خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی
غمزه پیش نساء رفته و بهش میگه که بخوای یه قرار کاری باهم ترتیب میدیم نساء میگه با اون همه اتفاقی که افتاد بازم منو میخواد؟ غمزه میگه آره نساء میگه نمیشه طاهر به بابام گفته قرار شده برم خونه اونا غمزه میگه چی؟ مگه میشه؟ نساء میگه ماجراها یکی دوتا نیست هاکان زنگ زده بود از طرفی بابام گفت میخواد باهاش حرف بزنه منم وقتی بهش گفتم به بابام زنگ بزنه گفت به یه شرط اونم اینکه ازم طلاق بگیری وقتی باهم درد و دل میکنن غمزه از حرفاش میفهمه که اگه برگرده دوباره میبخشتش که ازش میپرسه نساء میگه من آخه خیلی دوستش دارم و گریه میکنه که غمزه آرومش میکنه سپس درباره ماجرایی که تونا با اردال راه انداخت بهش میگه. فردای آن روز ثریا و فیگن با عمر رفتن به خرید لباس عروس ثریا یه لباس پرو میکنه و انتخابش میکنه که عمر میگه خیلی خوشگل شدی همان موقع از مدرسه بهش زنگ میزنن و میگن که تونا تو دستشویی خودشو حبس کرده و فقط میخواد شمارو ببینه عمر به ثریا میگه ماجرارو و خودشو به مدرسه میرسونه. وقتی تونا از دستشویی بیرون میاد بهش میگه نمیخوام مامانم با آقا اردال ازدواج کنه باهاش حرف بزن.
آنها به حیاط میرن که غمزه به اونجا میاد و عمر باهاش شروع میکنه به حرف زدن درباره اردال که ثریا به اونجا میاد و وقتی اونارو باهم دوباره میبینه بهم میریزه که عمر میره پیشش با ثریا درباره اش حرف میزنن ثریا که عصبی شده و میگه دیگه نمیخوام با آبجی غمزه حرف بزنی و به کارهاش رسیدگی کنی عمر میگه تو میفهمی چی میگی؟ من اومدم به خاطر تونا چون معلمشم! سپس باهم بحث میکنن که در آخر ثریا میگه دیگه نمیخوام باهاش حرف بزنی عمر با عصبانیت میگه پس بهتره درباره ازدواج بیشتر فکر کنیم و ثریا میره. وقتی میرسه خونه گریه میکنه که فیگن میپرسه چیشده؟ او واسش تعریف میکنه فیگن میگه واسه تصمیم و عصبی شدنت خوشحالم ولی یه خبر بد دارم امشب عمر اینا افطار دعوتن اینجا تازه غمزه اینا هم دعوتن نمیتونی فرار کنی امشب ثریا گریه میکنه. امینه رفته پیش یامان دوباره و آنها باهم سوار موتور میشن و میرن. عمر سعی میکنه برنامه شب خونه پدر ثریارو کنسل کنه اما موفق نمیشه. غمزه با اردال صحبت میکنه و ازش میخواد یکم آرو مویش برن تا ببینن تونا کنار میاد یا نه اگه راضی نشه من نمیتونم کاری که نمیخوادو بکنم! اردال میگه بیا مثبت فکر کنیم غمزه قبول میکنه و ازش میخواد با حاجی رشاد حرف بزنه تا بزاره نساء همونجا تو خونه خودش بمونه اردال قبول میکنه و میرن سمت خونه حاجی تا اردال باهاش حرف بزنه….