خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۲۸ سریال ترکی محکوم
قسمت ۲۸ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی محکوم

باریش در وضعیت خیلی بدی قرار گرفته چون باید بین بوگه و ساشا یک نفر را انتخاب کنه باریش به خاطر می‌آورد که ۶ سال پیش ساشا بالای یک ساختمان توسط صاحب کارش در حال کتک خوردن بود که باریش به اونجا میره و او را نجات میدهد و از همانجا با همدیگه آشنا شدن. یک دفعه فکری به سرش میزنه و اسلحه را روی سر خودش می گذارد چون می داند که آن ها بهش احتیاج دارند سپس آن مرد مجبور می‌شود تا هر دوی آنها را آزاد کند سپس با کلافگی بهش میگه فرداشب به تلفن پنهانیت زنگ میزنم باید جواب بدی تا درباره کار صحبت کنیم سپس از آنجا میره. فیرات و دوستانش در آشپزخانه گیر افتادن و تمام تلاششان را می‌کنند تا در را باز کنند اما نه آنها و نه ماموران زندان موفق نمیشن که در آشپزخانه زندان را باز کنند سپس آتش نشان از راه میرسد و موفق میشن در را باز کند. ماموران همه آنها را که به سختی نفس می کشند را به درمانگاه زندان می برند. مدیر زندان مجاهد را صدا میزند تا پیشش بره سپس بهش میگه تو فیلم دوربین های مداربسته دیده میشه که تو با یه پیت بنزین تو زندان بودی مجاهد بهش میگه اون بنزین را از ماشین زندان کشیدم تا برای ماشین خودم بزنم بدون بنزین موندم من ربطی به آتش‌سوزی تو آشپزخانه زندان ندارم سپس پیشنهاد می دهد تا دوربین های سمت آشپزخانه را ببینند مدیر زندان بهش میگه تمام دوربین های آنجا از کار افتاده بوده! مدیر زندان به مجاهد میگه پول بنزین که از ماشین برداشتی را برگردان به حساب زندان سپس سریعاً اون آشپزخانه را هم درست کن. بعد از رفتن مجاهد مدیر زندان به خاطر می‌آورد که وقتی شب گذشته خوشگذرانی آنها را در آشپزخانه زندان دیده بود حرصش گرفته بود و در را به روی آنها بسته بود.

بوگه وقتی از خواب بیدار میشه سریعاً به سالن میره و با دیدن باریش او را در آغوش می گیرد و خیالش راحت می شود. بعد از چند دقیقه ساشا به سالن می رود که بوگه با دیدن او حرص میخورد و با کلافگی از باریش می پرسد که او کیه؟ باریش چیزی نمیگه جز اینکه فقط یه دوسته! ساشا به دنبال تلفن مخفی ساواش میگرده که متوجه حفره ای روی دیوار می شود با پاره کردن کاغذ دیواری گاوصندوقی را آنجا می بیند و به باریش میگه حتماً تلفن اینجاست. جیدا جمره را در شرکت می‌بیند و از پالتویی که تنش کرده تعریف می کند جمره تشکر میکنه و میگه این پالتو مال مادرمه هر سال در روز سالگرد فوتش میپوشم. طاهر میاد و جیدا بهش میگه که خانه جدیدش آماده شده جمره با طعنه و کنایه بهش تبریک میگه. همگی در زندان حالشون خوب شده و به بند برمیگردند آنها به خاطر می‌آورند که فیرات در شب حادثه به حاجی گفته بود تا در قابلمه ها را بردارد تا بخار جلوی دوربین های آشپزخانه را بگیرد سپس شعله ها را زیاد کند تا یک آتش سوزی کوچیکی رخ بدهد که آژیر خطر زندان به صدا در بیاد و تمام نگهبان ها به اونجا بیان که از این طریق آمار تمام نگهبان ها را در بیاورند اما انگاری حاجی شعله ها را زیادی زیاد کرده بود و آتش سوزی بزرگی رخ داده بود و وقتی می خواستند به طرف در فرار کنند که از آنجا خارج بشن می بینند که در روشون قفله. در زمان حال؛ قنبر و پاشا به خان بابا میگن که او هم باهاشون از زندان فرار کنه اما خان بابا قبول نمیکنه. در زمان گذشته؛ وقتی فیرات تازه جلسه دادگاهش تمام شده بود یک نفر دربند فیرات بود و بهش گفته بود که زمان ساخت زندان پسرخاله اش اینجا بوده و بهش گفته بود یک راه مخفی از انبار آشپزخانه وجود داره سپس به فیرات گفته بود اگه میخوای بهت کمک کنم تا فرار کنی باید خان بابا را بکشی!

شب قبل آتش سوزی فیرات درباره این صحبت ها با خان بابا حرف میزنه آن مرد هم فردای آن روزی که با فیرات صحبت کرده بود به یک زندان دیگه منتقل شده بود اما یک علامت سوال بزرگ در سر فیرات بود که چرا اون مرد می خواست تا خان بابا را بکشد؟! در زمان حال؛ زندانی ها در حال درست کردن و تمیز کردن آشپزخانه هستن که خان بابا از فرصت استفاده میکنه و به طرف انبار آشپزخانه میرود سپس پشت قفسه ها دریچه را میبیند و راه مخفی را پیدا میکند. باریش به شرکت رفته و در اتاق ساواش دنبال تلفن مخفی می باشد ساشا همان موقع بهش زنگ میزنه و میگه من متوجه شدم که تو این گاوصندوق سیگنال وجود داره به احتمال زیاد تلفن همانجاست باید هرجور که شده در اون گاوصندوق را باز کنیم! زاهد به اتاق باریش میاد و بهش میگه امشب به خانه برای دیدن تومریس بیا چند وقتی هست که گوشه گیر شده و حالش زیاد خوب نیست باریش قبول میکند…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا