم دوست بهار به دیدنش میره، مراقب بهار به نزیح زنگ میزنه و میگه دوست بهار خانم اومد اینجا. یشیم ازش میپرسه چخبره؟ انگار اومدم ملاقات! بهار میگه این که چیزی نیست بیرونیارو ندیدی؟ و شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا سپس میگه خریت کردم! به حرف نزیح گوش دادم اون منو با جون کارتال تهدید کرد منم مثل احمقا یه نامه گذاشتم که دنبالم نیاد! یشیم میگه آفرین بهار این چه کاری بود که کردی؟ بهار میگه باید بهم کمک کنی یجوری با کارتال ملاقات کنی و بهش بگی که مواظب خودش باشه! یشیم میگه یعنی نگم نگرانشی؟ بهار میخنده و میگه نه. کارتال با شسو و روشن پیش شجاع میرن تا ببینن ماجرا چیه، کارتال حسابی عصبیه که وقتی ازش میپرسن دلیلش چیه؟ او لیلارو بهونه میکنه و میگه ماشینمو دادم بهش تا فرار کنه بعد اون چیکار کرد؟ لیلامو دزدید! فکر کردین زنده اش میزارم؟ نه! میکشمش ولی فعلا گم و گور شده. فرهان تو تاریکی نشسته و مادرشو صدا میزنه و باهاش درد و دل میکنه و میگه چرا اینجوری شد؟ همش تقصیر اون کمیسره! اگه اون نبود یه شانس داشتم شاید لیلا عاشقم میشد، اگه نبود!! و اسم افه را روی دیوار حک میکنه. لیلا تو اتاقش نشسته و گوشیشو دستش میگیره که با دیدن اسم افه لبخند میزنه و میگه حتما باید همچین اتفاقی می افتاد که قدر منو میدونستی؟ همان موقع احساس میکنه یکی پشت پنجره اتاقشه، او سریعا به کنار پنجره میره و آباژورشو دستش میگیره تا بزنه تو سرش که یکدفعه میبینه افه ست! او حسابی میترسه و جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ افه میگه اومدم بگم اگه میخوای بیشتر مراقب خودت باشی به ساعت تو دستت بیشتر دقت کنی. آنها باهمدیگه کمی حرف میزنن و لیلا بهش میگه چرا از در نیومدی؟ افه میگه حوصله غر غرهای داداشتو نداشتم و شروع میکنه به اداشو در آوردن! افه ازش میخواد تا شب را باهم باشن اما همان موقع هالیده لیلارو صدا میزنه و میگه شیر گرم کردیم واست عسلم میخوای بزنیم توش یا نه! لیلا افه را از اونجا بیرون میکنه و میگه هر ۲۰ سال یکبار وایم شیر گرم میکنن نیمتونم از این لحظه به خاطرت بگذرم آنها همدیگر را در آغوش میگیرن و لیلا میگه وقت زیاده عجله نکن و با لبخند از اونجا بیرونش میکنه‌

کارتال با روشن و شسو به مزرعه ارز دیجیتالش میرن وقتی به اونجا میرسن افراد آتیلا را میبینن که به طرف افرادش اسلحه گرفته. آتیلا همانجا به نزیح زنگ میزنه و بهش میگه کارتال اومد نزیح خان! نزیح دستور میده کارو شروع کنن، آتیلا میگه گفتم بیای اینجا تا توی ۲۰ دقیقه ببینه که چجوری همه چیو ازت میگیریم! و شروع میکنن به نابود کردن دستگاه ها و شکوندن اونا. کارتال عصبی میشه و میگه بس کنین! من ۲۰ سال واسه اینا زحمت کشیدم نمیزارم نه تو نه کسی دیگه ای اونارو ازم بگیره خودم باید نابودشون کنم! و شروع میکنه به شکوندن اونا. بعد از اتمام کار آتیلا میگه کار اینجا تموم نمیشه و تیری تو سر شجاع میزنه و او را میکشه کارتال اسم شجاع را فریاد میزنه و میخواد به آتیلا شلیک کنه که او بهش میگه اگه شلیک کنی بقیه هم میمیرن! کارتال با درماندگی بالا یر شجاع میشینه و گریه میکنه‌ آتیلا با افرادش آدم های کارتال را هم با خودشون میبرن. شسو و روشن و کارتال بالاسر شجاع گریه میکنن سپس کازتال شجاع را در آغوش میگیره و از تو محله به سمت خانه مادرش میره. مادر شجاع با دیدن بچه اش گریه میکنه. اهالی محله جمع شدن و کارتال به همشون میگه این کار اون قاتل سریالی نیست شجاع به خاطر من مرد. من سر قولی که میدم هستم و هنوز یادم نرفته گفته بودم اگه یه نفر دیگه به خاطر من یه اتفاقی واسش بیوفته از اینجا میرم. من کلا دردسرم خیلی ها دنبالمن و به جونم تشنه هستن. وقتی میخواد بره شسو میگه تو تنهایی هیچ جا نمیری کارتال! کارتال میگه باید تنها برم بمونین همینجا، روشن به شسو میگه زیاد پا پیچ نشو میدونیم میخواد کجا بره میریم همونجا. افه به اداره پلیس میره که میبینه پدرش عدنان تو اتاق رئیسشه وقتی میپرسه ماجرا چیه؟ رئیسش میگه عدنان خان اومدن بهت کمک کنن، افه جا میخوره و میگه یعنی چی؟ رئیسش میگه قاتل سریالی که چهره اش شناسایی شده کمیسر بلنت دنبالشه دیگه لازم نیست تو بیوفتی دنبال این ماجرا و با کارتال همکاری کنی! با این مدارک میتونی کارتالو همین امشب واسمون بیاری! افه از پدرش میپرسه این عکس ها از کجا اومده؟ عدنان میگه موکلم داده! افه میپرسه میتونم بپرسم موکلتون کیه؟ عندان میگه آقا نزیح!

کارتال به رستوران تزیح میره و تو ماشین آتیلا پنهان میشه. اتیلا وقتی سوار ماشین میشه کارتال اسلحه را رو سرش میزاره و اسلحه‌شو میگیره و آتیلا بهش میگه کار اشتباهی نکن چون، کارتال حرفشو کامل میکنه و میگه جنگ میشه آره؟ خوب بزار بشه اما اتیلا قسمش میده که نکشتش و هرچی بخواد بهش میگه از نزیح اما کارتال او را میکشه و تو رستوران نزیح آویزون میکنه. نزیح با بایبارس قرار داره. او به نزیح میگه یادته چند سال پیش یکی از افرادم به نام عرفان قهرمان مفقود شد؟ هیچکی ازش خبری نداشت؟ عکس افه را بهش نشون میده و میگه اینو میشناسی؟ نزیح میگه آره تارگیا با پدرش رفیق شدم بایبارس میگه چند وقت پیش رفته خونه عرفان حتما یچیزهایی میدونه. کارتال به نزیح زنگ میزنه و میگه دنبال جنگ بودی الان اعلام جنگ می کنم و تلفنو قطع میکنه. کارتال با اتیش تو حیاط خونه بهار نوشته منم. بهار با دیدن اون اتیش لبخند میزنه و لباساشو جمع می کنه. بهار با دیدن کارتال در آغوشش میگیرد و اعتراف میکنن که علاقه دارن به همدیگه و از اونجا میرن. نزیح به رستوران میره و میبینه آتیلا از سقف اویزونه همان موقع از افرادش زنگ میزنن و میگن بهار را کارتال برد…..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا