خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۲۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
آصلی برای دادن نتایج آزمایش دوروک به سمت شرکت می رود. دوروک او را می بیند و از دیدنش خوشحال می شود و کمی هم سر به سرش می گذارد. آصلی می گوید حالا که تا انجا امده بهتر است سری هم به حیات بزند. او در راهرو منتظر حیات می ماند که دیدم فکر می کند او یکی از کارگرهای شرکت است و خریدهایش را به او می دهد. آصلی از این حرکت او اصلا خوشش نمی آید که دیدم با افاده می گوید:« من دیدم همسر رئیستم کاری نکنم پرتت کنم بیرون! » آصلی که این را می شنود با نفرت وسایل او را روی زمین پرت می کند. بعد متوجه قرص هایی می شود که از توی کیف دیدم بیرون آمده. دیدم می گوید که آنها ویتامین است و به خاطر بچه است. اما آصلی که فهمیده این قرص ها برای تولید هورمون است فورا به ایپک زنگ می زند و این خبر را به او می دهد و می گوید که ممکن است دیدم حامله نباشد. آنها تصمیم می گیرند تا هر طور شده ته و توی این قضیه را دربیاورند و تا وقتی هم که مطمئن نشده اند چیزی به حیات نگویند.
خانواده سارسلماز دور میز ناهار هستند که اخبار، مصاحبه ی دریا به خبرنگارها را نشان می دهد. عظیمه با نفرت به دریا خیره می شود و می گوید: «تو عمدا اینجوری گفتی تا همه بفهمن دیدم حامله ست! » دریا خودش را بی تقصیر نشان می دهد و مورات نمیداند به او چه بگوید اما خیلی ناراحت می شود! کامران به دیدن فادیک می آید و خودش را متخصص مو معرفی می کند و موهای آصلی و ایپک را به زشت ترین حالت ممکن تبدیل می کند! بعد هم همراه فادیک و امینه برای یک مسافرت کوچک اماده می شوند و دخترها را همراه ابراهیم در خانه تنها می گذارند. مورات وقتی وارد خانه می شود، دوروک به سمتش برمی گردد و می گوید: «داداش عکس های حیات روی میز تو چیکار میکنه؟! » مورات کمی جا می خورد و بعد می گوید:« چیز خاصی نیست فقط بین عکسا بود! » دوروک به ظاهر حرف او را باور می کند. بعد در مورد دیدم و دردسرهایش و این ازدواج مسخره می گوید و اضافه می کند: «داداش میتونی از نیمه پر لیوان این قضیه رو نگاه کنی. اگه کس دیگه ای توی دلت بود چطور میتونستی بری و با دیدم ازدواج کنی! » مورات با ناراحتی به فکر فرو می رود و چیزی نمی گوید.
کرم وقتی می بیند که ایپک به تماس هایش جواب نمی دهد، به دوروک زنگ می زند و با نگرانی می گوید: «یه پسر غریبه تو خونشونه. من اصلا دلم راحت نمیگیره! » دوروک پیشنهاد می دهد با هم پیش آنها بروند. کرم و دوروک هم درست وقتی از راه می رسند که موهای ایپک به چیزی گیر کرده و ابراهیم سعی می کند گره آن را باز بکند. کرم به سمت ابراهیم حمله می کند که ایپک برای دفاع از او، مشت محکمی به کرم می زند! ساعتی بعد همه دور هم در خانه نشسته اند و ایپک سعی می کند ورم صورت کرم را با یخ بخواباند. آصلی و دوروک هم در آشپزخانه هستند و آصلی از دوروک می خواهد به برادرش زنگ بزند تا امروز را کلا دور هم باشند. دوروک هم به مورات زنگ می زند و بدون این که اسمی از حیات بیاورد می گوید: «داداش به نفعته از اون خونه بیرون بزنی. دیدم از صبح داره بهت زنگ میزنه. بهتره با ما باشی تا دیدم! » مورات هم قبول می کند.