خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۲۸ سریال ترکی حسرت زندگی
عمر میره پیش غمزه تو کافه و باهاش حرف میزنه و ازش میپرسه که تو با اردال حس خوب داری؟ میتونی باهاش بری مهمونی؟ دستشو بگیری؟ میتونی باهاش نوشیدنی بخوری زندگی عادی داشته باشی؟ غمزه میگه آره میتونم چرا نتونم؟ باهاش یه زندگی خوبو تجربه میکنم عمر کلافه میشه و میگه باشه ولی باید از خواهر من فاصله بگیری و اونو وارد زندگیتون نکنی! غمزه از شنیدن حرف های عمر میگه نه تو عمری که من میشناختم نیستی! اونا باهم کمی حرف میزنن که اردال از راه میرسه و با عمر سلا و احوالپرسی میکنه سپس عمر از اونجا میره. عمر با اردال صحبت میکنه و میگه که مامانم واسه افطار دعوتت کردن اردال قبول میکنه و میگه باشه میام. وقتی از مدرسه میخواد بره تونا را میبینه که میره پیشش همان موقع غمزه از راه میرسه و تونارو میگیره سریع از اونجا میرن. عمر با ثریا قرار گذاشته تا باهم برن خونه ببینن و تو ساحل بهم میرسن. اونجا میبینن که غمزه هم اونجا نشسته تا تونا کمی دوچرخه سواری کنه غمزه با ثریا وقتی تنها میشن باهم صحبت میکنن و حرف ازدواج و تعداد بچه میشه که ثریا احساس میکنه غمزه حسادت میکنه و یجوری صحبت میکنه.
عمر از راه میرسه و هم صحبت میشن باهم که تونا غمزه را صدا میرنه تا زنجیر چرخ دوچرخه شو درست کنه عمر میره تا درست کنه که غمزه میگه نمیخواد خودم درست میکنم ثریا از رفتارهای غمزه جا خورده و به عمر میگه مثل اینکه وقت نداری باشه واسه یه وقت دیگه خونه دیدن عمر میگه نه الان وقت داریم هنوز بریم و دستشو میگیره و میرن. طاهر به خونه میره که شوکران بهش میگه چیشد؟ طاهر میگه هیچی نساء میاد خونه ما شوکران جا میخوره و میگه چجوری؟ این همه آدم چجوری اونجا زندگی کنیم؟ سپس وقتی همه اونجا جمع میشن حاجی متوجه میشه که چیزیو ازش پنهان کردن واسه همین ازشون میپرسه که دیشب تو خونه نساء چیشد؟ طاهر حقیقتو بهش میگه که حاجی وقتی میفهمه میگه حق با طاهره تو باید هرچی سریعتر از اون خونه بیرون بیای فعلا برو خونه طاهر تا ببینیم چی میشه. اردال رفته خونه فاطما خانم اما تونا با دیدنش زیاد روی خوشی نشون نمیده که اردال به غمزه میگه اشکالی نداره به زمان احتیاج داره من صبرم بالاست….