خلاصه داستان قسمت ۲۹۹ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹۹ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۹۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۹۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۲۹۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

صبح هنگام رفتن حسنعلی به شرکت، شاهیکا با مهربانی او را بدرقه میکند و از او میخواهد که شبها دیگر در اتاقش را قفل نکند. حسن علی از کارهای شاهیکا کلافه شده و سریع می رود. در خانه ییلدیز هنگام بدرقه چاتای میگوید که میخواهد برای او غذا درست کند. چاتای از او یک دسر میخواهد که مادرش دستور آن را بلد است. فریده به عمد دستور دسر را متفاوت میگوید تا ییلدیز نتواند آن را خوب درست کند. گولر فریده را به خاطر این رفتارش سرزنش میکند، اما فریده کار خودش را اشتباه نمی‌داند. شاهیکا قبل از رفتن به شرکت، محمود را صدا می زند و از او در مورد تدارکی که در شرکت خواسته بود سوال میکند. محمود از دستورات شاهیکا کلافه است،اما شاهیکا به او یادآوری میکند که او خانم رییس است و باید به همه حرفهایش گوش بدهد و او قرار شد که نوچه شاهیکا باشد.
شاهیکا سپس به سالن آمده و به زهرا و جانسو نیز گوشزد می‌کند که باید حواسشان به خودشان باشد و طرفدار او باشند، زیرا در خانه او زندگی میکنند. زهرا و جانسو حساب کار دستشان می آید.

چاتای به شرکت حسن علی می رود . حسن علی از او میخواهد که به شرکت او برای کار بیاید. او که از شاهیکا ترسیده است، میگوید که میخواهد بعد از خودش، چاتای رییس این شرکت باشد. چاتای ابتدا قبول نمیکند و میگوید که خودش شرکت دارد، سپس به خاطر اصرار حسن علی قبول میکند که کارش را به شرکت او ببرد. حسنعلی خوشحال می شود.کمی بعد، برای چاتای پیامی آمده و او عکس بوسیدن خودش و جانسو را میبیند و شوکه می شود. او با جانسو تماس میگیرد و با عصبانیت میخواهد او را ببیند. سپس سر قرار، عکس را به جانسو نشان میدهد و از او توضیح می‌خواهد. جانسو شوکه شده و قسم میخورد که او چنین کاری نکرده است. چاتای سر در گم شده و نمی‌داند که باید حرف جانسو را باور کند یا نه. وقتی شاهیکا به شرکت می رود، همه از او استقبال کرده و شرکت را برای او گل آرایی کرده اند و او را خانم رییس‌ صدا می زنند. وقتی حسن علی موضوع را می فهمد، به شدت عصبی شده و با شاهیکا بحث میکند. شاهیکا مثل همیشه با سیاست و تظاهر به مهربانی‌، به حسن علی میگوید که آنها زن و شوهر هستند و باید با هم خوب باشند، و دیگران نیز باید این را بدانند. سپس خبر میدهد که قرار است با یک مجله خبری مصاحبه داشته باشند. حسن علی از کارهای شاهیکا کلافه است.

مرت سراغ زهرا می رود و از او میخواهد با هم صحبت کنند. آنها با هم به کافه می روند. مرت با تظاهر به پشیمانی به زهرا میگوید که او را دوست دارد و نمیخواهد جدا بشود و سهام و پول نیز برایش اهمیت ندارد. زهرا نرم شده و میگوید که با حسن علی صحبت میکند.
شاهیکا از اندر میخواهد با هم برای خرید جواهر بروند و میگوید که این جواهرات، سرویس ازدواج او خواهد بود. سپس یک جفت گردنبند نیز برای اندر می خرد و به او طعنه می زند که او شوهری ندارد تا برایش هدیه بخرد. اندر کلافه و عصبی می شود و قبول نمیکند، اما شاهیکا برایش خرید میکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا